گفتمان
2.86K subscribers
468 photos
361 videos
233 files
433 links
@goftman_nokhbegan : ارتباط با مدیر

اینستاگرام : instagram.com/goftman_ir

کست باکس : castbox.fm/channel/goftman_ir-id4289831?country=ir

وب سایت : goftman.ir
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️در غرب مدرن، مفهوم عقل کاملا دگرگون می شود.

♦️راسیونالیسم (rationalism) با دکارت آغاز نمی شود، بلکه دکارت بیان فلسفی راسیونالیسم است.

#شهریار_زرشناس
#عقل_گرایی
@gnoe_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️عقل در دوران مدرن، به جای مشیّت حق می نشیند.

♦️ #عقل_مدرن، اشیاء، حقائق و جهان را آن طور که می خواهد اعتبار می کند.

#حمید_طالب_زاده
#گفتمان_نخبگان_علوم_انسانی
@gnoe_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️ #دکارت بنیان تمدن را یقین بر خودش می داند.

♦️از دکارت به بعد #عقل دو وجه پیدا می کند؛ #عقل_فاهمه و #عقل_جاعله.

#عطاءالله_بیگدلی
#کارگروه_حقوق
@gnoe_ir
#پرونده_ویژه
#پیدایش_جامعه_شناسی(3)
#سید_حسین_شهرستانی
📌بخش دوم

🔗 بخش اول(https://t.me/gnoe_ir/396)

🔹چگونه علوم در ادوار تارخی اوضاع مختلف و متفاوتی دارند؟ این یک روایت تاریخی است. خود این روایت تاریخی و حدوث تاریخی علم، واقعیت تاریخی است و درک پیشینان از این علم اینچنین درکی نبود .علوم ماهیتی ابدی و ازلی بودند. علوم برای ابد تعریف می شدند. خود این واقع بر علم سیطره داشته است. #عقل در عصر جدید #تاریخی شده است و لذا علوم،حدوثی تاریخی، پیدا کرده است.

🔸 ما دراینجا سه معنا ازتاریخ را در نسبت با #علوم_اجتماعی به کار می بریم. تاریخ به مثابه علم (علم تاریخ) ،ایده تاریخ و فلسفه تاریخ. خود تاریخ و متن تاریخ این چیزی است که درجهان دارد رخ می دهد. ما در اینجا با ایده تاریخ کار داریم. تاریخ سرشتی دارد و همه چیز را با خود همراه می کند. در اینجا فلسفه تاریخ نیز شکل خاصی از این ایده کلی تاریخ است. #روح_عصر_جدید تاریخ است و در هیچ عصری مثل #عصر_مدرن، همه امور در پرتو #تاریخ تفسیر نمی شده است.

🔹با تاریخ جدید، علم وضع جدید پیدا می کند. ایده تاریخ، ایده #مدرنیته است. وضع علم در این دوره وضع تاریخ است. بنیادیترین وضع مدرنیته که رسوب و رسوخ کرده در جهان، همین وجه تاریخی شدن جهان و تاریخی شدن بشر است. #زمان بنیاد وجود انسان است. علم سابق می خواست ما را به افق لامکان و لازمان ببرد. بشر به واسطه علوم سودای این را داشت که از قلمرو زمان و مکان فراتر رود. واقعه عصر جدید #سکولار_شدن جهان و سکولار شدن علم است، یعنی محدود شدن هستی انسان و معرفت انسان در قلمرو سکولار این جهانی که ویژگی آن زمانی بودن است. اساس ویژگی دنیا زمان است. #تاریخی_شدن_آگاهی وجه عمیقی از این گفته است که معرفت ،علم وبشر عصر جدید سکولار شده است. ماجرا این است، با گسیخته شدن ارتباط انسان با امر مقدس (متعالی وجاودانه سرمدی) علم از جاودانگی افتاد و بشر را زمانی کرد.

🔗پیدایش_جامعه-شناسی(1)
(https://t.me/gnoe_ir/386)
🔗پیدایش_جامعه_شناسی(2)
(https://t.me/gnoe_ir/389)


#تاریخ_جدید
#عصر_مدرن
#علوم_جدید
#گفتمان_نخبگان_علوم_انسانی
@gnoe_ir
Forwarded from @Goftemane97_Bot
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️در غرب مدرن، مفهوم عقل کاملا دگرگون می شود.

