NOONBOOK :: نشر نون
3.26K subscribers
1.99K photos
44 videos
29 files
379 links
.:کانال رسمی نشرنون:. ارتباط با ادمین: @noonbook1
سفارش: @aknoonbook1
Download Telegram
یک کاسه گل سرخ، رمان، #مرجان عالیشاهی #نشرنون @noonbook1 ، #
Forwarded from داستان ایرانی
#مرجان_عالیشاهی
چاپ چهارم مجموعه داستان باغ اناری از محمد شریفی، نشر نون.
قابل تحسین است قلم جناب شریفی. واقعا لذت بردم. فضای جادویی داستانها محل مانور شخصیت هایی است به غایت ناب، با پشتوانه فکری و فلسفی.
لای کتاب را روی هم می‌گذارد و روی سینه فشار می‌دهد. احساس می‌کنم سینه‌اش بیشتر پایین بالا می‌شود و نفس عمیق می‌کشد. نگاهم می‌کند و می‌گوید: عشق در هفده‌سالگی کاری می‌کند که عرفان قدرت ندارد در هفتاد سالگی با آدم بکند.
می‌گویم: اگر به عشقت برسی و با اون زندگی کنی، چطور عشق قدرت خودش رو حفظ می‌کنه؟
می‌گوید: این خیلی سخت‌تر از نرسیدن به عشق و حفظ کردن ِ قدرت ِ اونه . من تصورمی‌کردم عشق همون بود که بین من و البرز بود و با دوری ِ اون در طول جنگ به اوج رسید و با مرگش برای من موندگار شد. حوصله داری تا قصه‌ای از حال و روز خودم بعد از حسین فرهادی برات تعریف کنم؟
می گویم: با کمال میل...

«یک کاسه گل سرخ» | رمان | مرجان عالیشاهی | نشر نون | @noonbook1

#یک_کاسه_گل_سرخ #مرجان_عالیشاهی #نشر_نون
Forwarded from داستان ایرانی
#مرجان_عالیشاهی
«بولوار پارادیس» یک رمان ایرانی ست با خصلت های ناب خودش. اگر بخواهیم برای این رمان یک نشان خاص در نظر بگیریم باید اشاره بشود به زخم مشترکی که در تن و روح تک تک شخصیت های آن دیده می شود. نشان بولوار پارادیس زخمی‌ست قابل لمس و فهم. این زخم نمی‌تواند نشان هر کسی باشد، نشان هر زمانی باشد. زخم های عمیق نشان آدم‌های عمیق هستند، نشان رمان‌های عمیق. درک این نشان ها برای افراد کتاب خوان چندان سخت نیست. خصوصا این روزهای بلند و گرم تابستان که فرصت خوبی ست برای خواندن رمان های عمیق.
«بولوار پارادیس» رمانی‌ست پرکشش و پر از لحظه‌های غیرقابل پیش‌بینی. این رمان با کلیت عاشقانه-پلیسی نوشته‌ی نویسنده‌ای ست که شناخت خوبی از تلفیق قصه با دردهای درونی و برونی بشر داشته است. بشری که در حیطه‌ی جغرافیای خاص اما بدون حصار افکار زندگی می‌کند. در یک شهر شناخته شده، حتی در یک بولوار مشخص. اما بدون اینکه دردهایش مختص آن محیط باشد. دردهایش جهانی ست. سردرگمی در گیتی! آنقدر که ما خودمان را گم کرده‌ایم و ناگهان یکی را می یابیم که فکر می کنیم شبیه ماست. خود ماست و یا عشق و نیمه‌ی گمشده ی ماست و این گیجی و سردرگمی بشر مدرن را فرا گرفته است. این موضوع در این رمان به‌راحتی به چشم می آید. آدم‌های محصور و پایبند به قوانین قومیت و طایفه‌گری که از هجوم دردهای مدرن در امان نمانده‌اند. شخصیت ها چنان کاویده می‌شوند که بدون هیچ مبالغه ای دردهای مشترک‌شان با هم و با من مخاطب و با بقیه افراد جامعه از درون نثر پخته و زیبای آن فریاد کشیده می‌شود. این رمان مخاطب را براحتی درگیر صحنه های آشنایی می کند که از هراس و تعقیب وگریز نوشته های پلیسی در آن هیچ خبری نیست؛ ولی چنان کارکشته به داستان پرداخته شده است که مخاطب بی درنگ تا انتها پیش می رود.
جاهایی از رمان، آنچنان زوال افکار و اندیشه‌ی بشر در یک فرد به نمایش گذاشته می شود که ناگهان می‌توان یاد رمان های مطرح جهانی افتاد. انحطاطی که کلیت ساختار اندیشه را مورد هجوم قرار داده و این اتفاق در بین آدم‌هایی افتاده است که هر روز از کنار ما می‌گذرند و یا بین ما زندگی می‌کنند. بزرگترین حادثه‌ای که در این رمان جنایی اتفاق می‌افتد کشت و کشتار آدمها نیست، نویسنده‌ی توانای این رمان بزرگترین حادثه‌ی رمانش را قتل و عام افکار شخصیت‌ها قرار می‌دهد. افکاری که زیر مجموعه‌ی یک ساختار کلی هستند. این بی ایمانی و نا امیدی که امروزه زیاد در مورد آن خوانده‌ایم و می‌خوانیم در این رمان به شکلی تازه آورده شده است. انگاراندیشه‌ی بشر امروز هر کجا که می خواهد زندگی کند رو به زوال و پوچی است. دردها از آن شکل بیرونی به درون بشر پا گذاشته اند. گرسنگی دیگر درد معده و دستگاه گوارش نیست، درگیری روح و روان انسان است با رشد تورم و با اقتصاد جهانی و با سیاست و در نهایت تنهایی و بی دفاعی آدمی در مقابل هجوم دردها.
به‌هرحال این رمان از آن دسته رمان هایی‌ست که وقتی تمام می‌شود آدم خوشحال است که وقت گذاشته و آن را خوانده و توی دلش هم تشکر می کند از ناشری که به سلیقه و فکر مخاطب و همچنین هنر احترام گذاشته است با چاپ این رمان.

