کانال رسمی وحید قاسمی
922 subscribers
195 photos
350 videos
20 files
120 links
شماره های تماس جهت هماهنگی و دعوت مراسم

آقای ابراری 09384914441
Download Telegram
حرف ما دختر و پدر امشب
بیشتر روضه های مکشوفه ست
زخم من یادگاری شام و
زخم تو یادگاری کوفه ست

ای سر در طبق چه کار کنم!؟
تا سرم را به سینه بگذاری
گر چه چیزی نمانده از لب هات
تو به من بوسه ای بدهکاری!

خواب بودم که رفتی از خیمه
خواب بودم که خیمه غارت شد
عمه ام تا بغل گرفت مرا
خیمه ها سوخت و قیامت شد

وای از ناقه های بی محمل!
رهسپار دیار شام شدیم
سر دروازه تازه مبهوت
کوچه هایی پر ازدحام شدیم

دختران بازیم نمی دادند!
چون لباس تنم قشنگ نبود
دستم انداخت دختر خولی!
وصله ی دامنم قشنگ نبود

خیزران یزید پیرم کرد!
چوب دست بد و بلندی داشت
دخترش هم به معجرم خندید
دخترش حس خودپسندی داشت

کمی از واژه ی 《کنیز》 بگو
این لغت عمه را بهم می ریخت
نه فقط عمه را ! عمو را هم
بر سر نیزه ها بهم می ریخت

#وحید_قاسمی
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
🆔 @vahid_ghasemi_poet
WWW.ZAKERIN.IR
Haaj Mahmoud Karimi
🎵السلام علیک یا عطشان
به نفس:حاج محمود کریمی
به قلم: حاج وحید قاسمی

#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
#محمود_کریمی
#وحید_قاسمی
🆔 @vahid_ghasemi_poet
Audio
🎵روضه مجلس یزید لعنت الله علیه
شعرخوانی وحید قاسمی

#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#وحید_قاسمی
#مجلس_یزید
🆔 @vahid_ghasemi_poet
از پشت بام بر سرمان سنگ می زنند
بر زخم كهنه ی پرمان سنگ می زنند
 
 وقت نزولِ سوره ی توحيد بر لبت
 ابليس ها به باورمان سنگ می زنند
 
وقتی كه سنگشان به سر نی نمی رسد!
سمت سكينه خواهرمان سنگ می زنند
 
از پایِ نيزه فاطمه را دور كن پدر !
اين كورها به مادرمان سنگ می زنند
 
بغض علی بهانه ی خوبی برايشان
حتی به سویِ اصغرمان سنگ می زنند
 
آن دختری كه با پدرش رفت و دور شد...
در كربلا جهيزيه اش جفت و جور شد
 
گفتم : كه كاخ مستی تان پايدار نيست
مردم لباس خاكی ما خنده دار نيست!
 
مردان ما به نيزه و در كوچه های شهر
گرداندن زنان حرم افتخار نيست!
 
از بام، بزدلانه به ما سنگ می زنيد!
در دستهای بسته ی ما ذوالفقار نيست!
 
خونش به جوش آمده عباس، بس كنيد!
پایِ سر بريده كه جایِ قمار نيست!
 
خون گريه می كند چقدر روی نی عمو!
لعنت به چشم حرمله، حق می دهم به او

ياقوت سرخ باور من را فروختند
بازار شام معجر من را فروختند
 
آهسته گريه كن پدرم! نشنود عمو
چادر نماز مادر من را فروختند
 
 سودی نداشت زلف پريشان و سوخته
با يک نظر، گلِ سرِ من را فروختند
 
با چند ضربه چوبِ حراجِ كنار طشت
الماس اشک خواهر من را فروختند

كار از تمسخر لب يحیی گذشته است  
از خيزران بپرس چه برما گذشته است
۱۳۸۷
#وحید_قاسمی
#کوفه
#شام
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
🆔 @vahid_ghasemi_poet
افسری با دستِ سنگینش حوالی غروب
زیر پلکم، یک کبودستان بنفشه کاشته
می کشانم خویش را برخاکِ صحرا ای پدر
استخوان ساقِ پایِ من ترک برداشته

چکمه ای بی رحم! تا چشم عمو را دور دید
بی هوا آمد سرِ طفل یتیمت داد زد!
تازه فهمیدم چرا مادربزرگم آب شد
عمه ام با لحنِ زهرا کربلا فریاد زد!

سیلی وسوزِ عطش،سویِ دو چشمم را گرفت
پنجه ی بغضی گلویم را فشرده، ای پدر
کاملاً واضح نمی بینم! ولی انگار که
چادر هر دختری را باد برده، ای پدر

#وحید_قاسمی
#عصر_عاشورا
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
🆔 @vahid_ghasemi_poet
چگونه شُکر گویم این وصالِ ناگهانی را ؟ کمان ابروی من ! خوشحال کردی قد کمانی را

چگونه یافتی ما را در این ویران سرا امشب !؟ گرفتی از صدایِ گریه ام شاید نشانی را

سرت را از طبق برداشتم با یاری عمه ! چهل منزل تحمل کرده ام این ناتوانی را

حلالم کن ! که اشکم را به استقبال آوردم پدر از یاد بُردم شیوه ی شیرین زبانی را

خبر دارم شبی کُنج تنوری میهمان بودی ! به جا آورده کوفه خوب حقِ میزبانی را

به قولِ تازیانه، من یتیمی دردسر سازم ! معطل می کنم با زخم پایم کاروانی را

لبت را قاری قرآن هزاران بار می بوسم ! که طشت زر ببیند راه و رسم قدردانی را

اگر چه دختران شام تحویلم نمی گیرند نیاوردم به روی خویش این نامهربانی را

#وحید_قاسمی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
🆔 @vahid_ghasemi_poet