♦️راسیونالیسم (rationalism) با دکارت آغاز نمی شود، بلکه دکارت بیان فلسفی راسیونالیسم است.

#شهریار_زرشناس
#عقل_گرایی
@gnoe_ir
Forwarded from @Goftemane97_Bot
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️عقل در دوران مدرن، به جای مشیّت حق می نشیند.

♦️ #عقل_مدرن، اشیاء، حقائق و جهان را آن طور که می خواهد اعتبار می کند.

#حمید_طالب_زاده
#گفتمان_نخبگان_علوم_انسانی
@gnoe_ir
🔻#محمد_خندان

🔹تا قبل از قرن 18 بشر سنتی در هند، یونان، عالَم مسیحی و عالَم اسلامی به اصول ثابتی قائل بوده و بر این عقیده بوده که اگر به آن اصول ثابت تقرب پیدا کند وجودش، وجود معتدلی خواهد بود و لهذا تمدنش هم تمدن معتدلی می‌شود. نگاهی که انسان «سنتی» به تاریخ داشته، این بوده که بشر در طول تاریخ از آن اصول ثابت دور می‌شود و تاریخ وجه فاجعه‌بار پیدا می‌کند؛ تاریخ در سیر خود هرچه بیشتر از آن مبدأ نخستین دور می‌گردد و به سمت ظلمت و فاجعه حرکت می‌کند. اعتقاد به این اصول ثابت باعث می‌شود که بشر مبدأ یا دوره‌هایی درخشان داشته باشد، مثلاً در عهد پیغمبران. در عهد پیغمبران و دعوت ایشان به حق و حقیقت و راستی و درستی، این اصول ثابت انسان را راه می‌برد. هرچه انسان به این اصول ثابت پایبندتر بود، تاریخش هم تاریخ روشن‌تر و معتدل‌تری دانسته می‌شد. مطابق بینش سنتی، اعتدال وجودی بشر و جامعه، ناشی از پایبندی به چنین اصول ثابتی است. به عبارت دیگر، معیارهای ثابتِ فراتاریخی‌ای هست که مشمول تاریخ نمی‌شوند. براساس این نگاه، سیر تاریخ تکاملی نیست، بلکه ادواری است؛

🔹مشخصاً از قرن 18 به این طرف است که بعضی از صاحبنظران مانند کُندُرسه، ولتر، منتسکیو، هگل و دیگران تلقی خطی و انباشتی از تاریخ را مطرح می کنند؛ تلقی ای که به تاریخ نگاه سنتی آخرالزمانی ندارد، بلکه حرکت بشر به سمت تاریکی و ظلمت فزاینده را منکر می شود و می گوید که اتفاقاً افق فراروی بشر با به خدمت گرفتنِ عقل و علم، افقی منور و روشن و رو به آزادی است. اینکه دوره ی منتهی به انقلاب فرانسه را عصر روشنگری نامیدند هم مشیر به همین معنی است. #عصر_روشنگری یعنی عصری که انسان از نور عقل خودبنیاد در مقابل ظلمات منسوب به عقلِ دینی بهره می گیرد. در نگرش ماقبل مدرن به تاریخ، سیر تاریخ سیری انحطاطی دانسته میشد که از دوران طلایی روشنایی و نعمات و خیرات آغاز میگردید و به ظلمات آخرالزمان میرسید. بر این اساس، بشر در سیر تاریخی خود از کمال آغازین دور شده و به انحطاط میرسد. اما در فلسفه ی تاریخ عصر روشنگری، این سیر متعاکس میشود، بدین ترتیب که تاریخ از ظلمات و خشونت و جهل انسان بدوی آغاز میگردد و به روشنایی و روشنگری #عقل_مدرن میرسد. بر این اساس، بشر در سیر تاریخی خود از انحطاط به کمال ترقی می یابد.

