پادیادگیری و رشد | طراحی مسیر شغلی
1.34K subscribers
306 photos
150 videos
26 files
198 links
خدمات کوچینگ فردی و سازمانی
آموزش و تسهیلگری مهارت‌های نرم
آموزش و منتورینگ مهارت‌های کوچینگ
آموزش و منتورینگ مدیر در نقش کوچ
@hosseingn
Linkedin.com/in/hosseingaeeni
دوره یادگیری کوچینگ "زی‌کوچ" 👇
gaeeni.com/zi-coach
سامانه انتخاب کوچ 👇
bakicoach.ir
Download Telegram
گفتگویی شنیدنی و جذاب درباره #تفکر_پرسشگرانه از دیدگاه فلسفه با مسعود زنجانی عزیز
https://www.instagram.com/tv/CH5zrJoAboY/?igshid=1wqm4z3nbhggz
ادامه:

تنها راهی که من برای برخورد با این نوع خودبینی بشر سراغ دارم، این است که به خاطر داشته باشیم بشر جزء ناچیزی از حیات سیاره کوچکی در گوشه کوچکی از این جهان است و همانطور که می‌دانیم در دیگر بخشهای کیهان هم ممکن است موجوداتی باشند که نسبت بزرگی‌شان به ما مثل نسبت بزرگی ما به یک ستاره دریایی است. یک راه مناسب برای این که خودتان را از انواع خاصی از جزمیت خلاص کنید، این است که از عقاید مخالفی که دوستان پیرامون‌تان دارند آگاه شوید. وقتی که جوان بودم سال‌های زیادی را دور از کشورم در فرانسه، آلمان، ایتالیا و ایالات متحده به سر بردم. فکر می‌کنم این قضیه در کاستن از شدت تعصبات تنگ نظرانه‌ام بسیار مؤثر بوده است. اگر شما نمی‌توانید مسافرت کنید، به دنبال کسانی بگردید که دیدگاه‌هایی مخالف شما دارند. روزنامه‌های احزاب مخالف را بخوانید. اگر آن افراد و روزنامه‌ها به نظرتان دیوانه، فاسد و بدکار می‌آیند، به یاد داشته باشید که شما هم از نظر آنها همین‌طور به نظر می‌رسید. با این وضع هر دو طرف ممکن است بر حق باشید، اما هر دو نمی‌توانید بر خطا باشند. این طرز فکر زاینده نوعی احتیاط است.
👤برتراند آرتورویلیام راسل
#یادگیری #تفکر_پرسشگرانه
@HosseinGaeeni
- به نظرت مسئله‌ی اصلی چیست؟
به نظرم ما به عنوان میراث‌دار یک فرهنگِ قدیمی نتوانسته‌‌ایم مواجهه مناسبی با دنیای جدید داشته باشیم.
- به چه دلیلی؟
این دنیای جدید و ناشناخته با سرعت و مهارتی باور نکردنی پدیده‌های تازه و متنوعی را از آستین درمی‌آورد و این سرعت پیشرفت طبیعتا ترسناک و خطرناک به نظر می‌رسد.

- چه چیزی در این دنیای جدید ترسناک است؟

دنیای مدرن پیشرفت و تحولش را مدیون پدیده‌ای است که مقبول‌ترین نام برای آن «کاپیتالیسم» است. این «جامعه‌ی کاپیتالیستی» در درون خود هر روز مخالفان و دشمنان بیش‌تری پیدا کرده که یک به یک در طول تاریخ این جامعه سر برآورده‌اند:
اول جریان‌های محافظه‌کار، سپس سوسیالیست‌ها و اوج آن‌ها مارکسیسم بود و در نهایت پس از جنگ جهانی اول نوبت به فاشیسم رسید و هر یک از منظر خود به ستیز با لیبرال‌ـ‌کاپیتالیسم برخاستند. پس کاپیتالیسم در درون جامعه‌ای که خود آن را ساخته بود، مخالفان سرسخت و سازش‌ناپذیری داشت.

و اما حکایتِ ترسِ ما:
به نظر می‌رسد روانِ جمعیِ ما ایرانیان نتوانسته است در مواجهه با نظام لیبرال‌ـ‌کاپیتالیستی ارزیابی غیر احساسی و معقولی انجام دهد. هر چه جلوتر آمدیم بیش‌تر دچار دریافت‌هایی همراه با هیجان و خودفریبی شدیم.
و از سویی دستگاه فکری و نظری مناسب و کارآمدی هم برای شناخت و سنجش دنیای مدرن نداریم. به ناچار باید از همان‌ها که قرار بود بشناسیمشان دستگاه نظری را نیز وام می‌گرفتیم. زیرِ بارِ اقساط نظریِ این وام، سرگیجه‌ و ترس ما دوچندان شد.

- این ترس چه نتیجه‌ای برای ما داشت؟
در سایه‌ی این ترس، نخبگان و روشنفکران فرصت شناخت نظام کاپیتالیستی را از خودشان و جامعه‌ی ما گرفتند.
(مانند سوارِ اسبی چموش که به دلیلِ حرکت‌های سریع اسب، تواناییِ تفکر سنجشگرانه را از دست می‌دهد).
ما سازوکار نظام کاپیتالیستی را نشناختیم و اصلاً فرصت نکردیم بفهمیم این سیستم چگونه کار می‌کند و چرا جایگزین‌هایش ناکارآمد یا بدکارکرد خواهند بود.

