نیلوفر قائمی فر
24.3K subscribers
20 photos
20 videos
199 links
پیج اینستاگرام:
instagram.com/nilufar.ghaemifar2

بچه‌ها تمامی رمانای منو فقط از اپلیکیشن باغ استور تهیه کنید، تنها جایی که با رضایت خودم منتشر میشه و هر سایت و گروه و کانالی جز این منبع رمانهای منو منتشر کنه راضی نیستم و حرامه!
https://baghstore.net/
Download Telegram
پرش به قسمت یک :
https://t.me/nilufar_ghaemifar/81844

پرش به قسمت قبل :
https://t.me/nilufar_ghaemifar/88625

#چهل_و_نه
#اوهام_عاشقی
#نیلوفر_قائمی_فر

مطالعه این رمان جدید فقط
و فقط در اپلیکیشن باغ استور مقدور می باشد.

*

می خواستم از جا بلند بشم اما پاهام می لرزید. دستام از ترس یخ کرده بود و کم مونده بود گریه کنم.
زیر آرنج دیگه امو گرفت:
-بیا چشمتو ببند...ول کن دیگه اون نرده ی لامصبو.
-خدایا چه غلطی کردم چرا دور نزدم برگردیم خونه؟ خـــــــــــدا بکشتت عطا.
-بیا بیا ول کن نرده رو.
نرده رو ول کردم و با یه دستم پشت پلیورشو توی چنگم گرفتم و با دست دیگه ام کنار پهلوشو گرفتم و چشمامو محکم بسته بودم، هیچ وقت توی این حالت نبودیم اما اون ترس داشت منو می کشت و حتی به گریه افتاده بودم.
-حالا هرکی ندونه می گه داره از بین دو کوه از روی یه بند رد می شه.
-دهنتو ببند بی شعور. من از اول می دونستم بی شعوری.
-خوب جایی هستی ها؛ می خوای پرتت کنم؟
یه جیغ بنفش کشیدم که ارتعاش صدام توی فضا پیچید. بیشتر بهش چسبیدم. چشمامو انقدر محکم بهم فشار می دادم که مغزم درد گرفته بود و دیگه فشار از چشمم گذشته بود.
-پله است، پاتو به پام بچسبون و با من قدم بردار.
آروم آروم ردیف اول پله هارو گذرونیدم. از یه حد ارتفاع که گذشتیم ولش کردم و پایین دوییدم. حالم انقدر بد شده بود که پایین پل هوایی افتادم. عطا اول فکر کرد دارم ادا درمیارم و بالا سرم اومد و دست به کمر ایستاد و گفت:
-من موندم چطور از طبقه ی اول خونه که به کوچه نگاه می کنی؟ چون پنجره نرده داره نمی ترسی؟...ساقی؟
دراز به دراز روی پله های پایین پل هوایی افتاده بودم و جونم از تنم رفته بود.به سمتم حائل شد و گفت:
-ساقی؟ پاشو مسخره بازی درنیار. خودتو رو پله ها انداختی چرا!
از بی جونی ناله کردم، فشارم افتاده بود و با تردید گفت:
-ساقی؟
ناله کردم:
-هــــوم؟
-چرا اینطوری می کنی؟ پاشو.
-نمی تونم.
زیر آرنجمو گرفت و منو از حالت خوابیده بلند کرد و نشوند و گفت:
-ساقی یه پل هوایی بود این چه حرکاتیه؟ عه!
وقتی دید واقعا حالم بده و ازجام تکون نمی خورم و نمی تونم مثل قبل جوابشو بدم، نگران تر گفت:
-می خوای بریم درمونگاه؟ به خدا من باورم نمی شه تو انقدر ترسیدی.
گردنم از بی حالی شل شده بود و به عقب می رفت. با ترس گفت:
-عه! نکن! داری اینطوری می کنی که تلافی اجبار منو بکنی؟هی! چت شده ساقی؟...ساقی؟
چشمامو باز کردم و نالیدم:
-دهنتو ببند.
-چیکار کنم؟ بریم درمونگاه؟
-نه فقط...فقط دهنتو ببند.
یکم ساکت شد و به سختی از جا بلند شدم و شالمو سرم کردم و گفت:
-دستتو بگیرم؟
-لازم نکرده.
راه افتادیم. از کاری که کرده بود، عصبی بودم و از اینکه نتونسته بودم با ترسم کنار بیام بیشتر عصبی بودم. بوی تن عطا توی مشامم رفته بود و این بدتر منو به عصیان می کشوند. چرا باید باهاش هم خونه باشم؟ چرا نباید به ترسم غلبه کنم؟ چرا بهش چسبیدم؟
داشتم خودخوری می کردم، شاید اگر مجرد بودم مهم نبود و حداقل برای من که قید و شرطی در زندگیم نیست مهم نبود اما من یه زن متاهلم، درسته ساشای عوضی حتی کمتر از یه پِهنه....نه حیوان، نه نباتات نه... نباید به بدترین چیز موجود در جهان تشبیهش کرد، نباید یه حیوونا و گیاها توهین کرد و فقط یه انسان می تونه پست ترین موجود جهان و اعلم ترین درجه ی آفرینش باشه.

به ساشا متعهد نیستم اما به قوانین خودم متعهدم! الان که کاری نمی تونی بکنی ساقی! فقط سر سنگین تر باش تا حد خودشو بدونه.
-ساقی؟
الان انقدر ازش شکارم که حتی نمی خوام باهاش حرف بزنم و این تمایل من انقدر به درازا کشید و تمام مسیر ساکت بودم و با عطا حرف نمی زدم و اونم اصلا اصراری برای حرف زدن، نداشت و همونطور سکوت اختیار کرد بود و دمغ به کار خود مشغول بود.
وقتی به خونه رسیدیم بقیه سبزی هارو پاک کردم و اونم سالاد هارو بسته بندی کرد. من حتی سرمو بلند نکردم نگاش کنم اما می فهمیدم عطا هر از گاهی بهم نگاه می کنه و بار سنگین نگاهشو حس می کردم ولی بهش توجهی نمی کردم.
کارم که تموم شد بدون شب بخیر به اتاقم رفتم و درو بستم. هر شب پشت در یه شیشه شیر خالی می ذاشتم که اگر من خواب بودم و عطا در اتاقو باز کرد، در به شیشه بخوره و بشکنه و من بشنوم. شیشه هم یه مدلی پشت در می ذاشتم که تا در باز شد بیوفته و بشکنه.
توی رخت خواب همش صحنه ای که روی پل محکم بهش چسبیده بودم و اونم منو گرفته بود به ذهنم می اومد...

*
نصب #رایگان اپلیکیشن باغ استور برای همه موبایل ها (آیفون،سامسونگ،هوآوی،شیائومی و ...) :
https://t.me/BaghStore_app/284
*
این رمان فروشیه و هیچوقت توی تلگرام بصورت کامل پارت گذاری نمیشه!