🔹با توجه به آن نوع نگاه به جهان که جهان را دارای سلسله مراتبی ثابت و لایتغیر میدید که شأن و مرتبه ی هر چیزی در آن از قبل مقدر شده و تغییربَردار نیست، و بر اساس این نوع تلقی از تاریخ که آن را در حالِ دور شدن از اصولِ ازلی و الهی میداند، اصلاً مسأله ی انسان سنتی «#پیشرفت» و «ترقی» نبوده است. در هر تمدنی که به ثابتات- اصول ثابت فراتاریخی و یا سنن الهی- معتقد باشد، «پیشرفت» تبدیل به مسأله ی اصلی نمیشود. تمدنهایی که چه حول محور دین و چه حول محور اسطوره شکل گرفته اند، قائل به یک سری اصول ثابت هستند. اگر انسان در بُعد تاریخی و اجتماعی به آن اصول تقرب پیدا کند آن جامعه، جامعه ی معتدلی است؛ یک مدینه ی فاضله است و در غیر این صورت فاسقه و یا جاهله میشود. هر چه بشر از آن مراحلِ نخستین دور میشود و آنها را فراموش میکند، به سمت ظلمت آخرالزمان میرود، تا اینکه دوباره به آن دوره ی طلایی اش رجوع کند و آن را بازیابد.
@gnoe_ir
#معرفی_کتاب

🔘 مقدمه ای بر فلسفه علوم انسانی (دیلتای و علوم انسانی)

🔻#مالک_شجاعی_جشوقانی

🔹از آنجا که خاستگاه طرح علوم انسانی - اجتماعی جدید، فرهنگ غرب است، طبیعی است که نخستین تأملات فلسفی مدرن در باب علوم انسانی هم در زبان های اروپایی شکل گرفته باشد. هرچند می توان از خاستگاه های مباحث فلسفه علوم انسانی در یونان باستان، قرون وسطا و دوره جدید غرب هم سخن گفت، اما واقعیت آن است که عمده مباحث مربوط به این حوزه از قرن نوزدهم به این سو مطرح شده است. معمولا جریان های عمده معاصر فلسفه علوم انسانی - اجتماعی در دو شاخه کلان فلسفه های علوم انسانی تحلیلی و قاره ای طبقه بندی می شوند.

🔸نخستین مفهوم پردازی ها، در این حوزه فلسفی، عمدتا پیرامون پرسش هایی شکل گرفته که برای فلاسفه تحلیلی (عمدتا انگلیسی - آمریکایی) جاذبه دارند. این پرسش ها عمدتا ناظر به مناسبات علوم طبیعی و اجتماعی و دشواری های ناشی از مطالعه جامعه انسانی به مثابه موضوع پژوهش علمی است. این رویکرد به جهت غلبه گفتمان علم شناسي متأثر از الگوی علوم طبیعی، غالبا فاقد رویکرد تاریخی – فرهنگی است. در اینجا عمدتا با مطالعاتی مواجهیم که نوعا به مسائل تجربی علاقه‌مندند و این مطالعات توسط کنشگران و عالمان علوم اجتماعی و به ویژه جامعه شناسان تجربی صورت می‌گیرد. پرسش کلیدی این نوع تأملات حول این مضمون کلیدی است که رابطه علوم طبیعی و انسانی - اجتماعی به لحاظ روش (وحدت یا تنوع، استقلال یا وابستگی و...) چیست؟ مطالعاتی که در این حوزه انجام می‌گیرد را با توجه به زمان انتشارشان می‌توان طبقه‌بندی کرد، اگر این مطالعات به پیش از دهه های ۵۰ و ۶۰ تعلق دارند، عمدتا تجربه گرایانه و پوزیتیویستی هستند. پیش فرض های فلسفی این رویکرد عمدتا ناظر به شکل‌گیری علوم مدرن در قرن هفدهم و هجدهم و دو سنت فلسفي #عقل_گرایی (دکارت و پیروان وي...) و #تجربه_گرایی (لاک، بارکلی و هیوم) و پوزیتیویسم است. درواقع، این مطالعات در حال و هوای عصری هستند که علوم تجربی دارای مرجعيت على الاطلاق بود و طبیعی است که فلسفه علوم انسانی - اجتماعی در چنین فضایی به دنبال «علمی» کردن این علوم بر مبنا و الگوی علوم طبیعی به لحاظ روش و دیگر معیارهای تضمین علمت علوم انسانی باشند. برای این تلقی، سرفصل های عمده فلسفه علوم انسانی - اجتماعی به مسائلی چون آزمون پذیری، علیت، پیش بینی، تبیین، قانونمندی، عینیت، تمایز واقعیت/ ارزش و... می پردازد.