- و واکنشِ ما چه بود؟
راحت‌ترین راه در این شرایطِ ابهام و این دنیای سرسام‌آور پناه بردن به دامان ایدئولوژی‌ها بود، زیرا آسان و سریع پاسخ پرسش‌های پیچید‌ی ما را به گونه‌ای همه‌فهم می‌دادند.
- نتیجه چه شد؟
گرهی بر گره‌های پیشین افتاد و این کلافِ سردرگم کورتر شد. و به جایی رسیدیم که می‌بینید.

- خب الان ما در مقام شهروند چه می‌توانیم انجام بدهیم؟
با تفکر پرسشگرانه و نگاهی انتقادی به دانسته‌های قبلی خود بنگریم و آموخته‌های ناکارآمد پیشین را کنار بگذاریم.
و بعد با ذهنی باز و بدون جهت‌گیری و پیش‌فرض‌های متعصبانه، برای شناخت دقیق و درست لیبرالیسم تلاش کنیم. یکی از مقدمات این شناخت، مواجهه مناسب با خشم‌، ترس‌ یا نفرت‌مان نسبت به این موضوع است.
ما برای آشنایی با لیبرالیسم و کاپیتالیسم یک قرن عقبیم. ما پیش از آن‌که کاپیتالیسم را بشناسیم از آن متنفر شدیم و با تنفر فرصت شناخت دقیق را از خود گرفتیم. فکر کردیم «کاپیتالیسم» یعنی «پولدارتر شدن پولدارها» و نمی‌دانستیم کاپیتالیسم اتفاقاً با پولدارها بی‌رحمانه برخورد می‌کند و بساط مفت‌خوری پولدارهای بی‌عار را جمع می‌کند.

- خب؟

فکر می‌کنم ما فرصت شناخت نظام سرمایه‌داری را به خود ندادیم. هیچ موقع به خودمان فرصت ندادیم دریابیم کاپیتالیسم چگونه می‌تواند باعث بهروزی عموم مردم شود.

و البته با تأکید بر اینکه شناخت کاپیتالیسم لیبرالیستی و تأکید بر کارکردهای مثبت و مفید آن هرگز به این معنا نیست که ضعف‌ها و عیب‌های آن را انکار کنیم، بلکه مسئله این است که در حال حاضر کارآمدترین و ایمن‌ترین نظم اجتماعی است.
در ضمن لیبرالیسم با هیچ دین، آیین و فرهنگی هم ناسازگار نیست.
لیبرالیسم می‌خواهد فقط یک چیز به انسان‌ها بدهد: تکامل صلح آمیز و بی اختلال رفاه مادی برای همه تا از این طریق عوامل بیرونی درد و رنج را تا حدی که اصلا در قدرت نهادهای اجتماعی است، از انسان‌ها دور نگه دارد. هدفش کاستن از رنج و افزودن بر شادی است.
و اینکه لیبرالیسم در خدمت همه است، اما در خدمت هیچ منفعتِ ویژه‌ای نیست.

- و در انتها پیشنهادی برای خواندن؟
📗 #کتاب "لیبرالیسم"
نوشته: فون میزِس
ترجمه: مهدی تدینی
نشر: ثالث
@HosseinGaeeni
#تفکر_پرسشگرانه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چگونه تصمیم‌های سخت بگیریم؟

👌 معمولا بر سر دوراهی‌های دشوار (مثلا برای انتخاب شغل، انتخاب محل زندگی، انتخاب شریک و همراه زندگی و...) تصمیم ایدئال وجود ندارد، بلکه هر فردی تصمیم مناسب خودش را می‌گیرد.
این تصمیم مناسب، نیازمند شناخت از خویش است و با مراجعه به درون خودمان و با پرسشگری درباره ارزش‌های شخصی می‌تواند اتفاق بیفتد.

🎬 پیشنهاد می‌کنم این سخنرانی TED را تماشا کنید.
#کوچینگ
#تفکر_پرسشگرانه
@HosseinGaeeni
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چند هفته پیش در اینستاگرام درباره رنجِ زندگی پس از "آگاهی" نوشته بودم.

حالا در این ویدئو دکتر #جردن_پیترسون اشاره می‌کند که زندگی سراسر رنج است. و پیشنهادش این است که ارزش‌های شخصی خود را در زندگی دنبال کنیم، تا بتوانیم تا حدی از این رنج‌ فراتر برویم.
پیترسون می‌گوید اگر انسان نتواند معنایی برای زندگی خود بسازد، تلخکام و رنجیده خاطر خواهد شد و این می‌تواند او را انتقام‌جو و ظالم کند و پتانسیل آن را هم دارد که از ظالم‌بودن فراتر برود. 😥

به زبان دیگر برای طراحیِ مسیر زندگیِ مناسب لازم است "چرایی" ویژه خود را کشف کنیم و معنای ویژه‌ای برای زندگی خود بسازیم.

این چرایی و دلیل و معنا برای هر کدام از ما می‌تواند متفاوت باشد.

