🔥ایران ققنوس🔥
332 subscribers
1.96K photos
568 videos
21 files
118 links
♦️هیچ چیز
شما را زندانی نمیکند،
مگر افکارتان

هیچ چیز
شما را محدود نمی کند،
مگر ترس تان

وهیچ چیز
شما را کنترل نمی کند،
مگر عقایدتان....

@iranghoghnoos
https://t.me/iranghoghnoos
Download Telegram
⚫️ اهریمن چیست و چگونه به وجود می آید؟


🔵 اهریمن یعنی انگره مینو و انگره مینو یعنی اندیشه ی پلید انسان پس اهریمن به عنوان چیزی که وجود خارجی داشته باشد، نیست بلکه انسان هایی که اندیشه ی نیکو و راستین ندارند، اهریمن را به وجود می آورند چرا که اهریمن یعنی اندیشه ی پلید انسان.
اهریمن در افکار انسان هایی یافت می شود که خرد و وجدان و وهومن (اندیشه ی نیک) را از خود دور کرده باشند و بر خلاف اشا (هنجار هستی) گام بردارند.

🔴 اخلاقیات، خردورزی، آرزوی خوشبختی دیگران در سایه ی اندیشه ی نیکو، گام نهادن در راه سه فروزه ی نیکوی راستین یعنی اندیشه ی نیک، گفتار نیک، رفتار نیک، راه را بر اهریمن و اندیشه ی پلید خواهد بست.

🌼 در آیین زرتشت، انسان، اختیار و آزادی گزینش دارد و می تواند راه خود را آزادانه برگزیند پس باید بیشترین توجه و دقت خویش را در گزینش راه، در نظر گیرد. اینکه گزینش انسان از وهومن (اندیشه ی نیک) سرچشمه گرفته باشد و همگام با اشا (هنجار هستی) باشد و خرد و وجدان و راستی نیز در کنار این موارد باشند بسیار مهم است و دیگر پشیمانی به همراه نخواهد داشت.

◾️ حال، انسانی که راستی را فراموش کند بی شک در گستره ی دروندی و دروغ گرفتار می شود و اندیشه اش پلید می شود و ناگاه اهریمن (اندیشه ی پلید) را می آفریند.

" اَرشک پاکزاد "


@iranghoghnoos🔥
ششم فروردین ماه، زادروز انوشه روان اشوزرتشت مهر اسپنتمان فرخنده و خجسته باد🌹


🔰 اشوزرتشت اسپنتمان در ششم فروردین در ۳۷۸۶ سال پیش زایش یافت. او هیچگاه ادعای وحی نکرد و نیز معجزه ای نداشت. اشوزرتشت تنها اندیشه کرد و آنچه که با خرد خود به آن دست یافته بود را با مردمان سرزمینش در میان گذاشت. پیامش خرد و اندیشه نیک بود و مبارزه با خرافه گرایی. زرتشت بنیادگذار اندیشه ایرانشهری بود که کورش بزرگ و فردوسی بزرگ از همین اندیشه زایش یافتند.

✔️ دقیقی بزرگ، شاعر زرتشتی، که در عنفوان جوانی به همین جرم کشته شد، اشوزرتشت را با ابیات زیر توصیف می کند. دقیقی، زرتشت را به مانند درختی بسیار پر شاخ و برگ که بارش خرد است توصیف می کند. پس از کشته شدن دقیقی، فردوسی کار نیمه تمام این بزرگمرد را به پایان می رساند و شاهنامه را می سراید و این بخش از ابیات دقیقی آنقدر زیباست که فردوسی آن را بدون تغییر در شاهنامه خود جای می دهد.

