نیلوفر قائمی فر
24.3K subscribers
20 photos
20 videos
199 links
پیج اینستاگرام:
instagram.com/nilufar.ghaemifar2

بچه‌ها تمامی رمانای منو فقط از اپلیکیشن باغ استور تهیه کنید، تنها جایی که با رضایت خودم منتشر میشه و هر سایت و گروه و کانالی جز این منبع رمانهای منو منتشر کنه راضی نیستم و حرامه!
https://baghstore.net/
Download Telegram
پرش به قسمت یک :
https://t.me/nilufar_ghaemifar/81844

پرش به قسمت قبل :
https://t.me/nilufar_ghaemifar

#پنجاه_و_چهار
#اوهام_عاشقی
#نیلوفر_قائمی_فر

مطالعه این رمان جدید فقط
و فقط در اپلیکیشن باغ استور مقدور می باشد.

*

به سمت آشپزخونه رفتم، قلبم هنوز از اثر ریزشش می کوبید، نفس های آروم و بلند می کشیدم. خاک بر سرت! چته؟! خوبه همه چی دیدی و اینی!
یه لیوان آب پر کردم و گلو داخل لیوان گذاشتم و بهش زل زدم، ساقی؟ چقدر این پسر با محبته! در حقش بدجنسی کردی، ذاتش این مدلیه و نیتی نداره.
عطا از توی اتاق گفت:
-دخترا کی رفتن؟
-ساعت چهار! منم امروز دنبال کار نرفتم تا وقت کم نیاریم.
از اتاق بیرون اومد و درحالی که تیشرتشو تازه از سرش پوشیده بود و پایین نیاروده بود و دستاشو توی آستین هاش کرده بود. نگام به تنش افتاد....ای زهر هلائک!!! خب این لامصبو توی اتاقت بپوش! تو چشمتو درویش کن!
حالا سحر بود می گفت تو ساحل کلی مرد لخت می بینیم عین خیالمون نیست بعد توی خونه ات دو وجب عریان دیدی به فحش و ناسزا افتادی؟
-من از فردا خودم می رم میدون، با یکی رفیق شدم سبزی هارو کیلویی سیصد تومن ارزون تر می ده که توی این حجم خیلی به نفعمونه.
-چرا ارزون تر می ده؟
-چون همشهری از آب دراومدیم و منم زدم رو کانال رفاقت و این حرفا؛ مرام کُشی دیگه. بعد صاحب کاره به قیمتی که خودش می گرفت، می گم. سود بیشتر داره.
سری به تایید تکون دادم:
-قبول می کنه تو سبزی هارو بگیری؟
-فعلا که از این ویروس ها گرفته و گفته خودت یه هفته برو میدون و بگیر. فردا هم خودم باید تحویل بدم؛ قشنگ همه چی دستم میاد ساقی...شام چی داریم؟
-سحر یه شامی درست کرده، تا سبزی ها بیاد غذا درست کرد. الان گرم می کنم.
-من برم پول آب و گاز و شارژو به مدیر ساختمون بدم و بیام.
-وایستا...
از آشپزخونه بیرون اومدم و به عطا که متعجب نگام می کرد، گفتم:
-باید باهم نصف کنیم.
-برو بـــــابــــــا.
راهشو گرفت و رفت، دنبالش راه افتادم و گفتم:
-عطا ما مثل...مثل دوتا همسایه ایم باید همه چی بینمون نصف باشه.
-من تو مرامم خردگیری نیست، بابام این چیزا رو یادم نداده.
از خونه بیرون رفت؛ بابا؟ باباش می دونه عطا روزی هزار بار ازش حرف می زنه؟ تو که انقدر بابایی هستی چطوری می خوای بذاری بری؟ نه دست از بابا گفتن برمی داره نه از اصل و نصب و نژادش!
هر خوی خوبی که داره می گه بابام یادم داده و ما کورد ها اینطوری هستیم و هرچی بدی داره می گه آره من این مدلی ام! ساقی این پسره از تو عاقل تره!
در خونه رو باز کردم، صداش از بالا می اومد که چقدر داره جدی حرف می زنه!!! جدی و جذبه دار بود و انگار نمی خواست به کسی رو بده.
به خونه برگشتم و سفره پهن کردم. بعد چند دقیقه عطا هم اومد و گفت:
-یارو می گه صبح شما داشتید درو از جا می کندید؟
-عطا؟ سحر می گفت جمعه بریم چیتگر از حال و هوای کار دربیایم.
-چیتگر؟ هوا سرده.
-آتیش روشن می کنیم.
-من از جاهای شلوغ خوشم نمیاد.
-می خواییم بریم جوجه کباب کنیم و توی طبیعت باشیم تا حال و هوامون عوض بشه. جای شلوغش نمی ریم، نمی خوایم که وسط جمعیت بشینیم.
-هرجا من بگم پس بساط می کنید وگرنه خودتون برید.
-اَه لوس نکن دیگه.
-ارازل اونجا زیاده من اعصاب ندارم.
-این تلویزیونه چند بود؟ هرچی پول امروز گرفتی بردار فردا برو بگیر.
-یادم رفت سهم دخترا رو بزنم؛ خوب شد گفتی.
بهش نگاه کردم که سرش توی گوشی بود و گفتم:
-عطا تو انقدر بابا دوستی چرا می خوای بری یه کشور دیگه؟
-من عاشق مادرمم هستم فقط بابام نیست که..ولی ایرانو دوست ندارم.
-تو زرنگی، کاری هستی و می تونی توی ایران پیشرفت کنی.
-نه من باید برم، من اصلا آدم اینجا نیستم، پدر و مادرمم مجاب می کنم که بیان.
-داداشت چی؟
-رهی؟
سرشو به طرفین تکون داد و گوشه های لبشو به سمت پایین کش داد و گفت:
-نه رهی یه شخصیت خاص داره و خودش باید بخواد. اون مجاب شدنی نیست.

*
نصب #رایگان اپلیکیشن باغ استور برای همه موبایل ها (آیفون،سامسونگ،هوآوی،شیائومی و ...) :
https://t.me/BaghStore_app/284
*
این رمان فروشیه و هیچوقت توی تلگرام بصورت کامل پارت گذاری نمیشه!