و پرسش مهم:
آیا ارزش‌های فردی خود را می‌شناسیم؟
چقدر در دایره ارزش‌های خود زندگی می‌کنیم؟
@HosseinGaeeni
#کوچینگ #مهارت_نرم #توسعه_فردی #تفکر_پرسشگرانه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نوشتن را به چشم نوعی گفتگوی زنده‌ی پرسش‌گرانه ببینیم. یعنی هم‌زمان و در حین نوشتن پرسش‌گری کنیم. پرسش‌گری کنیم تا بفهمیم. تا نوشته‌ی خود را در حین نوشتن ارزیابی کنیم. تا اندیشه‌های مهم را در تفکرمان فرا بخوانیم.

چه پرسش‌هایی را در حین نوشتن پیشنهاد می‌کنید؟

🎬 در این ویدیو #جردن_پیترسون نوشتن را یکی از ابزارهای مهم برای پروش تفکر نقادانه می‌داند.
@HosseinGaeeni
#تفکر_پرسشگرانه
پادیادگیری و رشد | طراحی مسیر شغلی
@HosseinGaeeni
هر کدام از ما استعدادهای متفاوت و ویژه‌ای داریم که لازم است آنها را بشناسیم و توسعه دهیم.
گزاره بالا را از زبان افراد مختلف زیاد می‌شنویم.
اما نکته مهمی در این میانه نادیده گرفته می‌شود؛ برای بروز استعدادهای فردی نیازمند یک بستر (کانتکست) مناسب و بدون مانع هستیم.

آزادی نبودن مانع است و جامعه‌ای را آزاد می‌توان گفت که افراد آن برای دنبال کردن سعادت و پیشرفت خود به موانع برخورد نکنند. این موانع ممکن است موانع سیاسی باشند که حکومت اعمال کرده است و یا موانعی باشند که پیشوایان دینی ایجاد کرده‌اند. و یا موانعی باشند که عقاید عموم (فرهنگ غالب) برپا کرده‌ است.

"جان استوارت میل" معتقد بود که پیشرفت همه جانبه یک اجتماع تنها در نتیجه‌ی بهتر شدن افراد محقق می‌شود و بهتر شدن افراد تنها در این صورت ممکن است که آزادی داشته باشند، استعدادهای فردی خود را پرورش دهند و به کمال خود برسند.

رسیدن به کمال فردی همان امکان بروز "فردیت" یعنی رشد صفاتی است که فردی را از فرد دیگر متمایز می‌کند.

در نظر "استوارت میل" چیزی مهم‌تر از این نیست که سیستم حاکم و اجتماع شرایطی فراهم کند که فرد بتواند استعدادهای خود را آزادانه شناسایی و بروز دهد.
چنان که مهم‌ترین وظیفه‌ی باغبان آن است که موانع را برطرف کند و شرایطی ایجاد نماید که هر یک از درختان بتوانند در نوع خود درخت کاملی شوند، در اجتماع نیز چنین است.

نه تنها سیستم حاکم، بلکه فرهنگ عمومی هم اغلب از اینکه یک "فرد" ابراز وجود کند، ناراحت می‌شوند! این تنفر از فرد و فردیت به قدری ریشه‌دار است که می‌توان نشان داد چندین جریان‌ فکری، فلسفی و ایدئولوژیک اساساً شمشیر کشیده‌اند که سر همین "فرد" را ببرند، البته هر کدام با استدلال و بیان خاص خود.

در دوران دانشگاه دوستی تعریف می‌کرد که به دلیل موهای بلندش از طرف حراست اخطار گرفته بود و جالب اینکه وقتی یکی از اساتیدش که تفکرات سوسیالیستی/مارکسیستی داشته نیز از ماجرا خبردار می‌شود کار برادران حراست را با نیشخندی تایید می‌کند و صراحتاً به او می‌گوید: "هر چیز که آدم را انگشت‌نما کند (بخوانید: شاخص کند!) بد است!" گویا حتا هواداران لاییک این "ایسم"ها هم اصولاً از "بلندی" خوششان نمی‌آید! حالا فرق نمی‌کند، موی بلند! باشد یا قد بلند! یا صدای بلند!...
و معتقدند هر چیز بلند را باید کوتاه کرد!
کلی هم دلیل و برهان در آستین دارند مبنی بر اینکه: "این فردیت اصولاً چیز مزخرفی‌ست!" ظلم است! بی‌ادبی‌ است! گستاخی‌ است! تجمل است! لوکس است! و...

به نظر شما چرا "فردیت" اینقدر دشمن دارد؟
@HosseinGaeeni
#فردیت
#آزادی
#تفکر_پرسشگرانه
#پادیادگیری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روی "کسی که می‌تونیم باشیم" تمرکز کنیم یا "همینی که هستیم، کافیه"؟
🎬 از #جردن_پیترسون بشنویم.
@HosseinGaeeni
#تفکر_پرسشگرانه #توسعه_فردی
پادیادگیری و رشد | طراحی مسیر شغلی
#کنکور #تفکر_سیستمی
نمی‌دانم این روزها گذارتان به حوزه‌های آزمون کنکور خورده بود یا نه؟ یا شاید خودتان هم در متنِ این حادثه نقشی بازی کرده‌اید.

