نیلوفر قائمی فر
24.3K subscribers
20 photos
20 videos
199 links
پیج اینستاگرام:
instagram.com/nilufar.ghaemifar2

بچه‌ها تمامی رمانای منو فقط از اپلیکیشن باغ استور تهیه کنید، تنها جایی که با رضایت خودم منتشر میشه و هر سایت و گروه و کانالی جز این منبع رمانهای منو منتشر کنه راضی نیستم و حرامه!
https://baghstore.net/
Download Telegram
پرش به قسمت یک :
https://t.me/nilufar_ghaemifar/81844

پرش به قسمت قبل :
https://t.me/nilufar_ghaemifar/88754

#پنجاه_و_یک
#اوهام_عاشقی
#نیلوفر_قائمی_فر

مطالعه این رمان جدید فقط
و فقط در اپلیکیشن باغ استور مقدور می باشد.

*

دهن کجی کردم و کلیدمو درآوردم تا درو باز کم اما قفل یخ زده بود و باز نمی شد.
سحر-کلید اشتباهه لابد!
آنیتا با دهن پر گفت:
-تو باز کن عطا اون زور نداره.
عطا نون رو به سمت من گرفت و گفت:
-اون ور نگه دار آنیتا نخوره.
خندید و آنیتا به پشتش زد و با خنده گفت:
-نوش جونم.
عطا درو می کشید و شیشه ها می لرزید.
سحر-از جا درنیاری درو تو زورت زیاده.
عطا-یخ زده کلید توی قفل نمی چرخه. از اون رو باز شدا...بذار زنگ همسایه رو بزنم.
زنگ هرکی رو زدیم جواب نداد و سحر گفت:
-وا چرا اینطوری ان؟ هیچ کس بیدار نیست؟!!!
یکی با داد و دعوا گفت:
-کیه؟
عطا-ببخشید برادر درو باز می کنی؟ من همسایه طبقه اولم قفل یخ ز.....
درو باز کرد و گوشی رو گذاشت. خنده امون گرفت و آنیتا گفت:
-خوبه گفتی همسایه ای وگرنه چماقو آماده کرده بود.
نگرانی توی ذهنم رخنه کرد:
-حالا از کجا معلوم ما همسایه باشیم که درو باز کرد؟ یعنی اگر یه روز شاهین یا ساشا بیان و بگن ما همسایه ایم درو باز می کنن؟
سحر-ای داد، تو چرا همه چی رو به برادرت و اون مرتیکه ربط می دی؟ از اینجا تا خونه ی بابات اینا دست کم یه ساعت و نیم راهه و از اینجا تا خونه ی اون شوهر...
عطا-عنتر! اسمش عنتره.
آنیتا-اتفاقا عطا شبیه خود حیوون عنتره؛ تو دیدیش؟
عطا-من کجا ببینم؟
به من نگاه کرد و گفت:
عطا-عکسشو داری؟
سرمو به معنی نه تکون دادم و درحالی که به سحر نگاه می کردم، گفتم:
-نوچ.
نگاه سحر عوض شد و فهمید یه چیزی شده. عطا با لحن سرد و ناراحت گفت:
-برید تو نون خشک شد.
همه در سکوت وارد خونه شدیم.
در خونه رو باز کردم و گفتم:
-من برم دنبال کار....
آنیتا-خب صبحونه بخور بعد برو؛ صبحونه خوردی؟
-نه نخوردم اما میل هم ندارم.
سحر-می ری غش می کنی؛ جراحی داشتی ها! حالا کار هم نخوابیده تا تو بری بیدار کنی.
به جبر وارد خونه شدم، صبحونه خوردیم و سرمو اصلا بالا نیاوردم. حالا بگو چرا با سحر و آنیتا حرف نمی زنی؟ اصلا نمی تونستم نقش بازی کنم. یا با همه خوب رفتار می کردم یا با همه کج رفتار بودم.
سر سفره آنیتا سکوتو شکست و گفت:
-آدم توی خونه ی شما افسردگی می گیره. نه تلویزیونی نه ماهواره ای نه موزیکی...حرف هم نمی زنید.
عطا-حالا یه تلویزیون می گیریم.
سحر-شوهر...یعنی اون عنتر خان انقدر مفت مفت پول توی حسابش می اومد که یه سال تلویزیون سالمو توی کوچه گذاشت و یه تلویزیون جدید و بزرگتر گرفت. ساقی تعریف کن!
-برای چی انقدر از اون حرف می زنید؟ من یادم می افته اعصابم خرد می شه.
سحر-ولله من یاد این حرکاتش می افتم اعصاب منم خرد می شه.
آنیتا-خب چرا ما جلوی در خونه ی اینا چادر نمی زدیم؟
خودش و سحر خندیدن و باز با دهن کجی گفتم:
-هاها، اول صبح دهنتون چطور به خنده باز می شه؟
سحر-دنده ی چپ بوده آره؟ از دنده ی چپ بیدار شدی؟ برو دوباره بخواب و از دنده ی راست بیدار شو.
آنیتا-من بچه بودم مادرم می گفت شیطون تو اخلاقت جیش کرده و اگر به اخلاقت ادامه بدی فردا شب هم میاد و باز جیش می کنه.
به زور جلوی خنده امو گرفتم اما اون سه تا بلند بلند خندیدن و آنیتا گفت:
-نمی دونم چرا مادرم منو با توالت شیطون اشتباه می گرفت. مثلا می گفت شیطون تو دهنت جیش کرده و صبح از خواب بیدار می شی باید دهنتو بشوری و مسواک بزنی چون دهنت جیشیه. به خدا شب تا صبح همش از خواب می پریدم که شیطون نیاد سراغ دهن و اخلاقم.
سحر-احتمالا الان زندگیمون اینطوریه که شیطونه ریده وسط زندگیمون.
سه تایی هار هار زدن زیر خنده و چای توی گلوی عطا پرید. آنیتا به پشت عطا می زد ولی من با همون عصبانیت گفتم:
-اَه! داریم غذا می خوریم ها.
سحر-آخه شیطون آنیتا بی اختیاری داره.

*
نصب #رایگان اپلیکیشن باغ استور برای همه موبایل ها (آیفون،سامسونگ،هوآوی،شیائومی و ...) :
https://t.me/BaghStore_app/284
*
این رمان فروشیه و هیچوقت توی تلگرام بصورت کامل پارت گذاری نمیشه!