#داستانک (16)
✨ نسخ خطی که می توانند زندانی نباشند
🔹حجت الاسلام #حامد_کاشانی مدرس #حوزه_و_دانشگاه، #سخنران_مذهبی و مدیر سایت #ثقلین در کانال @kashani1395 به ذکر #خاطره ای از مسئول فعال کتابخانه مدرسه #سپهسالار تهران پرداخته که به مناسبت #هفته_کتابخوانی تقدیم می شود.
📚نه سال پیش در #مدرسه_سپهسالار یا همان #دانشگاه_شهید_مطهری تاریخ تدریس میکردم و با مجموعه کتابخانه نفیسش آشنا بودم
🗂 اخیرا در کانال متعلق به بخش خطی دانشگاه شهید مطهری دیدم ادمین و مسئول #نسخ_خطی بسیار فعال و خوش ذوق ظاهر شده و بر خلاف رویّه غلط و رایج که خشک دستند، دعوت به #خدمات_جذابی کرده است. راستش تعجب کردم و خیلی باور نکردم.
🔸اما از آنجایی که گذر پوست به دباغخانه می افتد چند شب قبل، نصفه شبی در اثنای مطالعه و پژوهش برای چندمین بار به دو نسخه خطی احتیاجم شد که دست بر قضا هر دو در آن کتابخانه عامره بود.
📲 فی المجلس به ادمین کانال پیامی ارسال کردم و چون به مانند خیلی مراکز دیگر آنجا را استصحاب کرده بودم، فقط اسامی نسخ را با یک احوال پرسی فرستادم و شماره های نسخ رو هم ندادم.
🔸صبح شگفتانه دیدم پاسخ داده اند و شماره نسخ و توضیحات آنها را برایم ارسال شده و نوشته اگر زودتر فرم را پر کنید امروز و گرنه شنبه نسخه ها رو تلگرامی ارسال میکنیم.
🔸عجب! پس نوازش اهل تحقیق به کلی نمرده!!!
📲در آخر پس از دریافت مبلغی معقول و اندک ساعت حدود یازده نسخه های نازنین به دستم رسید.
🛋 کاش بسیاری از نسخ زندانی شده در بعضی کتابخانه های ... در اینجا نگهداشته می شد.
#داستان #داستان_کوتاه #داستان_کتاب #کتابخوانی #کتاب
📎روزهای فرد با #داستانک های جذاب #راسخون همراه ما باشید
🆔 @rasekhoon_online
✨ نسخ خطی که می توانند زندانی نباشند
🔹حجت الاسلام #حامد_کاشانی مدرس #حوزه_و_دانشگاه، #سخنران_مذهبی و مدیر سایت #ثقلین در کانال @kashani1395 به ذکر #خاطره ای از مسئول فعال کتابخانه مدرسه #سپهسالار تهران پرداخته که به مناسبت #هفته_کتابخوانی تقدیم می شود.
📚نه سال پیش در #مدرسه_سپهسالار یا همان #دانشگاه_شهید_مطهری تاریخ تدریس میکردم و با مجموعه کتابخانه نفیسش آشنا بودم
🗂 اخیرا در کانال متعلق به بخش خطی دانشگاه شهید مطهری دیدم ادمین و مسئول #نسخ_خطی بسیار فعال و خوش ذوق ظاهر شده و بر خلاف رویّه غلط و رایج که خشک دستند، دعوت به #خدمات_جذابی کرده است. راستش تعجب کردم و خیلی باور نکردم.
🔸اما از آنجایی که گذر پوست به دباغخانه می افتد چند شب قبل، نصفه شبی در اثنای مطالعه و پژوهش برای چندمین بار به دو نسخه خطی احتیاجم شد که دست بر قضا هر دو در آن کتابخانه عامره بود.
📲 فی المجلس به ادمین کانال پیامی ارسال کردم و چون به مانند خیلی مراکز دیگر آنجا را استصحاب کرده بودم، فقط اسامی نسخ را با یک احوال پرسی فرستادم و شماره های نسخ رو هم ندادم.
🔸صبح شگفتانه دیدم پاسخ داده اند و شماره نسخ و توضیحات آنها را برایم ارسال شده و نوشته اگر زودتر فرم را پر کنید امروز و گرنه شنبه نسخه ها رو تلگرامی ارسال میکنیم.
🔸عجب! پس نوازش اهل تحقیق به کلی نمرده!!!
📲در آخر پس از دریافت مبلغی معقول و اندک ساعت حدود یازده نسخه های نازنین به دستم رسید.
🛋 کاش بسیاری از نسخ زندانی شده در بعضی کتابخانه های ... در اینجا نگهداشته می شد.
#داستان #داستان_کوتاه #داستان_کتاب #کتابخوانی #کتاب
📎روزهای فرد با #داستانک های جذاب #راسخون همراه ما باشید
🆔 @rasekhoon_online
بهمن درویشی:
🔸آخرین معامله پدر با امام زمان (علیه السلام)🔸
🌸 همین اواخر حیاتشان بود، در بیمارستان نمازی بستری بودند. نشر معارف می خواست اولین کتابشان را با عنوان آئینه تمام نما رونمایی کند و گفته بودند از میان صحبت های ایشان از ابتدای انقلاب تاکنون، قریب چهل عنوان احصاء شده که فصل به فصل رو نمایی خواهد شد ...