نوجوانانی که با استرس جزوه‌ها را برای آخرین بار مرور می‌کنند و منتظر باز شدنِ در و ورود به حوزه امتحانی هستند، پدر و مادرهایی دل‌نگران که پشتِ درهای آزمون به امید معجزه‌ای شاید، "دعا" می‌خوانند. موسسه‌های کنکور و مشاوران تحصیلی که در طول سال مُدام پیام می‌دهند "اگر کنکور را خراب کنید، آینده‌تان تباه شده و بدبخت می‌شوید"، از فرصت آخرین ثانیه‌های جلوی درِ ورودی هم استفاده می‌کنند تا اضطراب و استرس مشتریان خود را در بالاترین حدِ ممکن نگاه دارند! سازمان سنجشی که برای پیشگیری از "تقلب" فرمانِ قطع اینترنت را می‌دهد. و...

فارغ از کلیشه‌های رایج، چگونه می‌توانیم به این سیستم نگاه کنیم و در صورت لزوم آن را نقد کنیم؟

یک باور اسطوره‌ای در ناخودآگاه جمعی ما این است: "با اینکه سرنوشتِ انسان محتوم و از پیش نوشته شده است، اما می‌توان با انجام مناسکی و اجرای آیین‌هایی این سرنوشت را دست‌کاری کرد"

به نظر می‌آید کنکور هم یکی از این آیین‌های مهمِ سرنوشت‌ساز است. آیینی که گویا با دخالت برخی بازیگران و با اجرای مناسکی ویژه می‌توان در عرض چند ساعت سرنوشتِ باقیِ زندگی را تغییر داد.
آنکه بتواند در این بازی برنده شود و سرنوشت را تغییر دهد، به میدانِ خداوندگاری نزدیک می‌شود.
و به همین دلیل شاید مثل سایرِ مناسکِ مشابه، این آیینِ اجتماعی و این چند ساعت "تقدس" خاصی دارد و بایسته است که به گونه‌ای شایسته پاس داشته شود!

در ضمن عنصر "شانس" نقش غیر قابل انکاری در کسب نتیجه نهایی و برنده یا بازنده شدن در این بازی دارد. و وقتی پای شانس در میان باشد، بازار تقلب و جادو هم بسیار گرم می‌شود!

چه باید کرد؟

واقعیت این است که ما انسان‌ها ناخودآگاه در حال زیستنِ باورهای جمعی خود هستیم، باورهایی که برخی‌شان آنقدر اسطوره‌ای و عمیق هستند و آنقدر در وجود ما ریشه دوانده که با اینکه ممکن است خیلی شفاف نبینیم‌شان، اما آنها به کار خود مشغول هستند و سیستم‌ها، تصمیم‌ها، اقدام‌ها و عملکردهای ما را می‌سازند.

اگر از عملکرد سیستم‌هایی که ساخته‌ایم و نتیجه‌‌های حاصل شده از آنها رضایت نداریم، لازم است کمی عمیق‌تر به باورهای جمعی خود نگاه کنیم، درباره آنها پرسش‌گری کنیم، و با نگاهی نقادانه و فارغ از کلیشه‌های رایج، آن‌ها را به چالش بکشیم.
@HosseinGaeeni
#تفکر_پرسشگرانه
تماس گرفته بود به یک سخنرانی دعوتم بکند که برای مخاطبان‌شان داستان موفقیتم رو بگویم.
پرسیدم:
اول: از کجا معلوم که موفق باشم؟ اصلا موفقیت به چه معنا است؟
دوم: تمایل دارید چگونه داستانی درباره موفقیتم بگویم؟

درباره بخش نخستِ سوال اولم لطف داشت و برای بخش دومش هم خنده‌ای کرد و گفت: "باز هم سوال کوچینگی!"

درباره سوال دوم گفت: "از تلاش‌ها و پشتکارت در این راه بگو که مخاطبان ما انگیزه بگیرند."

از این‌جا به بعد سکوت کردم و زندگی‌ام را مرور کردم.

شانس آوردم در خانواده‌ای به دنیا آمدم که در آن از لحاظ اجتماعی و اقتصادی و حتا تاریخی شرایط مناسبی برای رشد من مهیا شده بود.
شانس آوردم حدود سی سال پیش در دوره دانشجویی فرصت کارآموزی در یک شرکت شناخته شده برایم فراهم شد و دوباره شانس آوردم که آن فردی که در آن دوره سرپرست کارآموزی من بود، چند سال بعد یکی از مدیران آن سازمان شده بود و همین آشنایی نقش مهمی در استخدام من داشت.

شانس آوردم حدود هفت سال پیش در یک گروه تلگرامی مطلبی که درباره مدیریت دانش نوشته بودم را فوروارد کردم و یکی از اعضای آن گروه که تهیه‌کننده برنامه‌‌های مدیریتی در رادیو اقتصاد بود پیام داد و دعوتم کرد که در چند برنامه‌های رادیویی صحبت کنم.

شش سال پیش، شانس این را داشتم که با چند انسانِ حرفه‌ای و عملگرا آشنا شوم و با همراهی همین دوستان مجموعه کیفکو را خلق کردیم که به نظرم منشا اثرات مهمی بود.