چو یک چند گاهی برآمد برین
درختی پدید آمد اندر زمین

از ایوان گشتاسپ تا سوی کاخ
درختی گشن بیخ و بسیار شاخ

همه برگ او پند و بارش خرد
کسی کز چون او برخورد کی مرد

خجسته پی و نام او زردهشت
که آهرمن بدکنش را بکشت

#اشوزرتشت
@iranghoghnoos🔥
وطن یعنی همه آب و همه خاک
وطن یعنی همه عشق و همه پاک

به گاه شیرخواری گاهواره
به روز و درد پیری، عین چاره

وطن یعنی پدر، مادر، نیاکان
به خون و خاک بستن عهد و پیمان

وطن یعنی هویت، اصل، ریشه
سرآغاز و سرانجام همیشه

وطن یعنی محبت، مهربانی
نثار هر که دانی و ندانی

وطن یعنی نگاه هموطن دوست
هر آنجایی که دانی هموطن اوست

وطن یعنی قرار بیقراری
پرستاری، کمک، بیمارداری

وطن یعنی هوای کوچه یار
در آن کو دل شکستن های بسیار

نگاهی زیرچشمی، عاشقانه
به کوچه آمدن با هر بهانه

وطن یعنی غم همسایه خوردن
وطن یعنی دل همسایه بردن

وطن یعنی زلال چشمه پاک
وطن یعنی درخت ریشه در خاک

ستیغ و صخره و دریا و هامون
ارس، زاینده رود، اروند، کارون

دنا، الوند، کرکس، تاق بستان
هزار و قافلانکوه و پلنگان

وطن یعنی بلندای دماوند
شکیبا، دل در آتش، پای در بند

وطن یعنی شکوه اشترانکوه
به دریای گهر استاده نستوه

وطن یعنی سهند صخره پیکر
ستیغ سینه در سنگ تمندر

وطن یعنی وطن استان به استان
خراسان، سیستان، سمنان، لرستان

کویر لوت، کرمان، یزد، ساری
سپاهان، هگمتانه، بختیاری

طبس، بوشهر، کردستان، گلستان
دو آذربایجان، ایلام، گیلان

اراک و فارس، خوزستان و تهران
بلوچستان و هرمزگان و زنجان

وطن یعنی سرای ترک با پارس
وطن یعنی خلیج تا ابد فارس

بهشتی چشم را گسترده در پیش
ابوموسی و مینو، هرمز و کیش

وطن یعنی همه سازندگی ها
رهایی از تمام بندگی ها

وطن یعنی ز هر ایل و تباری
وطن را پاسبانی، پاسداری

وطن یعنی دلیر و گرد با هم
وطن یعنی بلوچ و کرد با هم

وطن یعنی سواران و سواری
لر و کرد و یموت و بختیاری

همه یک جان و یک دل بودن ما
به دامان وطن آسودن ما

وطن یعنی دلی از عشق لبریز
گره باف ظریف فرش تبریز

وطن یعنی هنر یعنی سپاهان
حریر دستباف فرش کاشان

وطن یعنی کتیبه در دل سنگ
تمدن، دین، هنر، تاریخ، فرهنگ

وطن یعنی همه نیک و بهنجار
چه پندار و چه گفتار و چه کردار

وطن یعنی هم از دور و هم از دیر
سده، نوروز، یلدا، مهرگان، تیر

وطن یعنی جلال مانده جاوید
ستون و سر ستون تخت جمشید

هزاران نقش و خط مانده در یاد
صبا، کلهر، کمال الملک، بهزاد

نکیسا، باربد، افسانه و چنگ
سرود تیشه فرهاد در سنگ

سر و سرمایه های سرفرازی
ابوریحان و خوارزمی و رازی

به بحر عشق و عرفان ناخدایی
عراقی، رودکی، جامی، سنایی

وطن یعنی به فرهنگ آشنایی
در لفظ دری را دهخدایی

وطن یعنی جهانی در دل جام
وطن یعنی رباعیات خیام

وطن یعنی همه شیرین کلامی
عفاف عشق در شعر نظامی

وطن یعنی نگاه مولوی سوز
حضور نور در شمس شب و روز

وطن یعنی پیام پند سعدی
زبان پیوسته در پیوند سعدی

وطن یعنی هوا و حال حافظ
شکوه باور اندر فال حافظ

وطن یعنی تبیره، دمدمه، کوس
طلوع آفتاب شعر از طوس

وطن یعنی شب شهنامه خواندن
سخن چون رستم از سهراب راندن

وطن یعنی رهایی زآتش و خون
خروش کاوه و خشم فریدون

وطن یعنی زبان حال سیمرغ
حدیث یال زال و بال سیمرغ

وطن یعنی امید نا امیدان
خروش و ویله گرد آفرینان

وطن یعنی لگام و زین و مهمیز
سواران قران و رخش و شبدیز

وطن یعنی گرامی مرز تا مرز
