دکتر یحیی قائدی
1.31K subscribers
370 photos
58 videos
93 files
304 links
کانال اختصاصی دکتر یحیی قائدی
دانشیار گروه فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه خوارزمی
متخصص و پیشگام در حوزه فلسفه برای کودکان
برگزار کننده دوره های مقدماتی و پیشرفته تربیت مربی فلسفه برای کودکان
مشاوره فلسفی و کافه فلسفه
Download Telegram
سفر فبکی/کاشان۳  /۲۰تیر ۹۸
بخش ۱
یحیی قائدی
این بار‌ساعت شش  چهارشنبه از  جلوی خانه به سوی کاشان راه افتادم‌. از صبح نتوانسته بودم .به فضای مجازی سر بزنم . البته فیلترشکن سر خود تلگرام هم دچار مشکل بود.در اتوبان آزادگان  یکی از چند فیلتر شکنی که داشتم ،کار کرد.انبوهی از  پیام در تلگرام خود نمایی کرد.دیدم چقدر کار دارم و چقدر باید جواب بدهم.اول گفتم چند تلفن کاری را   از سر خود  وا کنم و سپس سراغ پیام  ها بروم.وقتی از تلگرام رها شدم، نزدیکی های  قم بودم. به دور دست و کویر نگاهی انداختم. این نگاه به دور دست حس هایی را در من بالا می آورد.دلم را‌ آشوب می کند.مرا به اندوه غروب روز های کودکیم می برد.سپس همه اندوه ها با  هم می آیند  گونه مشترک همه شان غروب است.ناچار دست از نگریستن به دور دست بر می دارم. وقتی اندوه نرم پیله کرده باشد و بخواهی برانیش،برادر ناتنیش تنهایی را می فرستد سراغت،همان که من گاهی نامش را می گذارم تنهایی ابدی بشری.
 راننده می گوید این بار قرار است  جایی دیگری اسکان کنید‌انگار داستان خانه موزه اسباب بازی تمام شده است احساس دل تنگی می کنم برایش.  نام اینجا  مهمان خانه نقلی است .مجموعه از چند خانه  با یک دفتر مرکزی زیر انبار خان. ندا ساقی پیشتر رفته و امور اسکان را انجام داده و منتظر مانده تا من برسم.می رسم .وسایل را در اتاقی می گذارم که به جای  شماره نام دارم :خزان. وسط حیاط که یک طبقه پایین است روی یک تخت سنتی می نشینیم.یک درخت انگور و انجیر میان حیاط است با یک حوض و فواره آب . گردا گرد حیاط اتاق است.تماشا خانه ای  دارد که  تماشایش می کنیم و در اتاق دیگر چند نفر تمرین تئاتر می کنند .چای می چسبید،از محلی که همیشه خداچای آماده است،  خودمان  چای بر می داریم. با ندا برسر چیز هایی که رنگ زندگانی دارد،حرف می زنم بعد نرگس به ما  می پیوندد. یک گفتگوی فلسفی ده دقیقه ای  انجام می دهیم. بعد با کوزه آب ایستاده در کنار دیوار عکسی به یادگار می گیرم.می روم در غار تنهایی خودم.
  صبح روز دیگری است.خورشید تابان  درخشیده بر شهر،اندوه دیروز را با خود برده است. یک شرکت کننده جدید داریم که می گوید نهمان ایا وداز سر کنجکاوی آنده است‌.به می گویم خودش را به دیگران بشناساند:معصومه پورکریمی.
   ‌ امروز روز استدلال است. با چند پرسش آغاز می کنم:آیا تا کنون استدلال کرده اید؟استدلال چیست؟چرا استدلال می کنیم.سپس از آنها می خواهم مهمترین ادعای زندگیشان را بنویسند و بگویند که آن ادعا در پاسخ به چه مساله یا سوالی بوده است..به گروههای سه نفره  دسته بندی می شوند.شش ادعا و مساله می آید روی برد.همه مساله ها  مساله دارند، یا مساله نیستند. یعنی آشکار می شود که ما ادعاهایی داریم که آشکار نیست  در پاسخ به چه مساله ای است. این کار  تا ظهر بسمان می کند.پس از آن تمرینی دیگر می دهم تا در آن مساله ادعا و دلایل راتشخیص دهند.و سر آخر  تمرینی است برای طی  کردن جهان آنچنان که مایلی، با شیوه راه رفتنی که  آن نحوه طی کردن را نشان دهد.
    ساعت نه شب می آیم  حیاط خانه نقلی.برایم خودم چای می ریزم.  هوا گرم است .اما باز هم چای  خوب است .خودم را سر گرم می کنم مهدی برادر ندا قرار است بیاید دنبالم. ظاهرا قرار است او یک ساعتی  تاخیر کند‌تلاشم می کنم حالم را خوب نگه دارم‌.به اتاقم بر می گردم تا خنک شوم و منتظر می مانم.
سر انجام مهدی آمدم.رفتیم  سفره خانه سنتی پشت باغ فین .حس و حال خوبی بود کلی حرف زدیم‌.
@yahyaghaedi
#فبک
#فبک_سفر
#فلسفه_برای _کودکان
#کاشان
#یحیی_قائدی
#noghlihouse
#خانه_نقلی