بنابراین فکر می‌کنم لااقل برای من عامل محیطی و شانس خیلی مهم‌تر و موثرتر از پشتکار و تلاش بوده است.

شبکه‌های اجتماعی پر شده است از روایت داستان زندگی آدم‌هایی که موفقیت‌شان را صرفا ناشی از پشتکار خودشان می‌دانند. و در اکثر این روایت‌ها، قهرمان داستان در کودکی و نوجوانی بدبختی و بیچارگی و زندگی در فقر را تجربه کرده است.

برخی از مشاورین تبلیغات و برندینگ هم مشتاقان پرسنال برندینگ را به روایت این‌گونه داستان‌های جذاب برای مخاطب تشویق می‌کنند.
اما در این داستان‌ها تمام واقعیت از جمله شانس‌های سر راهِ افراد و شرایط محیطی بازگو نمی‌شود. و در نتیجه گوینده از مسیر تمامیت و رو راستی با مخاطب دور می‌افتد و از سویی سرنخ‌های ناکارآمدی هم به مخاطب می‌دهد.

نظر شما چیست؟ نقش شانس و محیط را در موفقیت‌های خود چگونه ارزیابی می‌کنید؟

پ.ن.: لیست شانس‌هایم بسیار است و همه آنها در محدودیت یک پست نمی‌گنجد.
@HosseinGaeeni
#تفکر_پرسشگرانه
#کوچینگ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چرا تمرکز روی خودیاری، زندگی شما را تباه می‌کند؟

شش دقیقه وقت بگذارید و این ویدیو را ببینید و بشنوید.

#تفکر_پرسشگرانه
#یادگیری_از_تجربه
#پادیادگیری
#کوچینگ
@HosseinGaeeni
DrMardihaPasokhBeNaqd_1397-8-27-5-33
<unknown>
🎧 #نسخه_شنیداری ده دقیقه‌ای
🎤پاسخ تامل‌برانگیز دکتر مرتضی مردیها به منتقدان کاپیتالیسم؛

مدرنیته بشر را از گرسنگی، بیماری، عفونت، نجاست، بی‌فرهنگی، بردگی، بی‌اخلاقی و هزار بلیه‌ی انسانی دیگر نجات داد.

مخالفانِ دنیای مدرن (چپ‌ها) از ابتدا روی دو چیز دست گذاشتند: حسادت و جهل. با این همه تجربه‌های سوء در کره شمالی، شوروی، کوبا، کامبوج، ونزوئلا و.. واقعا جگر شیر می‌خواهد که اینطور با وقاحت به صحنه بیایند و از ژیژک و سایر روشنفکران چپ دفاع کنند، کسانی که واقعا پیشنهادشان برای ما در این دنیا جز فساد، جز عقب ماندگی، جز دربدری، جز اشتباه نشان دادن مساله و راه حل نبوده است!
#تفکر_پرسشگرانه
#پادیادگیری
#آزادی
@HosseinGaeeni
@mardihamorteza
ترس با ما چه می‌کند؟

دریانوردانی که یوحنا را به دریا انداختند، تصور میکردند که حضور او باعث طوفانی بود که غرق‌شدن کشتی‌شان را تهدید می‌کرد. به همین ترتیب، ژاپنی‌ها درزمان زلزله توکیو، دست به کشتار کره‌ای‌ها و لیبرال‌ها زدند. زمانی که رومی‌ها در جنگ‌های پونیک پیروز شدند، کارتاژی‌ها متقاعد شده بودند که علت تمام بدبختی‌هایشان به دلیل سهل‌انگاری آن‌ها در پرستش مولوخ بود. مولوخ می‌خواست که کودکان را برایش قربانی کنند و ترجیح می‌داد که کودکان قربانی، از طبقه اشراف باشند؛ اما خانواده‌های اشراف زاده کارتاژی، کودکان طبقه فرومایه را به جای کودکان خودشان قربانی کرده بودند. و گمان می‌کردند که این کار خدا راناخشنود کرده و در بدترین لحظات، حتی اشرافی ترین کودکان در آتش سوزانده شدند. نکته عجیب این است که رومی‌ها علیرغم این اصلاح دموکراتیکی که از طرف دشمنان‌شان صورت گرفته بود، پیروز شدند.

ترس جمعی غریزه جمعی را برمی‌انگیزد و نوعی سنگ دلی نسبت به کسانی که عضوی از این اجتماع نیستند، به وجود می‌آورد. در زمان انقلاب فرانسه، ترس از ارتش خارجی، نوعی وحشت را به وجود آورد. و این ترس وجود دارد که نازی‌ها بر شدت مبارزه‌شان برای نابودی یهودی‌ها بیافزایند.

برتراند راسل در #کتاب "در ستایش شکاکیت" می‌نویسد:
ترس نوعی تمایل به ظلم و ستم‌گری را ایجاد می‌کند و باعث شکل‌گیری عقایدی خرافی می‌شود که به نظر می‌رسد ظلم را موجه می‌سازد.

انتظار رفتاری انسانی و عاقلانه اندیشی، از هیچ فرد، جامعه و یا ملتی تا زمانی که تحت سیطره ترس باشند، وجود نخواهد داشت.