#جمع_خوانی
#بولوار_پارادیس
#محمدرضا_ذوالعلی
#داستان_ایرانی
@dastanirani
من تمام نشده بودم مثل همۀ زن‌هایی که قرار است همیشه تنها باشند و عشق را بهانه می‌کنند تا بتوانند زندگی کنند. عشق، سبزۀ عیدی بود که در سیزده‌به‌در از روی کاپوت ماشین یکی دیگر افتاده بود، نه جلوی پایم، بلکه درست توی بغلم. من تنها می‌توانستم آن را به اولین آب جاری بسپارم و برگردم و جایی پیدا کنم که بتوانم زندگی کنم... .
.
.
یک کاسه گل سرخ (رمان) | مرجان عالیشاهی | نشر نون/ چاپ اول/ 160 صفحه


https://www.instagram.com/p/-VNtqEuEeH/
Forwarded from داستان ایرانی
مجله #تجربه: «يك كاسه گل سرخ» ؛ روايتی صریح و زنانه از جنگ
پروين قاسمي

یک كاسه گل سرخ
رمان
#مرجان_عالیشاهی
@dastanirani
Forwarded from داستان ایرانی
پرنده‌های مهاجر باید بالاخره یک‌ روزی یاد بگیرند که ساختن آشیانه بر چنار پیر یا دودکش گرمابۀ قدیمی که هنوز هیچ تصمیمی برای آن گرفته‌نشده که برود در لیست میراث ‌فرهنگی یا نه، خیلی بهتر از ساختن آشیانه روی شاخه‌های تروتازۀ درخت توتی است که مورد هجوم مردم است هنگام اردیبهشت و خرداد، حتی بهتر است از ساختن آشیانۀ توی بالکن آپارتمان‌ها.
اگر آشیانه روی شاخه‌های یک درخت گلابی مغرور باشد که خود را به دست بادهای فصلی سپرده، یا توی کانال کولر خانه‌ای که به مستأجر اجاره داده ‌می‌شود یا زیر سایه‌بان پارکینگ عمومی اداره‌ای، پرنده که برمی‌گردد هیچ نشانی از زندگی گذشتۀ خود آن‌جا نمی‌یابد و باید برود...

#برشی از رمان «دوباره لیلا شو»
رمان ایرانی
#مرجان_عالیشاهی
#نشرنون
@DASTANIRANI
Forwarded from iranbook-shop
بریده ای از یک کتاب :

✍🏻 #مرجان_عالیشاهی
📚 #یک_کاسه_گل_سرخ

دریا و آسمان که در انتها به هم می رسند، کشش رنگ آبی را دارند، اما آبی نیستند. این کشش به سوی جفت گیری آسمان و دریا، ما را در دوران بزرگسالی به سوی آنها می کشاند تا شاهد لقاح رنگ آبی باشیم. اما فریب می خوریم و پشیمان از پیمودن کورکورانه راهی که همه رنگ ها را متولد می کند به جز آبی، مجبور می شویم به خود بقولانیم که آن چه می بینیم ، آبی است.

🍃🍂
@iranbookiha
#داستان_ایران
#برشی_از_یک_کتاب

پرنده‌های مهاجر باید بالاخره یک روزی یاد بگیرند که ساختن آشیانه بر چنار پیر یا دودکش گرمابۀ قدیمی که هنوز هیچ تصمیمی برای آن گرفته نشده که برود در لیست میراث فرهنگی یا نه، خیلی بهتر از ساختن آشیانه روی شاخه‌های تر و تازه درخت توتی است که مورد هجوم مردم است هنگام اردیبهشت و خرداد، حتی بهتر است از ساختن آشیانه توی بالکن آپارتمان‌ها. اگر آشیانه روی شاخه‌های یک درخت گلابی مغرور باشد که خود را به دست بادهای فصلی سپرده، یا توی کانال کولر خانه‌ای که به مستاجر اجاره داده می‌شود یا زیر سایه بان پارکینگ عمومی اداره‌ای، پرنده که بر می‌گردد هیچ نشانی از زندگی گذشته خود آن جا نمی‌بابد و باید برود …

عنوان کتاب: #دوباره_لیلا_شو
نویسنده: #مرجان_عالیشاهی

لینک این کتاب:
https://goo.gl/xeivrX

@shahreketab