وطن یعنی حریم گیو و گودرز

وطن یعنی دل و دستی در آتش
روان و تن، کمان و تیر آرش

وطن یعنی شبح یعنی شبیخون
وطن یعنی جلال الدین و جیحون

وطن یعنی به دشمن راه بستن
به اوج آریو برزن نشستن

وطن یعنی دو دست از جان کشیدن
به تنگستان و دشتستان رسیدن

زمین شستن ز استبداد و از کین
به خون گرم در گرمابه فین

وطن یعنی اذان عشق گفتن
وطن یعنی غبار از عشق رفتن

نماز خون به خونین شهر خواندن
مهاجم را ز خرمشهر راندن

سپاه جان به خوزستان کشیدن
شهادت را به جان ارزان خریدن

وطن یعنی هدف یعنی شهامت
وطن یعنی شرف یعنی شهادت

وطن یعنی شهید، آزاده، جانباز
شلمچه، پاوه، سوسنگرد، اهواز

وطن یعنی شکوه سرفرازی
وطن یعنی ز عالم بی نیازی

وطن یعنی گذشته، حال، فردا
تمام سهم یک ملت ز دنیا

وطن یعنی چه آباد و چه ویران
وطن یعنی همین جا، یعنی #ایران

سکوت در برابر اهریمن یعنی نابودی میهن
سیزدهم هر ماه تشتر نام دارد که ایزد باران زا است. نیاکانمان برای نیایش تشتر ایزد و آرزوی سالی پر باران به دل طبیعت می رفتند. هیچ روزی در فرهنگ ایران نحس نیست بلکه همه روزها نیک اند.
🔥ایران ققنوس🔥
سیزدهم هر ماه تشتر نام دارد که ایزد باران زا است. نیاکانمان برای نیایش تشتر ایزد و آرزوی سالی پر باران به دل طبیعت می رفتند. هیچ روزی در فرهنگ ایران نحس نیست بلکه همه روزها نیک اند.
🌧🌹 سیزده به در، روز تیر از ماه فروردین بر همگان فرخ باد

سیزده به در سیزدهمین روز از ماه فروردین، تیر یا تِشتَر نام دارد. ایزد تیر یا تشتر که در اوستا، یَشتی هم به نام آن وجود دارد ایزد باران است و در باور پیشینیان پیش از اشوزرتشت برای این که ایزد باران در سال جدید پیروز شود و دیو خشکسالی نابود گردد باید مردمان در نیایش روز تیر ایزد از این ایزد یاد کنند و از او درخواست باریدن باران نمایند. در ایران باستان پس از برگزاری مراسم نوروزی سیزدهم که به ایزد باران تعلق داشت مردم به دشت و صحرا و کنار جویبارها می‌ رفتند و به شادی و پایکوبی می ‌پرداختند و آرزوی بارش باران را از خداوند می ‌نمودند. اکنون هم زرتشتیان از بامداد روز تِشتَر ایزد و فروردین ماه، سفره نوروزی را بر می‌ چینند، خوردنی‌ ها و مقداری آجیل و شیرینی‌ های باقی‌ مانده در سفره نوروز را با خود به طبیعت می‌ برند و سبزه ‌های موجود در سفره را با خود بر می‌ دارند و به دشت و صحرا و کنار چشمه ‌ها یا آب ‌های روان می ‌روند. سبزه خود را در کنار جویبارها به آب روان می‌ سپارند و آرزو می ‌کنند که سالی پربرکت و خرم داشته باشند. تا پسین آن روز را بیرون از خانه هستند و در طبیعت و میان سبزه و صحرا به شادمانی می‌ پردازند.
(توضیح: در اسطوره‌ های ایرانی، ایزد باران همواره به‌ صورت اسبی با دیو خشکسالی که دیواپوش نام دارد در جنگ و مبارزه است و اگر تیر ایزد پیروز شود، باران می ‌بارد و چشمه‌ ها می ‌جوشند و رودها روان می‌گردند و سرسبزی را به ارمغان می ‌آورند)
📚کتاب از نوروز تا نوروز، پژوهش و نگارش: کورش نیکنام، رویه ۴۱–۴۲

🔵 سیزده به در بسیار #خجسته و #فرخ است و اینکه برخی آن را #نحس می پندارند برخلاف باور های ایرانی است. سیزده به در هیچ ارتباطی با رسم پوریم یهودیان ندارد و تاریخ این دو با یکدیگر متفاوت است. افزون بر این، پوریم یهودیان در هیچ نسک تاریخی ذکر نشده و اعتبار تاریخی ندارد و تنها داستان سرایی است.