به همین دلیل، بزدل‌ها بیشتر مستعد ظلم و وحشی‌گری و خرافه‌گرایی هستند تا انسان‌‌های شجاع.
منظور من از افراد شجاع کسانی است که از هر لحاظ شجاع هستند نه تنها در رویارویی با مرگ.
چه بسا افرادی هستند که دلیرانه می‌میرند اما، شجاعت این را ندارند که به زبان بیاورند و یا حتی فکر کنند که دلیلی که بخاطرش جانشان را می‌دهند، بی‌ارزش است.
رسوایی برای بیشتر افراد از خود مرگ دردناک‌تر است؛ و برای همین است که تعداد انگشت شماری از افراد هنگام ابراز احساسات در جمع جرات مخالفت با عقیده رایج در اجتماع را دارند.

🤔 با ترس‌هایمان چگونه مواجه می‌شویم؟
چه تجربه‌‌هایی از ترس و پیامدهای این‌گونه‌اش چه در مقیاس فردی و یا در مقیاس جمعی داریم؟
@HosseinGaeeni
#ترس
#یادگیری_از_تجربه
#تفکر_پرسشگرانه
تفکر و احساسات
<unknown>
🎤 نگاهی به یک مانع مهم در تفکر نقادانه
#تفکر_پرسشگرانه
چقدر آماده‌اید نظرات و عقایدی که به آنها تعلق خاطر دارید را زیر سوال ببرید؟
@HosseinGaeeni
- چه‌کار کنیم؟
- سوال بهتر شاید این است که چه‌کارهایی که تا حالا انجام می‌دادیم را متوقف کنیم و دیگر انجامشان ندهیم.
#تفکر_پرسشگرانه
📚 در کوچه‌باغ #کتاب

جنبش‌های فکری از قبیل رفتارگرایی، مارکسیسم، روان‌کاوی، یا ساختارگرایی، که با عقل و اختیار و انتخاب بشر هم‌چو یک توهم معامله می‌کنند و آن را غیر قابل اعتنا و از نظر علمی بی‌ربط محسوب می‌کنند، به دلیل دیگری این قدر ریشه دوانده و پی‌وپا محکم کرده‌اند: اصل قضیه این است که این تفکرات پاسخی به تقاضاها هستند.

برای خیلی از از مشکلات بدخیم راه حل‌های راحت الحلقوم دارند. کی بدش می‌آید دنیا و مشکلاتش را هم محصولِ بعضی شیطنت‌های ساینس فیکشنی یا اسطوره‌ای - افسانه‌ای بداند و یک شیشه عُمر هم برای غول داستان گیر بیاورد تا بزند زمین و شر قضیه را بکند؟ و این دلیلِ دومِ پاگیر و جاگیرشدنِ آن‌ها و بسا مهم‌تر از دلیل اول، یعنی حرف تازه داشتن، است. فی‌المثل روان‌کاوی قولِ برطرف کردنِ انواع مختلفی از فلاکت‌ها را می‌دهد، چیزی که روان‌شناسی «عقلانی» کلاسیک عُمراً مدعیِ آن نیست. روان‌کاوی قول حکیم و دوایِ روح را می‌دهد و ارنست گلنر (1985) نشان داده است که همین قول یک علت از علت‌های بازارِ داغِ روان‌کاوی را رو می‌کند؛ که حکماً سهم آن بیش از سهمی است که روان‌کاوی در پیشبردِ علمِ شناختِ روان داشته است.

📖 چرا روشنفکران لیبرالیسم را دوست ندارند؟
رِمون بودُن ترجمه مرتضی مردیها

@HosseinGaeeni
@mardihamorteza
#تفکر_پرسشگرانه
یادگیری از تجربه برای من همیشه لذت‌بخش و البته پر از چالش بوده است.
در مسیر زندگی یاد گرفتم که گاهی مدل‌های ذهنی و رفتارهایی که زمانی عامل موفقیتم بوده‌اند، دیگر برایم کارآمد نیستند و پافشاری بر آنها (حتا اگر زمانی مفید بوده‌اند) کار بیهوده‌ای است.

تجربه کار حرفه‌ای با مدیران سازمانی و صاحبان کسب‌وکارها نیز در این سال‌ها تا حد زیادی برایم روشن کرده است که چه چیزی به برخی از راهبران تیم‌ها اجازه می‌دهد (حتا با وجود شرایط پیچیده‌ی بیرونی) با سرعت مناسبی پیش روند و تصمیم‌های کارآمدتری بگیرند و چه چیزی سبب می‌شود برخی دیگر دچار درجا زدن شوند.

با افزایش شتاب تحولات دنیای بیرون و تغییر شرایط؛ نگرش و دانشی که زمانی کارآمد بوده و شاید به موفقیت انجامیده، دیگر به سرعت منسوخ می‌شود. در نتیجه به نظر می‌رسد موضوع این نیست که چقدر باهوشیم، چقدر کتاب خوانده‌ایم، چقدر می‌دانیم و یا چه مدتی در یک صنعت کار کرده‌ایم؛ بلکه هنر ما و دشواری کار در توانایی تشخیص زمان پادیادگیری* است.

