دلم میخواست وقت دیگری منتشر میشد. هر چند میدانم این شعرها همه حاصل روزهای اینچنینیاند. هر چند میدانم اگر به دامن عشق آویختهام نوعی مبارزه با فراموش کردن مفهوم زیبایی است در بطن اندوه. نوعی گریختن از افسردگی است.
اما حالا #سفره_ی_هفت_خون به لطف و همت آقای فؤاد نظیری عزیز متولد شده است. دیروز رفتم و از #نشر_گویا آوردمش. فرزند چهارمم. زاده شده از اشک و لبخند. سفرهی اندوه و خون که در انتها به #بهار_بوسه_در_بالکن میرسد. عاشقانههای این کتاب کم نیستند.
خودم این عاشقانهها را به حرمت زندگی بیشتر دوست دارم اما از مرگ و خون نیز کم نگفتهام که اثر همه چیز است در من. آینه بودهام تنها در برابر این سالها و امیدوارم بخوانید و بپسندید.
دیروز آقای شهامتی عزیز که زحمت فراوان برای مجموعه کشیدند به بهانهی هر بحثی میگفتند: «علتش اینه که: در عصری بیدلیل گیر کردیم» که بخشی از شعر پشت جلد است. دوستی هم در میانهی اعتراضات زنگ زده بود و بخشی از شعرم را به خاطر آورده بود. خب شاعر دلش به کلمه خوش است و کلمه رمز عبور از شب است.
آقای #مجید_کاشانی عزیز هم که آرزو داشتم طرحی بر دفترم بکشند زحمت فراوان کشیدند، شعرها را با دقت و حوصلهی مثالزدنی خواندند و در نهایت از میان چند طرح زیبا این پای معلق مانده در میان کلمه، در میان خون، در میان سفرهی وطن و هزاران چیز دیگر را برگزیدیم.
کتاب، فعلا در فروشگاه نشر گویا زیر پل کریمخان در دسترس است. تا به پخش برسد و ببینیم چه میشود.
#پی_نوشت: ببخشید که حوصله نکردم عکس مناسبی بگیرم یا ویدیویی درست کنم. اثر این روزهاست و حتماً برای همگی قابل درک است. تا روزهای بهتر ...
#سپیده_نیک_رو
@sepidehnikroo
اما حالا #سفره_ی_هفت_خون به لطف و همت آقای فؤاد نظیری عزیز متولد شده است. دیروز رفتم و از #نشر_گویا آوردمش. فرزند چهارمم. زاده شده از اشک و لبخند. سفرهی اندوه و خون که در انتها به #بهار_بوسه_در_بالکن میرسد. عاشقانههای این کتاب کم نیستند.
خودم این عاشقانهها را به حرمت زندگی بیشتر دوست دارم اما از مرگ و خون نیز کم نگفتهام که اثر همه چیز است در من. آینه بودهام تنها در برابر این سالها و امیدوارم بخوانید و بپسندید.
دیروز آقای شهامتی عزیز که زحمت فراوان برای مجموعه کشیدند به بهانهی هر بحثی میگفتند: «علتش اینه که: در عصری بیدلیل گیر کردیم» که بخشی از شعر پشت جلد است. دوستی هم در میانهی اعتراضات زنگ زده بود و بخشی از شعرم را به خاطر آورده بود. خب شاعر دلش به کلمه خوش است و کلمه رمز عبور از شب است.
آقای #مجید_کاشانی عزیز هم که آرزو داشتم طرحی بر دفترم بکشند زحمت فراوان کشیدند، شعرها را با دقت و حوصلهی مثالزدنی خواندند و در نهایت از میان چند طرح زیبا این پای معلق مانده در میان کلمه، در میان خون، در میان سفرهی وطن و هزاران چیز دیگر را برگزیدیم.
کتاب، فعلا در فروشگاه نشر گویا زیر پل کریمخان در دسترس است. تا به پخش برسد و ببینیم چه میشود.
#پی_نوشت: ببخشید که حوصله نکردم عکس مناسبی بگیرم یا ویدیویی درست کنم. اثر این روزهاست و حتماً برای همگی قابل درک است. تا روزهای بهتر ...
#سپیده_نیک_رو
@sepidehnikroo
سین آخر: سلام
سلام زندگی
سلام! نفسهایِ دَمادمِ محبوبم در خواب
سلام صبح !
شبِ گذشته
روزِ فردا
سلام ای کودکیِ از یاد رفته
جا مانده در کوچههای بنبست
ای ترسهای وامانده که دیگر نمیهراسمتان
ای نردبانِ پلهپله تا آسمان که نمیافتمت دیگر، سلام !
ای کابوسهای گمشدگی
که پیدا شدهام پس از شما ، سلام !
ای دیر شدن
نرسیدن
که رسیدهام به همینجا که ماندهام، سلام !
ای سرانگشتهای عاشق تو
ای دکمههای باز ماندهات که میبندم، سلام !
ای کودکم، ای ادامه، ای زندگی
سلام !
#سپیده_نیک_رو
#سفره_ی_هفت_خون
#نشر_گویا
@sepiehnikroo
سلام زندگی
سلام! نفسهایِ دَمادمِ محبوبم در خواب
سلام صبح !
شبِ گذشته
روزِ فردا
سلام ای کودکیِ از یاد رفته
جا مانده در کوچههای بنبست
ای ترسهای وامانده که دیگر نمیهراسمتان
ای نردبانِ پلهپله تا آسمان که نمیافتمت دیگر، سلام !
ای کابوسهای گمشدگی
که پیدا شدهام پس از شما ، سلام !
ای دیر شدن
نرسیدن
که رسیدهام به همینجا که ماندهام، سلام !
