#قسمتی_از_کتاب
وقتی قطار ایستگاه توکیو را ترک کرد، تنگو کتاب جلد نازکی را که همراهش بود بیرون آورد. یک مجموعه داستان کوتاه بود که حول موضوع سفر گردآوری شده و یکی از داستانهایش «شهر گربهها» نام داشت؛ اثری خیالی از یک نویسندهی آلمانی که تنگو نمیشناخت. طبق مقدمهی کتاب، داستان در فاصله میان دو جنگ جهانی نوشته شده بود.
#شهر_گربه_ها
#هاروکی_موراکامی
#نشر_نون
#کتابخوان #کتاب_خوب #پیشنهاد_کتاب #رمان_خوان
@noonbook
وقتی قطار ایستگاه توکیو را ترک کرد، تنگو کتاب جلد نازکی را که همراهش بود بیرون آورد. یک مجموعه داستان کوتاه بود که حول موضوع سفر گردآوری شده و یکی از داستانهایش «شهر گربهها» نام داشت؛ اثری خیالی از یک نویسندهی آلمانی که تنگو نمیشناخت. طبق مقدمهی کتاب، داستان در فاصله میان دو جنگ جهانی نوشته شده بود.
#شهر_گربه_ها
#هاروکی_موراکامی
#نشر_نون
#کتابخوان #کتاب_خوب #پیشنهاد_کتاب #رمان_خوان
@noonbook
چاپ پنجم منتشر شد:
#شهر_گربه_ها
#هاروکی_موراکامی
#نشرنون
#از_کتاب
مرد جوان میداند که به شکل بازگشتناپذیری گم شده است. بالاخره، متوجه میشود که اینجا شهر گربهها نیست، اینجا جایی است که قرار بوده درش گم بشود. دنیایی دیگر است که بهصورت اختصاصی برای او آماده شده و قطار دیگر هرگز، تا ابد، برای برگرداندن او به جهانی که از آن آمده است در ایستگاه توقف نخواهد کرد.
#کتابخوان #کتاب_خوب #پیشنهاد_کتاب #رمان_خوان #داستان_خارجی_کوتاه
@noonbook
#شهر_گربه_ها
#هاروکی_موراکامی
#نشرنون
#از_کتاب
مرد جوان میداند که به شکل بازگشتناپذیری گم شده است. بالاخره، متوجه میشود که اینجا شهر گربهها نیست، اینجا جایی است که قرار بوده درش گم بشود. دنیایی دیگر است که بهصورت اختصاصی برای او آماده شده و قطار دیگر هرگز، تا ابد، برای برگرداندن او به جهانی که از آن آمده است در ایستگاه توقف نخواهد کرد.
#کتابخوان #کتاب_خوب #پیشنهاد_کتاب #رمان_خوان #داستان_خارجی_کوتاه
@noonbook
📖از متن #به_ویرجینیا_بیا
جالبتوجهترین چیزی که دربارۀ بچههای کیتینگ و بچههای کازینز وجود داشت این بود: آنها نه از یکدیگر متنفر بودند، نه ذرهای حس وفاداری خویشاوندی به هم داشتند. کازینزها نبودن کنار کازینزها را ترجیح میدادند و دو کیتینگ کاملاً میتوانستند بدون یکدیگر سر کنند. چهار دختر از این عصبانی بودند که با این تعداد زیاد مجبور بودند داخل یک اتاق باشند اما تقصیر را گردن هم نمیانداختند. پسرها که همیشه از دست همهچیز عصبانی بودند، به نظر نمیآمد که در کنار تعداد زیادی دختر بودن برایشان اهمیت داشته باشد. این شش کودک یک قانون جامع مشترک داشتند و آن این بود که بیعلاقگی ذاتیشان نسبت به یکدیگر را به ته جدول لیگهای رده دو میفرستادند: آنها از والدینشان خوششان نمیآمد. از آنها متنفر بودند.
«به ویرجینیا بیا»
آن پچت
#نشرنون
#آن_پچت #رمان_خوان #رمان_بلند #داستان_خانواده #عشق #خانواده #نشر_نون #کتاب_خوب #کتابخوان
@noonbook
جالبتوجهترین چیزی که دربارۀ بچههای کیتینگ و بچههای کازینز وجود داشت این بود: آنها نه از یکدیگر متنفر بودند، نه ذرهای حس وفاداری خویشاوندی به هم داشتند. کازینزها نبودن کنار کازینزها را ترجیح میدادند و دو کیتینگ کاملاً میتوانستند بدون یکدیگر سر کنند. چهار دختر از این عصبانی بودند که با این تعداد زیاد مجبور بودند داخل یک اتاق باشند اما تقصیر را گردن هم نمیانداختند. پسرها که همیشه از دست همهچیز عصبانی بودند، به نظر نمیآمد که در کنار تعداد زیادی دختر بودن برایشان اهمیت داشته باشد. این شش کودک یک قانون جامع مشترک داشتند و آن این بود که بیعلاقگی ذاتیشان نسبت به یکدیگر را به ته جدول لیگهای رده دو میفرستادند: آنها از والدینشان خوششان نمیآمد. از آنها متنفر بودند.
«به ویرجینیا بیا»
آن پچت
#نشرنون
#آن_پچت #رمان_خوان #رمان_بلند #داستان_خانواده #عشق #خانواده #نشر_نون #کتاب_خوب #کتابخوان
@noonbook