🔹رویکرد دیگر که می توان آن را فلسفه علوم انسانی - اجتماعي «پست - پوزیتیویستی» خواند، در نیمه دوم قرن بیستم و بر بافت و زمینه ایدئولوژیکی متفاوتی شکل گرفته است، در اینجا دیگر خبری از مرجعیت على الاطلاق علم تجربی جدید نیست و تحولات پست پوزیتیویستی در فلسفه و علوم انسانی - عمدتا در مطالعات علم، از ابطال گرایی تا رویکردهای جامعه شناختی، تاریخی، فرهنگی و فمنیستی به علم - اقتدار پیشین گفتمان پوزیتیویستی در علم شناسی را به چالش کشیده است. در اینجا هم با طیفی از رویکردها مواجهیم که از رئالیسم انتقادی تا نظریه پارادایم های کوهن و آنارشیسم معرفتی فایرابند از سویی و مطالعات جامعه شناختی علم در مکتب ادینبورا و استدلال های پساساختارگرایی و پست مدرنیستی و هرمنوتیکی، با همه تنوعی که می توان در آن سراغ گرفت، مواجهیم.

❇️ ناشر: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
@gnoe_ir
🔻#حسین_کچویان

🔹 انقلاب تجدد را به اعتباری می‌توان به جایگزینی «عقل ابزاری» با «#عقل_قدسی» و «عقل کلی» تعبیر کرد. تحول از عقل قدسی و کلی به #عقل_ابزاری در تحلیل نهایی، تحول در «غایت» و مقصودی است که جهت‌گیری و ماهیت علم و عمل انسان را معین می‌سازد. غایت علم و عمل انسانی در اکثر بینش‌های دینی و سنتی پیش از جهان مدرن، به تعبیری ادغام در نظم هستی یا هماهنگی با سنت‌های تکوینی و تشریعی خداوند -به‌عنوان هستیِ مطلقِ هستی‌بخش- و یا حضور در میدان بسط و ظهور فیض و اراد‌ه‌ی الهی در طبیعت و تاریخ بود. در نقطه‌ی مقابل، «عقل ابزاری» در بنیان غایت دیگری را برای نظر و عمل انسان ترسیم می‌کند که حاکی از برقراری نسبتی جدید میان آدم و عالم است. این غایت جدید همان «سلطه‌ی بر طبیعت» و تعرض به اشیا در مسیر تحقق اراد‌ه‌ی خودبنیان نفس انسانی است. این‌جا دیگر سخن از مسئولیت و «تکلیف» انسان در حفظ نظم هستی و نمایش جمال و جلال الهی نیست؛ بلکه سخن از «حق» ذاتی و اصیل او در کام‌جویی از طبیعت و تمتع از حیات و شکوفایی میل خویشتن است. در نسبت با این غایت جدید، انسان مآلا با اشیا رابطه‌ای ابزاری برقرار می‌کند که در آن اشیا تنها در پرتو اغراض و مقاصد دنیوی انسان، معنی می‌یابند و دیده می‌شوند. در مسیر برقراری این رابطه‌ی جدید، البته هستی باید چهر‌ه‌ی جدیدی پیدا کند: ماده‌ای بی‌صورت و کالبدی بی‌روح و منفعل در برابر تسخیر و مداخله‌ی انسان.