#سیزده_‌به_در
#جشن_ایرانی

@iranghoghnoos🔥
همی برخروشید و فریاد خواند،
فریاد خواند، فریاد خواند، فریاد خواند

#هنگامی_با_شاهنامه


@iranghoghnoos🔥
🔥ایران ققنوس🔥
همی برخروشید و فریاد خواند، فریاد خواند، فریاد خواند، فریاد خواند #هنگامی_با_شاهنامه @iranghoghnoos🔥
✠ خروش کاوه آهنگر بر علیه ضحاک تازی از زبان استاد سخن پارسی، فردوسی بزرگ

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
بَرو انجمن گشت بازارگاه

از آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم درای

همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد

همی بر خروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند

#هنگامی_با_شاهنامه

@iranghoghnoos🔥
🔥ایران ققنوس🔥
🔥 پارسیان هندوستان #پارسی #پارسیان_هند @iranghoghnoos🔥
🔴 سرگذشت پارسیان هند

با ورود تازیان مسلمان به ایران، گروهی [از ایرانیان مزداپرست] که نه تاب ستیزه خونین و نه یارای پرداختن جزیه سنگین داشتند، برای نگهداری آیین کهن، سر به کوه و بیابان نهادند. در سال های دراز، کوه های خراسان پناهگاه آوارگان بود تا آنکه آن سامان نیز به چنگال دشمن درآمد. به ناچار فرار نمودند و چندی در جزیره هرمز در شاخاب پارس به سر بردند. چون آنجا هم دشمن امان نداد، ایران وطن نیاکان خود را بدرود گفتند، رهسپار دیار هند شدند.

مقام و جای و باغ و کاخ و ایوان
همه بگذاشتند از بهر دنیاشان
بکوهستان همی ماندند صد سال
چو ایشانرا بدین گونه شده حال

پس از چندی، مسلمانان در کوهستان های خراسان رخنه یافته، زرتشتیان به جزیره هرمز شتافتند.

ابا دستور و بهدین یگانه
به سوی شهر هرمز شد روانه
در آن کشور چو سال آمد ده و پنج
ز دروندان کشیده هر یکی رنج

در این جزیره نیز از آسیب لشکریان عرب نیز به تنگنا افتاده، ناچار به سوی هندوستان کشتی راندند.

زن و فرزند در کشتی نشاندند
به سوی هند، کشتی تیز راندند
چو کشتی سوی هند آمد یکایک
بدیب افتاد لنگروار بی شک
در آن بودند بهدین نوزده سال
شده آخر منجم زد یکی فال

منجمان و موبدان صلاح دیده که از آن سرزمین گذشته، به دیار گجرات درآیند. ناگزیر کشتی ها به دریا انداخته، بادبان ها برافراشته، روانه شدند. پس از چندی دریانوردی دچار کولاک سختی گردیدند. همه دست ستایش به سوی اهورامزدا بلند نموده، نذر کردند که اگر از مهلکه جان به در برده، به کنار رسند، آتش بهرام برافروزند. دعاها مستجاب شد، تلاطم دریا فرو نشست‌.

ز یمن آتش بهرام فیروز
از آن سختی همه گشتند بهروز

کشتی ها به سنجان رسید.

چنین حکم قضا شد هم از این پس
سوی سنجان رسیدند آن همه کس

راجای محل (حاکم هندی)، جادی رانه، نام داشت. نماینده از ایرانیان نزد راجا رفت و در خاک او پناگاهی درخواست کرد.

مر او را نام جادی رانه بود
سخی و عاقل و فرزانه بود
ابا هدهد به پیشش رفت دستور
که اندر علم و دانش بود مشهور

نخست راجا از لباس و آلات جنگ پارسیان بترسید و از برای تاج و تخت خود باندیشید. دستور بدو اطمینان داد که از آنان گزندی به راجا نرسد.