یادگیری چیزهای جدید کار دشواری نیست. دشوار این است که بدانیم چه زمانی دست از چه کاری برداریم و چه چیزی را دور بیندازیم. چیزهایی که احتمالا قبلا موثر بوده‌اند، اما حالا دیگر موثر نیستند.

موضوع دور انداختن دانش و تجربه نیست؛ بلکه اقدام آگاهانه برای کنار گذاشتن اطلاعات و یا باورهای منسوخ و ناکارآمد و گردآوری و جذب فعال اطلاعات تازه‌ای برای تصمیم‌گیری و اقدام کارآمدتر است.

برای اینکه بدانیم چه چیزی را رها کنیم، از چه چیزی دور شویم و #پادیادگیری کنیم، تلاش بسیاری لازم داریم و کتاب "پادیادگیری" در این مسیر ایده‌های مفیدی به ما می‌دهد.

ترجمه اولیه این #کتاب حدود شش سال پیش انجام شد و کارهای اجرایی بعدی‌اش کمی طول کشید تا بالاخره امروز چاپ و منتشر شد. 🙂


* "پادیادگیری" برگردانِ فارسیِ واژه‌ی unlearning است و می‌توان آن را به معنای کنار گذاشتن آموخته‌های ناکارآمد پیشین دانست.

کتاب "پادیادگیری" را نشر ادیبان‌روز منتشر کرده است.

#تفکر_پرسشگرانه #یادگیری #کوچینگ
اسطوره را باید با کلید استعاره فهمید؛ این پیشنهاد کلیدیِ جوزف کمبل، اسطوره‌شناس برجسته‌ی امریکایی است.

در اساطیر یونان می‌خوانیم که وقتی "پاندورا" به فرمان زئوس به زمین آمد، درِ سبویی که خدایان به او بخشیده بودند را از روی کنجکاوی و به اغوای آتنه، الهه‌ی دانایی و خرد، گشود. رنج‌های هولناک از سبو بیرون زدند و در چشم برهم‌زدنی سرتاسر زمین را فرا گرفتند. تنها "امید" در سبو ماند و خارج نشد. یونانیان به زبان استعاره می‌خواستند بگویند که هر گونه تلاش‌ورزی در راه فهم و پاسخ به پرسش‌های سهمگین و بنیادین بشری، می‌تواند ارمغانِ رنج و رنجوری به زیستن‌های اجتماعی باشد.

نیکوس کازانتزاکیس وقتی در کتاب "زوربای یونانی" بی‌رحمانه زوربا را، قهرمان قصه‌‌ی خود را، شاهدِ زبحِ زنِ بیوه در میان هلهله‌ی جمعیت می‌کند، از زبانِ او می‌پرسد که "جوان‌ها چرا می‌میرند؟ اصلا چرا انسان‌ها می‌میرند؟"
نویسنده نومیدانه پاسخ می‌دهد: "نمی‌دانم" و زوربا برآشفته فریاد می‌کند که پس در آن کتاب‌های لعنتی دقیقا از چه کوفتی نوشته‌اند؟
نویسنده آرام می‌گوید: درباره‌ی رنج و درد انسان‌هایی نوشته‌اند که نمی‌توانند پاسخ این سوالات را بیابند.

باید پذیرفت که سازوکار زیستِ روزمره در جهان نه بر اساس کوشش در پاسخ‌های بنیادین، که بر پایه‌ی یک بی‌خبری و سهل‌انگاریِ باشکوه و کارا است. در جایی و از قول جامعه‌شناسی وطنی خواندم که باید فرصتِ کروناییِ اندیشه در باب معنای زندگی را غنیمت شمرد، فرصتی که شتابِ جهان مدرن از ما دریغ ورزیده بود. من اما هم‌دل نیستم؛ فرآیند تفکر، نه یک عمل سرسری و نابه‌هنگام، که یک تلاش شبانه‌روزی و مداوم با ابزار خردورزی است. اگر نانوای محل، خواربار فروش بازار و کارمند بانک یک شب تصمیم بگیرند که زیادی پاپیچ کشف "معنای راستین زندگی" و "پرسش‌های کلان در فلسفه‌ی زیستن" شوند، بعید می‌دانم که دوباره ساعت خود را برای برخواستن در صبح کوک کنند. آنها ناامید و افسرده خواهند شد، همان‌گونه که خیل عظیمی از انسان‌ها در مواجهه با شر و پرسش در باب علل وقوع آن افسرده و پژمرده شدند. تنها عده‌ای اندک می‌توانند همزمان با گشودنِ سبوی پاندورا، حافظ ته‌مانده‌های "امید" باشند، حتا اگر بدل به حمالان رنج‌های هولناک و پرسش‌های سهمگینِ بی‌پاسخِ لعنتی گردند.
@darwinsabouri
#تفکر_پرسشگرانه #پادیادگیری #کوچینگ
✅️ تفاوت‌ تفکر جادویی و تفکر منطقی🔬

Magical Thinking vs. Logical Thinking

ادعاها و استدلال‌های «الف» را با ادعاها و استدلال‌های «ب» مقایسه کنید. تفاوتشان چیست؟

الف. قدم عروس بدیُمن بود، چون بعد از مراسم عروسی پدر داماد فوت کرد.