ای سرانگشتهای عاشق تو
ای دکمههای باز ماندهات که میبندم، سلام !
ای کودکم، ای ادامه، ای زندگی
سلام !
#سپیده_نیک_رو
#سفره_ی_هفت_خون
#نشر_گویا
@sepiehnikroo
وقتی که دریا میتواند
اینقدر بالا بیاید
که خیال کنی
پاهای تو را دنبال خودش میکشد
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
وقتی که ماه میتواند
پشت پنجرهی ماشین کودکیات راه بیفتد
تا خانهات بیاید
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
وقتی که مریم
زندگیاش را در یک اتفاق گم میکند
وقتی که مریم
زندگیاش را در یک اتفاق پیدا میکند
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
وقتی به جای هر صدای دیگر
صدای تو از پشت این تلفن شنیده میشود
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
#سپیده_نیک_رو
#سفره_ی_هفت_خون
#نشر_گویا
@sepidehnikroo
اینقدر بالا بیاید
که خیال کنی
پاهای تو را دنبال خودش میکشد
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
وقتی که ماه میتواند
پشت پنجرهی ماشین کودکیات راه بیفتد
تا خانهات بیاید
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
وقتی که مریم
زندگیاش را در یک اتفاق گم میکند
وقتی که مریم
زندگیاش را در یک اتفاق پیدا میکند
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
وقتی به جای هر صدای دیگر
صدای تو از پشت این تلفن شنیده میشود
یعنی جادو میتواند معنا داشته باشد
#سپیده_نیک_رو
#سفره_ی_هفت_خون
#نشر_گویا
@sepidehnikroo
صدای تو باران را به یادم میآورد
زیبایی !
وقتی نگاهم میکنی زیبایی
وقتی نگاهم نمیکنی زیبایی
دستان بلند تو
با انگشتانی گرم
گرم از مهر و عسل
و خطوطی سرکش از غرور
به عشق
به انسان
اعتبار میبخشد
زیبایی !
وقتی مرا میبخشی زیبایی
وقتی به خشم
به سرزنش
به مهر مینگری زیبایی
وقتی به یادم میآوری
که انسانِ درونِ من، با تو آشناست
زیبایی
وقتی به راه میسپارمت
وقتی به آغوشم باز میگردی زیبایی
صدای تو آن سعادت بلندپروازانهایست
که درسایهاش میشود زیست
میشود مُرد
و بارها بارِ دیگر زاده شد
وقتی نگاه میکنم
وقتی نگاه نمیکنم
زیبایی
با آن خطوطِ بینظیر در گوشههای چشم
زیبایی
و باران
در صدای تو راه میرود
#سپیده_نیک_رو
#سفره_ی_هفت_خون
#نشر_گویا
@sepidehnikroo
زیبایی !
وقتی نگاهم میکنی زیبایی
وقتی نگاهم نمیکنی زیبایی
دستان بلند تو
با انگشتانی گرم
گرم از مهر و عسل
و خطوطی سرکش از غرور
به عشق
به انسان
اعتبار میبخشد
زیبایی !
وقتی مرا میبخشی زیبایی
وقتی به خشم
به سرزنش
به مهر مینگری زیبایی
وقتی به یادم میآوری
که انسانِ درونِ من، با تو آشناست
زیبایی
وقتی به راه میسپارمت
وقتی به آغوشم باز میگردی زیبایی
صدای تو آن سعادت بلندپروازانهایست
که درسایهاش میشود زیست
میشود مُرد
و بارها بارِ دیگر زاده شد
وقتی نگاه میکنم
وقتی نگاه نمیکنم
زیبایی
با آن خطوطِ بینظیر در گوشههای چشم
زیبایی
و باران
در صدای تو راه میرود
#سپیده_نیک_رو
#سفره_ی_هفت_خون
#نشر_گویا
@sepidehnikroo
شنیدن
توقف زمان
بر زنجیرهی گذار
راز بود
و شب
تمام میشد
صدای تو از دور میآمد
نسیمِ خنک
و آبی روز میآمد ...
صدای تو از دور میآمد!
#سپیده_نیک_رو
#سفره_ی_هفت_خون
#نشر_گویا
@sepidehnikroo
توقف زمان
بر زنجیرهی گذار
راز بود
و شب
تمام میشد
صدای تو از دور میآمد
نسیمِ خنک
و آبی روز میآمد ...
صدای تو از دور میآمد!
#سپیده_نیک_رو
#سفره_ی_هفت_خون
#نشر_گویا
@sepidehnikroo
بهارِ رؤیا
نمیتوانم از خواب تو بیرون بیایم
و مثل هر آدم عادی
پشت میز ادارهام زندگی کنم
باغچهای برای آب دادن نداشته باشم
و صبحانهام را
با چای تلخ و کیک آماده ، سرهم کنم
بی آنکه دلیلی داشته باشم
در خواب تو میمانم
و مثل ارواح سرگردان
زندگیام را
در رؤیا تلف میکنم
#سپیده_نیک_رو
#سفره_ی_هفت_خون
#نشر_گویا
@sepidehnikroo
نمیتوانم از خواب تو بیرون بیایم
و مثل هر آدم عادی
پشت میز ادارهام زندگی کنم
باغچهای برای آب دادن نداشته باشم
و صبحانهام را
با چای تلخ و کیک آماده ، سرهم کنم
بی آنکه دلیلی داشته باشم
در خواب تو میمانم
و مثل ارواح سرگردان
زندگیام را
در رؤیا تلف میکنم
#سپیده_نیک_رو
#سفره_ی_هفت_خون
#نشر_گویا
@sepidehnikroo