همه هندوستان را یار باشیم
سر خصمانت را هر جا بپاشیم
یقین دانی که ما یزدان پرستیم
برای دین به دروندان برستیم

راجا از دین و آیین آنان بپرسید. پس از آن به ایشان اجازه اقامت داد به شرطی که به زبان ایران سخن نگویند و زنانشان به لباس هندوان درآیند. آلات جنگ را از خود دور کنند و در هنگام شام، مراسم عروسی فرزندان خود را به جای آورند. دستور همه را پذیرفته، زمینی به آنان واگذار شد که سراسر جنگل و بیابان و ویران بود. ایرانی ها آن را آباد نمودند و سنجان نام دادند.

مر او را نام سنجان کرد دستور
به سان ملک ایران گشت معمور

پس از چندی دگرباره، دستور به نزد راجا رفته، خواهش رخصت برای ساختن آتش بهرام نمود. پس از اجازه، آتش بهرام که در کشتی نذر کرده بودند، برافروخته شد و آن را ایرانشاه نام نهادند. سنجان شهر گجرات، جایی که زرتشتیان در روز اول ورودشان به هندوستان، بار اقامت افکندند، یادآور سنجان ایران است. در معجم البلدان، از چهار سنجان که همه در خراسان قدیم است، سخن رفته است‌. اگر بگوییم که نو رسیدگان خراسانی، به این گوشه از هندوستان، اسم شهر اصلی خویش داده اند چندان به خطا نرفته ایم‌. چه آتشکده خود را نیز که فورا پس از ورود ساخته، ایرانشاه خواندند، به یاد کشور ویران شده ایران و پادشاه به خون خفته ناکام، شهر و آشیانه خود را سنجان و پرستشگاه خود را ایرانشاه نام گذاشتند.

📚 کتاب ایرانشاه_روانشاد ابراهیم پورداود

#پارسی
#پارسیان_هند

@iranghoghnoos 🔥
امروز برابر است با:

یکم اردیبهشت بزرگداشت استاد سخن سعدی شیرازی
خجسته باد این روز بر دوستداران این مرد بزرگ

@iranghoghnoos🔥
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غله اندوزند!
عالِم آن کس بُود که بد نکند
نه بگوید به خلق و خود نکند!
《استاد سخن سعدی شیرازی》

@iranghoghnoos🔥
#گرامی_باد
#اردیبهشتگان

جشن پاسداشت پاکی، راستی و آراستگی جهانی بر تمامی شما پاکان خجسته باد.

@iranghoghnoos🔥
🔥ایران ققنوس🔥
#گرامی_باد #اردیبهشتگان جشن پاسداشت پاکی، راستی و آراستگی جهانی بر تمامی شما پاکان خجسته باد. @iranghoghnoos🔥
🔥اشه_وهیشته

اردی بهشت یا ارته وهیشته یا اشه وهیشته ؛
در استوره‌های مزدیسنی و ایرانی دومین امشاسپند است.
او زیباترین نماد از نظام جهانی دات ایزدی ،
و نظم اخلاقی در هر دو جهان است.
این امشاسپند نه تنها نظم در جهان را برقرار می‌سازد ،
بلکه نگاهبان نظم دنیای مینوی و دوزخ نیز هست.
نماینده ی جهانی او آتش است.


امشاسپند اردی بهشت، از نظر اهمیت و ارجمندی ،
دومین امشاسپند پس از امشاسپند بهمن است.
این موجود در اصل همان آرتا یا ریتای هندی است ،
که پس از زمان زیادی آشاواهیشست نام گرفت.
که به چم اشای برتر یا بهترین اشه یا برترین ارته (راستی) می باشد.

این امشاسپند پاسدار و نگهبان آتش یا عناصری که ،
در عین حال بازگو کننده ی زاستار آتش هستند می‌باشد.
او یکی از امشاسپندان نرینه است.
او ضامنِ پایداری نظم جهان است ، چه نظم اخلاقی و چه نظم فیزیکی (نظم مادی).

《دشمن و رقیب اصلی اردی بهشت، دنیای دیوها و پلیدی‌ها می‌باشد.》


در ایران باستان نقش بزرگی به آتش و در نتیجه به امشاسپندِ ،
مربوط بدان محول شده است.
وی از جمله خویش کاری پاسداری از پیمان ها را بر عهده دارد.
آتش از سویی، وسیله‌ای مؤثر برای مبارزه با دیوان و اهریمن است.
و به عنوان والاترین عنصر پاکی ، شهرت کامل دارد.