ب. پدر داماد به‌خاطر بیماری قلبی و کهولت سن بعد از مراسم عروسی فوت کرد.

الف. کودک به‌خاطر چشم‌زخم بیمار شد.

ب. کودک به‌خاطر خوردن غذای مسموم بیمار شد.

الف. رضا تصادف کرد، چون بعد از عطسه کردن صبر نکرد‌.

ب. رضا تصادف کرد، چون در حالت مستی رانندگی می‌کرد.

الف. دعا از مبتلا شدن به بیماری کرونا پیشگیری می‌کند.

ب. واکسن کرونا از مبتلا شدن به بیماری کرونا پیشگیری می‌کند.

الف. ۱۳ عدد نحس است؛ به همین دلیل، من اتاق ۱۳ این هتل را اجاره نکردم.

ب. ۱۳ عدد اول است، چون فقط بر خودش و عدد ۱ بخش‌پذیر است.

یکی از ویژگی‌های مهم ادعاها این است که در ادعاها دست‌کم بین دو انگاره ارتباط درونی هست. اگر این ارتباط درست و منطقی باشد، آن ادعا صادق است وگرنه نباید صدق آن را بپذیریم. برای مثال، اگر ادعا کنیم «تابستان فصل سرماست»؛ کسی این ادعا را نمی‌پذیرد، چون بین انگار‌ه‌های «تابستان» و «سرما» سازگاری نیست. در واقع، ادعای «تابستان فصل سرماست» با واقعیت مطابقت ندارد.

ارتباط درونی بین دو یا چند انگاره ویژگی اصلی ادعاهاست. در ادعاها و استدلال‌های «الف» ارتباط درست و منطقی بین انگار‌ه‌ها وجود ندارد؛ درنتیجه، این ادعاها و استدلال‌ها منطقی نیستند. افرادی که ادعاها و استدلال‌های «الف» را مطرح می‌کنند در دام «تفکر جادویی» افتاده‌اند. تفکر جادویی زمانی اتفاق می‌افتد که شخص دو حادثه را نه براساس منطق و شواهد بلکه برپایه‌ی باورهای خرافی به هم ربط می‌دهد.

خرافات زمانی شکل می‌گیرد که ذهن الگویی کاذب می‌سازد؛ یعنی زمانی که بین دو رویداد، دو پدیده، دو نماد یا دو ایده ارتباط منطقی وجود ندارد و ذهن بینشان ارتباط کاذب ایجاد می‌کند خرافات شکل می‌گیرد. برای مثال، در تفکر جادویی ذهن بین «عدد ۱۳» و «نحسی» یا بین «بیماری» و «چشم‌زخم» الگو (ارتباط) ایجاد می‌کند.

تفکر جادویی از خطای شناختی همبستگی خیالی (illusory correlation) نشئت می‌گیرد. زمانی که دو متغیر (برای مثال، دو ایده یا دو رفتار یا دو رویداد یا دو نماد) را به هم ربط می‌دهیم، درحالی‌که هیچ‌گونه ارتباطی بینشان نیست خطای شناختی همبستگی خیالی اتفاق می‌افتد.

تفکر جادویی با مغالطه‌ی علت جعلی نیز ارتباط تنگاتنگی دارد. در مغالطه‌ی علت جعلی مغالطه‌کننده چیزی را به‌عنوان علت بیان می‌کند که «علت واقعی» یا «تنها علت» نیست‌؛ یعنی به لحاط منطقی نمی‌تواند علت باشد‌. برای مثال،‌ مغالطه‌کننده علت «خشکسالی» را «بی‌حجابی» می‌داند!

یادگیری استدلال‌ها به‌خصوص استدلال علی و آگاهی از مغالطه‌های آن به ما کمک می‌کند علت‌ها و معلول‌ها را خوب درک کنیم و استدلال‌های علی مغالطی را تشخیص دهیم. استدلال علی فرایند شناخت علت‌هاست؛ یعنی در این نوع استدلال ارتباط بین علت‌ها و معلول‌ها را درست و دقیق درک می‌کنیم.

در ادعاها و استدلال‌های «ب» ارتباط منطقی و عقلانی بین انگاره‌ها و اجزای استدلال هست. بنابراین، این ادعاها و استدلال‌ها برمبنای تفکر منطقی شکل گرفته‌اند. تفکر منطقی شیوه‌ای از تفکر است که در آن معلول‌ها را درست و دقیق به علت‌هایشان ربط می‌دهیم.

در این جهانی که سرشار از پیچیدگی‌هاست و بین رویدادها، پدیده‌ها و ایده‌ها در‌هم‌تنیدگی‌ست؛ هرکس بتواند بین این رویدادها، پدیده‌ها و ایده‌ها ارتباط درست‌تر، دقیق‌تر و مناسب‌تر ایجاد کند منطقی‌تر می‌اندیشد.

📚منبع
تفکر هوشمندانه: مهارت‌های فهم و نگارش نقادانه، نوشته‌ی مَتیو آلن
@baki_coach
#تفکر_پرسشگرانه #تصمیم_گیری #کوچینگ