کانال رسمی وحید قاسمی
921 subscribers
195 photos
350 videos
20 files
120 links
شماره های تماس جهت هماهنگی و دعوت مراسم

آقای ابراری 09384914441
Download Telegram
دوباره روضه ی تلخ اسارت زینب
مرور متنِ کتاب شرافت زینب

وجود معجری از نور؛ پرده در پرده
 دلیل محکم حکم قداست زینب

مسیر دین خدا را نشان مان داده
چراغ روشنِ برج هدایت زینب

شُکوه جمله ی«من را دعا نما خواهر»
نهفته در ثمراتِ عبادت زینب

نماز سینه زنان رو به کعبه ی گودال
غروب روز دهم با امامت زینب

برای قتل حسینش دیه به او دادند
کلوخ ها شده سهم غرامت زینب

سکوت محض جَرَس های لشکر دشمن
یگانه معجزه ای از رسالت زینب

به پیشِ کعب نی و سنگ؛ راست قامت بود
رقیه درس گرفت از صلابت زینب

لغات خطبه ی زینب، لغات قرآن بود
ملائکه همه ماتِ بلاغت زینب

نهیب حیدری اش کاخ ظلم را لرزاند
یزید شوکه شده از شهامت زینب

صدای قاری قرآن به روی نی نگذاشت
نگاه ها برود سمتِ ساحت زینب
1386
#وحید_قاسمی
#حضرت_زینب_س
#کوفه_و_شام
#حسین_سیب_سرخی
🆔 @vahid_ghasemi_poet
🔊 این غزل را با صدای حاج حسین سیب سرخی بشنوید.
http://www.zakerin.ir/file/download/33069
سوره ی مستور روی نیزه ها می بینمت
آیه ی «والطور» روی  نیزه ها می بینمت

منبر و رَحْلَت چه شد؟ ای زاده ی ختم رُسل
قاری مشهور! روی نیزه ها می بینمت

چشم کورِ شهر را مبهوت نورت کرده ای
نورِ رب الـنور، روی نیزه ها می بینمت

نیزه از خونِ گلویت جرعه ای زد، مست شد
خوشه ی انگور روی نیزه ها می بینمت

زینـبم، مـوسیِ شـبگرد بـیابـان غمت
شمسِ کوه طور روی نیزه ها می بینمت

#وحید_قاسمی
#امام_حسین_علیه_السلام
#کوفه
#شام
🆔 @vahid_ghasemi_poet
ای نیزه دار! آینه بر نیزه می بری
خواهی چگونه از وسط شهر بگذری!؟
 
از کوچه های ساکت و خلوت عبور کن
خوب است اندکی به اباالفضل بنگری
 
کمتر بخند! قاری قرآن دلش شکست
بر آیه ها قسم که تو بی دین و کافری
 
دیدی حسین فاطمه خیر کثیر داشت!
حالا تو صاحب دو سه تا کیسه ی زری
 
با رقص نیزه ی پدرم قصد کرده ای
در پیش چشم عمه لجم را درآوری
 
داری گل سری که عمویم خریده است
بی آبرو! برای که سوغات می بری؟
 
حس می کنم به دختر خود قول داده ای
از کربلا براش دو خلخال می خری
 
برگرد و زود مقنعه ی عمه را بده!
در حجره های شهر حراج ست روسری

#وحید_قاسمی
#کوفه
#شام
🆔 @vahid_ghasemi_poet
از پشت بام بر سرمان سنگ می زنند
بر زخم كهنه ی پرمان سنگ می زنند
 
 وقت نزولِ سوره ی توحيد بر لبت
 ابليس ها به باورمان سنگ می زنند
 
وقتی كه سنگشان به سر نی نمی رسد!
سمت سكينه خواهرمان سنگ می زنند
 
از پایِ نيزه فاطمه را دور كن پدر !
اين كورها به مادرمان سنگ می زنند
 
بغض علی بهانه ی خوبی برايشان
حتی به سویِ اصغرمان سنگ می زنند
 
آن دختری كه با پدرش رفت و دور شد...
در كربلا جهيزيه اش جفت و جور شد
 
گفتم : كه كاخ مستی تان پايدار نيست
مردم لباس خاكی ما خنده دار نيست!
 
مردان ما به نيزه و در كوچه های شهر
گرداندن زنان حرم افتخار نيست!
 
از بام، بزدلانه به ما سنگ می زنيد!
در دستهای بسته ی ما ذوالفقار نيست!
 
خونش به جوش آمده عباس، بس كنيد!
پایِ سر بريده كه جایِ قمار نيست!
 
خون گريه می كند چقدر روی نی عمو!
لعنت به چشم حرمله، حق می دهم به او

ياقوت سرخ باور من را فروختند
بازار شام معجر من را فروختند
 
آهسته گريه كن پدرم! نشنود عمو
چادر نماز مادر من را فروختند
 
 سودی نداشت زلف پريشان و سوخته
با يک نظر، گلِ سرِ من را فروختند
 
با چند ضربه چوبِ حراجِ كنار طشت
الماس اشک خواهر من را فروختند

كار از تمسخر لب يحیی گذشته است  
از خيزران بپرس چه برما گذشته است
۱۳۸۷
#وحید_قاسمی
#کوفه
#شام
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
🆔 @vahid_ghasemi_poet