#گفتمان_نخبگان_علوم_انسانی
@goftman_ir
🔻#حمید_طالب_زاده

🔹عقل جدید خودش را در علوم جدید ظاهر می‌کند؛ در علم نیوتونی که با فیزیک نیوتون این نابغه بزرگ دوره جدید شکل گرفته است. اسم کتاب نیوتن، اصول ریاضی علم طبیعی است؛ یعنی علم طبیعی را بر اساس مفهوم ریاضی توضیح می‌دهد. تمام امور طبیعی را به حسب روابط ریاضی توضیح می‌دهد. پس از نظر نیوتن، جهان در قالب مفهومی به نام جاذبه که این جاذبه یعنی نیرو نیرو یعنی عدد، قابل توضیح می‌شود. شما هر چیزی را که می‌خواهید توضیح دهید، وزن و جرمش را می‌گویید. بنابراین تمام اشیاء می‌شوند جرم، و وزن مخصوص. رنگش هم با طول موج توضیح داده می‌شود که بنابراین آن هم می‌شود عدد. صوت هم با فرکانس مشخص می‌شود.

🔸پس یکی‌یکی، تمام اوصاف اشیاء واقعیت آن‌ها به روابط ریاضی برگردانده می‌شود. بعد گفته می‌شود که این شیء، همین روابط ریاضی است. بعد از آن، فرمول‌های فیزیک، شیمی و ریاضی شکل می‌گیرد که شما با آن‌ها اشیاء را می‌شناسید. مثلاً الآن که انسان را می‌فرستند معاینه پزشکی، دکتر نسخه می‌نویسد برای آزمایشگاه، سی‌تی‌اسکن، MRI، آزمایش خون و ژنتیک. همه این آزمایش‌ها در نهایت عدد است؛ لذا بیمار هم می‌شود عدد. اگر فشار خونش فلان‌مقدار باشد، مریض است و اگر فلان‌مقدار باشد سالم است. انسان با عدد معرفی می‌شود. کاری ندارند که این شخص عالم است یا جاهل، فاضل است یا فاسق؛ چون این‌ها به عدد درنمی‌آید. این سیر تا الآن به دیجیتال رسیده است. حالا همه چیز به صفر و یک تحمیل شده است و می‌توان با صفر و یک همه چیز درست کرد. سپس منطق فازی و داستان دیگری شروع شده است؛ اما همه این‌ها در چارچوب عدد و رقم است.

🔹این مقام کن‌فیکون و اعتبار و اینکه این آزادی، حقیقت انسان شده است، نتیجه‌اش این بوده که تمام علوم و اشیاء و حقایق اشیاء، به روابط عددی مبدل شده‌اند و غیر آن فراموش شده است. علم طبیعی این‌گونه پایه‌گذاری شده است. در طول تاریخ چنین چیزی نبوده است. ممکن است گفته شود که گذشتگان هم ریاضیات داشته‌اند. مگر خواجه نصیر ریاضیات نداشته است؟ مگر آن‌ها هم در علوم از ریاضیات استفاده نمی‌کردند؟ آن‌ها هم در علوم از ریاضیات استفاده می‌کردند، اما نمی‌گفتند ماهیت اشیاء عدد و روابط عددی است. ماهیت اشیاء هزاران چیز بود که عدد هم داخلش بود. از عدد هم استفاده می‌شد تا امور را بهتر بفهمند. اما این عقلی که امروز پدید آمده است، می‌گوید ماهیت اشیاء عدد و روابط عددی است. با این تحولات، همه امور به امر اعتباری مبدل شده‌اند و ماهیات اشیاء با عدد و رقم و با روابط ریاضی اعتبار می‌شود و دانشمند جز این چیزی نمی‌فهمد.

🔸گوته می‌گفت: «مرگ بر نیوتون». گفتند: «چرا مرگ بر نیوتون؟». گفت: «به خاطر اینکه وقتی رنگین‌کمان و قوس‌وقزح در افق پدیدار می‌شد، حالی به ما دست می‌داد و طبع شعر ما گل می‌کرد؛ اما حالا با نگاه به آن، طول موج به ذهن بشر خطور می‌کند و ذوق انسان کور شده است.» دیگر برای هنر راهی نیست. نیچه می‌گفت اگر هنر نباشد، حقیقت ما را خفه می‌کند. حقیقتی که او می‌گوید، حقیقت ریاضیات است؛ چون حقیقت یعنی علم ریاضی که همه چیز را در خودش بلعیده است.
#ماهیت_علوم_انسانی_مدرن
#عقل_جدید
@goftman_ir
🔻 #تئودور_آدورنو
🔻#ماکس_هورکهايمر