به پاس ارج گزاری به همین امشاسپند و توجه به آتش ،
ایرانیان در چشم همسایگان خویش قومی آتش پرست جلوه می‌کردند.
حتا تا زمان چیرگی تازیان نیز در شهرهای ایرانی که ،
اقامتگاه تعداد قابل توجهی از پیروان آئین مزدایی بود ،
آتشکده های فراوانی وجود داشت.

در مزدیسنا زندگانی عبارت است از طی مدارج ،
سعادت و کمال در این جهان واز پرتو آن به درگاه پاک پروردگار ،
و پیوستن در جهان دیگر.
(هفت مرحله روحانی- پیروی و کمک خاستن از امشاسپندان) ،
اشا و هیشت (اردی بهشت) راستی و درستی ،
نام یکی دیگر از (دومین) امشاسپندان می‌باشد.
در اوستا اشا و هیشت، در پهلوی ارت وهیشت و در پارسی اردی بهشت است.
جزء اولی کلمه " اشا از دسته واژه‌هایی است که چم آن بسیار گسترده است : راستی و درستی ، ورجاوندی ، دات و آیین ایزدی ، پاکی .
جزء دیگر این واژه که «وهیشت» می باشد که صفت برترین است ،
به چم بهترین.
پس چم آن بهترین راستی ودرستی است.

در عالم روحانی نماینده ی صفت راستی و درستی ،
و پاکی و سپندی مزدا اهورا است.
و در عالم مادی نگهبانی آ تش.
«دات اشا :
دات راستی و هنجار هستی در هر دو بخش گیتی و مینو» ،
#گل_مرزنگوش_ویژه_ی_اوست.

اردی بهشت زیباترین امشاسپند و نمادی است از نظام جهانی ،
دات ایزدی و نظم اخلاقی در این جهان.
سخن درست گفته شده ، آیین خوب برگزار شده ،
گندم به سامان رشد کرده و مفاهیمی از این نوع ،
نشانه‌ای از اردی بهشت دارند.
او نیایش ها را زیر نظر دارد.
آنان که اردی بهشت را خرسند نکنند از بهشت محرومند.
این امشاسپند نه تنها نظم را در روی زمین برقرار می‌سازد ،
بلکه حتی نگران نظم دنیوی و دوزخ نیز هست ،
و مراقبت می‌کند که دیوان و بدکاران را بیش از آن چه سزایشان است تنبیه نکنند.
نماینده ی این جهانی او آتش است.
از اوقات روز ، وقت نیم روز (رپیتون یا رپیثوین) به او تعلق دارد.
یاران او ایزدان سروش ، آذر ، رپیتون٬ بهرام و نریوسنگ هستند.


📕 بن مایه
- جهان‌بینی اشوزرتشت، اردشیر خورشیدیان
- دانشنامه ی مزدیسنا ؛
زنده یاد روان شاد جهانگیر اوشیدری
- فلسفه ی ایران باستان ، دین شاه ایرانی
- آموزگار ، ژاله ؛ «تاریخ اساتیری ایران»


@iranghoghnoos🔥
اردیبهشتگان،
جشن راستی و داد،
جشن زندگی و مهر
بر همگان فرخ باد

#اردیبهشتگان

@iranghoghnoos🔥
🌿🌸به خشنودی اهورامزدا🌸🌿

🌱🌱پارسی بنگاریم
پارسی خوانش کنیم🌱🌱
____

⛔️ بیگانه پارسی


⛔️شفاء درمان،بهبود، تندرستی

⛔️شفاعت پادرمیانی، خواهشگری،میانجیگری

⛔️سلامت تندرست، بهبودی، شاداب

⛔️شجاع دلیر،پردل، دلاور، شیردل،گُرد

⛔️شهادت گواهی،جانباختگی

⛔️شاهد گواه،گواهی دهنده، انجمن

⛔️مشهود پیدا، روشن، نمایان، نمودار

⛔️شعف شادمانی،سرشادی، خشنودی

⛔️شکر سپاس

⛔️شاکر سپاسگزار،ستایشگر

⛔️زحمت دردسر، دشواری، رنج، رنجش،فشار،سختی
________

🖌🌸به کوشش و نگارش بانو zalfa🌸🖌


#پارسی_بخوانیم
#پارسی_بنگاریم

@iranghoghnoos🔥
یک روز در ایران برایم پیشامد غریبی روی داد. تاکنون به هیچ کسی حتا به رفیقم هم که با من بود، نگفتم. ترسیدم به من بخندد.
می دانی که من به هیچ چیز اعتقاد ندارم ولی من در مدت زندگانی خودم تنها یک بار خدا را بدون ریا و در نهایت راستی و درستی پرستیدم آن هم در ایران نزدیک همان پرستشگاه آتش بود که عکسش را دیده‌ ای. وقتی که در جنوب ایران بودم و در پرسپولیس کاوش می‌کردم، یک شب رفیقم ناخوش بود و من تنها رفته بودم در نقش رستم.

