کانال رسمی وحید قاسمی
922 subscribers
195 photos
350 videos
20 files
120 links
شماره های تماس جهت هماهنگی و دعوت مراسم

آقای ابراری 09384914441
Download Telegram
WWW.ZAKERIN.IR
Haaj Mahmoud Karimi
🎶 فکر کنم سر می آورد!
به نفس: حاج محمود کریمی
به قلم: حاج وحید قاسمی

#شام_غریبان
#محمود_کریمی
#وحید_قاسمی
🆔 @vahid_ghasemi_poet
لشکری آمده تا سهم غنیمت ببرد
از تنی غرق به خون جامه به غارت ببرد

از سراشیبی گودال سرازیر شدند
با هم از بخت بد قافله درگیر شدند

بابت جنگ جمل کسب غرامت کردند
سر عمامه ی آقام قیامت کردند

خارجی گفته به او، شایعه سازی کردند
به عبای نبوی دست درازی کردند

چشم بر هم نزده ! خُود و سپر را بردند
دست شان هر چه رسید از تن آقا بردند

چکمه ای آمد و خندید به پرپر زدنش
با سر نیزه درآورد زره را ز تنش

قصه ای تلخ، سرانجام خوشی می گیرد!
دشنه ای اجرت مظلوم کُشی می گیرد

دست از این پیرهن ارثیه بردار، سنان!
مادرش دوخته با زحمت بسیار، سنان!

خولی خیر ندیده چه خیالی داری ؟
کوفی چشم دریده چه خیالی داری ؟

خورجین دست گرفتی سر گودال چرا؟
مانده ای خیره بر این زخمی بد حال چرا ؟

حرمله زیر سر توست به ولله ببین!
پشت خیمه چقدر نیزه فرو رفته زمین!

ساربان منتظر رفتن لشکر مانده
گوشه ای منتظر فرصت بهتر مانده

هر کسی سهم نبرده ست بهم می ریزد
بی نصیب از تن عریان، به حرم می ریزد

وقت تاراج حرم، کار به جنجال کشید
خاک عالم به سرم! کار به خلخال کشید

#وحید_قاسمی
#عصر_عاشورا
#شام_غریبان
🆔 @vahid_ghasemi_poet
سوره ی مستور روی نیزه ها می بینمت
آیه ی «والطور» روی  نیزه ها می بینمت

منبر و رَحْلَت چه شد؟ ای زاده ی ختم رُسل
قاری مشهور! روی نیزه ها می بینمت

چشم کورِ شهر را مبهوت نورت کرده ای
نورِ رب الـنور، روی نیزه ها می بینمت

نیزه از خونِ گلویت جرعه ای زد، مست شد
خوشه ی انگور روی نیزه ها می بینمت

زینـبم، مـوسیِ شـبگرد بـیابـان غمت
شمسِ کوه طور روی نیزه ها می بینمت

#وحید_قاسمی
#امام_حسین_علیه_السلام
#کوفه
#شام
🆔 @vahid_ghasemi_poet
ای نیزه دار! آینه بر نیزه می بری
خواهی چگونه از وسط شهر بگذری!؟
 
از کوچه های ساکت و خلوت عبور کن
خوب است اندکی به اباالفضل بنگری
 
کمتر بخند! قاری قرآن دلش شکست
بر آیه ها قسم که تو بی دین و کافری
 
دیدی حسین فاطمه خیر کثیر داشت!
حالا تو صاحب دو سه تا کیسه ی زری
 
با رقص نیزه ی پدرم قصد کرده ای
در پیش چشم عمه لجم را درآوری
 
داری گل سری که عمویم خریده است
بی آبرو! برای که سوغات می بری؟
 
حس می کنم به دختر خود قول داده ای
از کربلا براش دو خلخال می خری
 
برگرد و زود مقنعه ی عمه را بده!
در حجره های شهر حراج ست روسری

#وحید_قاسمی
#کوفه
#شام
🆔 @vahid_ghasemi_poet
از پشت بام بر سرمان سنگ می زنند
بر زخم كهنه ی پرمان سنگ می زنند
 
 وقت نزولِ سوره ی توحيد بر لبت
 ابليس ها به باورمان سنگ می زنند
 
وقتی كه سنگشان به سر نی نمی رسد!
سمت سكينه خواهرمان سنگ می زنند
 
از پایِ نيزه فاطمه را دور كن پدر !
اين كورها به مادرمان سنگ می زنند
 
بغض علی بهانه ی خوبی برايشان
حتی به سویِ اصغرمان سنگ می زنند
 
آن دختری كه با پدرش رفت و دور شد...
در كربلا جهيزيه اش جفت و جور شد
 
گفتم : كه كاخ مستی تان پايدار نيست
مردم لباس خاكی ما خنده دار نيست!
 
مردان ما به نيزه و در كوچه های شهر
گرداندن زنان حرم افتخار نيست!
 
از بام، بزدلانه به ما سنگ می زنيد!
در دستهای بسته ی ما ذوالفقار نيست!
 
خونش به جوش آمده عباس، بس كنيد!
پایِ سر بريده كه جایِ قمار نيست!
 
خون گريه می كند چقدر روی نی عمو!
لعنت به چشم حرمله، حق می دهم به او

ياقوت سرخ باور من را فروختند
بازار شام معجر من را فروختند
 
آهسته گريه كن پدرم! نشنود عمو
چادر نماز مادر من را فروختند
 
 سودی نداشت زلف پريشان و سوخته
با يک نظر، گلِ سرِ من را فروختند
 
با چند ضربه چوبِ حراجِ كنار طشت
الماس اشک خواهر من را فروختند

كار از تمسخر لب يحیی گذشته است  
از خيزران بپرس چه برما گذشته است
۱۳۸۷
#وحید_قاسمی
#کوفه
#شام
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
🆔 @vahid_ghasemi_poet
دستی که سمتِ طشت طلا چوب می زند
چوبِ حراج بر غمِ ایوب می زند
پایِ سربریده ی خورشید مُلک ری
پیوسته حرفِ گندم مرغوب می زند

رویش سیاه! کاسه صبرم لبالب است
در کاخ شام،معجر زینب معذب است
بیهوده خسته می کند این چوب را یزید
این سر همیشه روی لبش ذکر یارب است

تکلیفِ طشت واین همه باران چه می شود؟
پایانِ ماجرایِ اسیران چه می شود؟
گیرم حسین پاره ی قلبِ نبی نبود!
پس احترام قاری قرآن چه می شود؟

ای خیزران! عجول تر از خنجری چرا !؟
مانند تیر حرمله ناباوری چرا !؟
قرآن که خواند، شک به مسلمانیش نکن!
در انتظار معجزه ای دیگری چرا !؟

آهسته تر بزن! به پیمبر گناه نیست!
لب های سنگ خورده ی او روبراه نیست
داری درست جایِ همان نیزه می زنی!
این مجلس شراب کم از قتلگاه نیست

آتش به باغِ سوخته ی خواهرش نزن
طعنه به مویِ مملؤ خاکسترش نزن
باشد، به گریه هایِ حرم اعتنا نکن
باشد بزن، ولی جلویِ مادرش نزن

این سر به جبر نیزه ی اشرار آمده
با داغ دست های علمدار آمده
زخم زبان به پیری او می زنی چرا!؟
همراه زینب از سر بازار آمده

#وحید_قاسمی
#شام
#مجلس_یزید
🆔 @vahid_ghasemi_poet