🔹نادرستی #روشنگری در آنچه دشمنان رمانتیک‌اش همیشه به آن نسبت می‌دهند، یعنی در روش تحلیلی، بازگشت به عناصر اولیه، انحلال از طریق اندیشه‌ی تأملی، نیست، بلکه در این واقعیت است که برای روشنگری روند همیشه از آغاز معین شده است. وقتی در روش ریاضی، مجهول به مقدار مجهول یک معادله تبدیل می‌شود این امر آن را به امری کاملا معلوم، حتی پیش از وارد کردن هر ارزشی، تبدیل می‌کند. طبیعت قبل و بعد از نظریه‌ی کوانتومی، چیزی است که باید به شیوه‌ای ریاضی درک شود؛ حتی چیزی که محل توافق نیست، یعنی تجزیه‌ناپذیری و نامعقولیت، به وسیله‌ی براهین ریاضی تسعیر می‌شود. روشنگری، که پیشاپیش جهانی را که تماما به شیوه‌ی ریاضی نگریسته می‌شود با حقیقت یکسان می‌انگارد، در پی آن است که خود را در برابر بازگشت اسطوره ایمن سازد. اما اندیشه را با ریاضیات مشتبه ساخته است. بدین ترتیب دومی، به تعبیری، آزاد و به مرجعی مطلق تبدیل شده است. «جهانی نامتناهی، و در این مورد جهانی از امور مثالی، جهانی تلقی می‌شود که اعیان آن به طور منفرد، ناقص، و گویی در اثر تصادف به شناخت ما درنمی‌آیند، بلکه به وسیله‌ی روشی عقلانی که به طرزی نظام‌مند وحدت یافته - در روندی از پیشرفت نامتناهی - شناخته می‌شوند. به گونه‌ای که هر عین نهایتا مطابق با وجود ذاتی کامل خود ظاهر می‌شود. با این حال در ریاضی کردن گالیله‌ای جهان، این خودبودن، تحت هدایت ریاضیات جدید جنبه‌ی مثالی یافته است: به زبان مدرن، به کثرتی ریاضی تبدیل شده است.»

🔸سلطه بر طبیعت دایره‌ای را ترسیم می‌کند که نقدِ عقلِ محض، اندیشه را به درون آن تبعید کرده است. #کانت نظریه‌اش درباره‌ی پیشروی دشوار و بی‌وقفه به درون نامتناهی را به پافشاری بر کاستی و محدودیت ماندگار آن پیوند داد. داوری او سروش غیبی است. هیچ صورتی از هستی در جهان وجود ندارد که علم نتواند در آن رسوخ کند، اما آنچه علم می‌تواند در آن رسوخ کند هستی نیست. به نظر کانت، داوریِ فلسفی، معطوف به چیز جدیدی است و با این حال هیچ چیز جدیدی را به رسمیت نمی‌شناسد، زیرا همواره به تکرار چیزی بسنده می‌کند که عقل پیشاپیش در عین (ابژه) قرار داده است. اما این صورت از اندیشه که خود را در حوزه‌های مختلف علمی، مصون از خواب و خیالات رویابینان، می‌پندارد باید در مقابل چیزهایی پاسخگو باشد: سلطه‌ی جهانشمول بر طبیعت علیه خودِ فاعلِ شناسایی برمی‌گردد و از او چیزی جز آن می اندیشمِ همیشه همان که باید همه‌ی تصورات مرا همراهی کند، باقی نمی‌گذارد. سوژه و ابژه هر دو خنثی شده‌اند. خودِ مجرد، که همه گونه ثبت و ضبط و نظام بخشی را توجیه می‌کند، دیگر چیزی جز ماده‌ای مجرد را در مقابل خود باقی نمی‌گذارد که هیچ کیفیتی جز این که محل چنین کارکردی باشد ندارد. معادله‌ی روح و جهان سرانجام سر بلند می‌کند، اما فقط با محدودشدن متقابل هردو طرف معادله. تقليل اندیشه به دستگاهی ریاضی متضمن تصویب جهان به مثابه معیار آن است. آنچه به عنوان پیروزی عقلانیت سوبژکتیو جلوه گر می‌شود، یعنی انقیاد هر واقعیتی به صورت‌گرایی منطقی، با انقیاد مطیعانه‌ی عقل به داده‌ی بی واسطه جبران می‌شود.