آنجا قبر پادشاهان قدیم ایران را در کوه کنده اند. به نظرم عکسش را دیده باشی؟ یک چیزی است صلیب مانند در کوه کنده شده. بالای آن عکس شاه است که جلو آتشکده ایستاده، دست راست را به سوی آتش بلند کرده. بالای آتشکده اهورامزدا خدای آن ها می باشد. پایین آن به شکل ایوان در سنگ تراشیده شده و قبر پادشاه میان دخمه سنگی قرار گرفته. از این دخمه ها چند تا در آنجا دیده می ‌شود. رو به روی آن ها بنای بزرگی است که کعبه زرتشت می نامند. باری خوب یادم است، نزدیک غروب بود، من مشغول اندازه ‌گیری همین بنا بودم، از خستگی و گرمای آفتاب، جانم به لب رسیده بود ناگهان به نظرم آمد دو تن که لباس آنها ورای لباس معمولی ایرانیان بود به سوی من می آمدند. نزدیک که رسیدند دیدم دو تن پیرمرد سالخورده هستند، اما دو پیرمرد تنومند، سرزنده با چشم های درخشان و یک سیمای مخصوصی داشتند. از آنها پرسش‌ هایی کردم، معلوم شد تاجر یزدی هستند از شمال ایران می آیند. دین آن ها مانند دین بیشتر مردم یزد، زرتشتی بود یعنی مثل پادشاهان قدیم ایران، آتش پرست بودند و مخصوصا راه خودشان را کج کرده و به اینجا آمده بودند تا از آتشکده باستانی زیارت کرده باشند. هنوز حرف آنها تمام نشده بود که شروع کردند به گرد آوردن خرده چوب و چلیکه و برگ خشک، آن ها را روی هم کپه کردند و تشکیل کانون کوچکی دادند.

من همینطور مات آن ها را تماشا می ‌کردم. چوب های خشک را آتش زدند و شروع کردند به خواندن دعا ها و زمزمه کردن به یک زبان مخصوصی که من هنوز نشنیده بودم. گویا همان زبان زرتشت و اوستا بود، شاید همان زبانی بود که به خط میخی روی سنگ ها کنده بودند.
در این بین که دو نفر گبر جلوی آتش مشغول دعا بودند، من سرم را بلند کردم دیدم روی تخته سنگ بالای دخمه ی روبروییم، مجلسی که در سنگ کنده شده بود درست شبیه مجلس زنده ای بود که من جلو آن ایستاده بودم و با چشم خودم می دیدم. من به جای خودم خشک شدم، مانند این بود که این آدم ها از روی سنگ بالای قبر داریوش زنده شده بودند و پس از چندین هزار سال آمده بودند رو به روی من و مظهر خدای خودشان را می پرستیدند. من در شگفت بودم که چگونه پس از این طول زمان با وجود کوششی که مسلمانان در نابود کردن و برانداختن این کیش به خرج داده بودند باز هم پیروانی این کیش باستانی داشت که پنهانی ولی در هوای آزاد جلو آتش به خاک می افتند.