❇️ دیالکتیک روشنگری/هرمس
#عقل_مدرن
@goftman_ir
▪️#ماهیت_علوم_انسانی_جدید
🔻#رضا_داوری_اردکانی

🔹 آشنایی با عقل جدید و واجد شدنش مخصوصاً از آن جهت دشوار است که عقل، عقل محض یعنی صرفاً شناسنده نیست (کانت با اینکه عقل را عقل محض خوانده اما جلوه آن را در قوه فاهمه دیده و فاهمه را هم صورت‌بخش و مقوّم علم و نه شناسنده محض دانسته است). عقل تجدد عقل مشکل‌یاب و مسئله‌ساز و راهنمای تصرف و تغییر و ساختن و ویران کردن است. عقلی که افلاطون و ارسطو و ابن‌سینا و توماس آکوئینی می‌شناختند، جهان را می‌شناخت و همراهی و هماهنگی با آن را می‌آموخت.

🔸#عقل_جدید عقل پراکسیس است یعنی عقلی که می‌شناسد و تصرف می‌کند و با تصرف کردن و ساختن می‌شناسد. این عقل در قرون اولیه رنسانس ظاهر شده و در قرن هجدهم قوام یافته و در طی قرون هجدهم و نوزدهم و بیستم به صورت علم و تکنولوژی و سیاست تحقق پیدا کرده و بالاخره در دهه‌های آخر قرن بیستم آثار کهولت و ناتوانی در آن ظاهر شده است. این عقل امر ثابتی نیست که یکباره به همه مردمان در همه زمان‌ها داده شده‌باشد.

🔹#ملاصدرا نیازی به این خرد نداشت و بی‌بهرگی از آن مایه نقص فلسفه‌اش نمی‌شد. اما دنیای جدید با این خرد شناخته شده است و ساخته و اداره می‌شود. برخورداری از این خرد مایه امتیاز و شرف نیست، بلکه یک ضرورت است زیرا با پیشرفت ملازمه دارد و نداشتنش به معنی بیرون بودن از جهان پیشرفت و توسعه است.در جهان متجدد خرد پیشرفت و توسعه جای هر خرد دیگری را تنگ کرده است.

🔸فهم ما در نسبتی که با جهان خود داریم قوام می‌یابد ولی مردمان همه در گذشته و در دوره جدید یک جهان نداشته و حتی با گسترش آثار تجدد در سراسر روی زمین نیز همه کشورها و ملت‌ها به نحو تام و تمام در جهان جدید وارد و شریک نشده‌اند. نسبت #یونانیان قدیم با جهان در شناخت و عمل اخلاقی-سیاسی ظهور کرده و در جهان اسلامی و مسیحی فهم مردمان با ایمان و قبول پیوند خورده است.

🔹عقل دوران جدید و #عقل_توسعه را نباید با عقل درّاک و داننده دوره‌های یونانی و اسلامی و مسیحی اشتباه گرفت ولی چه کنیم که این اشتباه شایع است چنانکه وقتی از عقل و عقلانیت می‌گویند غالباً مرادشان عقل انتزاعی و فهم رسمی یعنی صورت مهدّب عقل مشترک است. با این عقل به مواجهه وضع موجود نمی‌توان رفت زیرا کار آن حکم کردن در باب درستی و نادرستی و روایی و ناروایی سخن‌ها و کارها با میزان آراء همگانی است نه نقد آنچه هست و درک آنچه می‌تواند باشد.
#گفتمان_نخبگان_علوم_انسانی
@goftman_ir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #عقل به عنوان موجود مجرد متعالی
🔺حجت الاسلام #پارسانیا

@goftman_ir