دو نفر گبر رفتند و ناپدید گشتند.
من تنها ماندم اما کانون کوچک آتش هنوز می ‌سوخت، نمیدانم چطور شد من خودم را در زیر فشار یک تکان و هیجان دینی حس کردم. خاموشی سنگینی در اینجا فرمانروایی داشت، ماه به شکل گوی گوگرد آتش گرفته از کنار کوه درآمده بود و با روشنایی رنگ پریده ای، بدنه ی آتشکده ی بزرگ را روشن کرده بود. حس کردم که دو سه هزار سال به قهقرا رفته. ملیت، شخصیت و محیط خودم را فراموش کرده بودم، خاکستر پهلوی خودم را نگاه کردم که آن دو پیرمرد مرموز جلو آن به خاک افتاده و آن را پرستش و ستایش کرده بودند، از روی آن به آهستگی دود آبی رنگی به شکل ستون بلند می شد و در هوا موج می زد، سایه ی سنگ های شکسته، کرانه محو آسمان، ستاره هایی که بالای سرم می درخشیدند و به هم چشمک می زدند جلو خاموشی باشکوه جلگه، میان این ویرانه های اسرارآمیز و آتشکده های دیرینه مثل این بود که محیط، روان همه گذشتگان و نیروی فکر آن ها که بالای این دخمه ها و سنگ های شکسته پرواز می کرد، مرا وادار کرد یا به من الهام شد، چون به دست خودم نبود، من که به هیچ چیز اعتقاد نداشتم بی اختیار جلو این خاکستری که دود آبی فام از روی آن بلند می شد زانو به زمین زدم و آن را پرستیدم. نمی ‌دانستم چه بگویم اما احتیاج به زمزمه کردن هم نداشتم، شاید یک دقیقه نگذشت که دوباره به خودم آمدم اما مظهر اهورامزدا را پرستیدم، همانطوری که شاید پادشاهان قدیم ایران آتش را می پرستیدند، در همان دقیقه من آتش پرست بودم. حالا تو هر چه می خواهی درباره من فکر کن.....

📕 #آتش_پرست

#صادق_هدایت

🔥 "آتش پرست" به معنی پرستار آتش است نه اینکه آتش، پروردگار دانسته شود.
"آتش، مظهری از اهورامزدا و پرستش سوی (قبله) زرتشتیان است"

@iranghoghnoos🔥
غُرش خیزاب‌های نیلگونْ دریای پارس*
بازتابی هست از نام غرور افزای پارس*

تا به‌یاد آرد شکوه روزگار باستان*
کی خلیج پارس از بیگانگان گیرد نشان*

هم‌نوا خیزاب‌ها خوانند با من این سرود*
باد بر هر چه نشان از پارس دارد بس درود*

هم‌نوا و هم‌سُرا خیزاب‌های پُرخروش*
می‌زنند ایرانیان را سربه‌سر بانگِ بهوش*

یک‌زبان و یک‌دل و هم‌بسته و هم‌داستان*
مرزها را با خردورزی زدایید از میان*

پاک باید تا کنید آثار ننگین‌نامه‌ها*
کرد آنچه پاره‌پاره میهن و از هم جدا جدا*

سربه‌سر باشید مانند دماوند استوار*
هم‌دل و هم‌آرمان و ایران‌زمین را پاسدار*

 @iranghoghnoos🔥
دهم اردیبهشت روز شاخاب پارسی گرامی باد
دهم اردیبهشت ماه،
روز شاخاب پارس فرخ باد

#شاخاب_پارس




@iranghoghnoos🔥
پادشاهان ساسانی به هنگام رسیدن به شاهی در شهر استخر پارس تاجگذاری می کردند چرا که استخر زادگاه جهاندار اردشیر پاپکان پور ساسان، نواده داریوش سوم هخامنشی بود.


@iranghoghnoos🔥
آن زمان که عمر ابن خطاب، خلیفه دوم مسلمین بر منبر رفت و گفت چه کسی با لشگرکشی به ایران موافق است، سکوت در میان مسلمین تازی حکم فرما شد. سکوتی همراه با ترس از شکوه و عظمت ایران زمین. در این میان ابوعبیده ثقفی (پدر مختار ثقفی) برخاست و گفت: «من اولین کسی خواهم بود که پای در این راه می گذارم، با من همراه شوید که در آن جز رضایت الله و رسولش و غنیمت بسیار برای مسلمین چیزی نیست.» در نبرد پل، بهمن جادویه و سپاهیان ایرانی در آن سوی پل، آماده نبرد بودند و هیچ مسلمانی جرئت حمله و عبور از پل را نداشت. ابوعبیده ثقفی با چند نفر از مسلمین از پل گذشتند. در این هنگام یکی از فیل های سپاه ایران، ابوعبیده ثقفی را با خرطوم می گیرد و در زیر پایش می افکند و می کوبد و مسلمانان از ترس پراکنده می شوند.

📚 تاریخ #طبری
📚 تاریخ #ابن_اثیر


@iranghoghnoos🔥