طبعاً شرایط جابجایی نداشتند. صدایم زدند و گفتند: «تو به جای من برو و این مطلب را از جانب من بگو ... »
🌸 این کتاب ها، آخرین معامله امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) با من است، بعد با صدایی که آرام از ته گلو شنیده می شد گفتند: «وقتی امامت جمعه را رها کردم و به قم آمدم هیچ کس همراهم نیامد حتی اولادم...! »
بعضاً تنها بودم. فقط برای سخنرانی ها محافظ می آمد و می رفتم. احساس کردم بیشتر از اینها باید برای امام زمانم کار کنم که این هم نیاز به تشکیلات و دفتر و دستک داشت. یک نوبت که همراه با همشیره زاده به جمکران رفتیم، به حضرت متوسل شدم که می خواهم تا وقت هست خدمتی کنم، اما امکانات خدمت را ندارم.
در خلال توسل، این از ذهنم گذشت که برای آنکه حضرت صاحب الزمان نسبت به متوسلینش توجه خاص پیدا کند، راه نشان داده اند و آن هم خواندن دعای ندبه در صبح هر جمعه است. نیت کردم که برای گشایش کارم، توفیق خدمت به دعای ندبه ایشان را تا آنجا که ممکن است ترک نکنم و همزمان متوسل هم باشم. چون از شرایط این دعا این بود که بصورت جمع خوانده شود، اعلام کردم من نیت دارم در منزل دعای ندبه برپا کنم. بعد از چندین هفته اداره اوقاف قم که متوجه نیت من شده بود، از من خواستند هر جمعه این دعا را در یکی از بقاع متبرکه برگزار کنم. هم هزینه تبلیغات و صبحانه و ... را به عهده گرفتند و هم نظم و نسقی به برنامه دادند؛ بصورتی که من برنامه های دیگرم را با آن تنظیم می کردم که مبادا هفته ای تعطیل شود.
🌸 بازار دعای ندبه ما رونق گرفت. اصحاب انگشت شمار آن به قریب صد نفری می رسید، بعضی وقتها هم بیشتر. از خلال این دعاها جوانان مخلصی کمتر از انگشتان دست، جذب مطالبم شدند و اعلام آمادگی کردند برای نشر این مطالب همه توانشان را وقف کنند.
چند هزار نوار سخنرانیم که مربوط به ابتدای انقلاب تا اواخر امامت جمعه بود، داشت خاک میخورد. همه را پیاده کردند، عنوان بندی کردند، خودشان ناشر پیدا کردند و حالا اولین عنوانش در حال رونمایی است. تا آخرین عنوان هم چاپ خواهد شد.
و این در حالی بود که قریب سه دهه بالاترین مقام استان فارس بودم با آن همه دفتر و دستک؛ اما آثار و برکات این چند جوان مخلص کجا ... !
🌸 بعد همینجوری که چشمانشان را می بستند، اشکی از کنار چشمشان جاری شد و گفتند: «از این آقا حاضرتر و ناظرتر مگر داریم؟! کِی او را صدا زدیم که جوابمان را نداد ...؟!»
در روز رو نمایی، مجالی برای صحبت ما دست نداد. اخوی بزرگمان را به جهت صحبت دعوت کردند.
📝#خاطره دکتر محمد علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر: 👈 @dralihaeri
✅ راسخون؛ یار همیشه همراه 🆔
@rasekhoon_online
🔸آخرین معامله پدر با امام زمان (علیه السلام)🔸
🌸 همین اواخر حیاتشان بود، در بیمارستان نمازی بستری بودند. نشر معارف می خواست اولین کتابشان را با عنوان آئینه تمام نما رونمایی کند و گفته بودند از میان صحبت های ایشان از ابتدای انقلاب تاکنون، قریب چهل عنوان احصاء شده که فصل به فصل رو نمایی خواهد شد ...
طبعاً شرایط جابجایی نداشتند. صدایم زدند و گفتند: «تو به جای من برو و این مطلب را از جانب من بگو ... »
🌸 این کتاب ها، آخرین معامله امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) با من است، بعد با صدایی که آرام از ته گلو شنیده می شد گفتند: «وقتی امامت جمعه را رها کردم و به قم آمدم هیچ کس همراهم نیامد حتی اولادم...! »
بعضاً تنها بودم. فقط برای سخنرانی ها محافظ می آمد و می رفتم. احساس کردم بیشتر از اینها باید برای امام زمانم کار کنم که این هم نیاز به تشکیلات و دفتر و دستک داشت. یک نوبت که همراه با همشیره زاده به جمکران رفتیم، به حضرت متوسل شدم که می خواهم تا وقت هست خدمتی کنم، اما امکانات خدمت را ندارم.
در خلال توسل، این از ذهنم گذشت که برای آنکه حضرت صاحب الزمان نسبت به متوسلینش توجه خاص پیدا کند، راه نشان داده اند و آن هم خواندن دعای ندبه در صبح هر جمعه است. نیت کردم که برای گشایش کارم، توفیق خدمت به دعای ندبه ایشان را تا آنجا که ممکن است ترک نکنم و همزمان متوسل هم باشم. چون از شرایط این دعا این بود که بصورت جمع خوانده شود، اعلام کردم من نیت دارم در منزل دعای ندبه برپا کنم. بعد از چندین هفته اداره اوقاف قم که متوجه نیت من شده بود، از من خواستند هر جمعه این دعا را در یکی از بقاع متبرکه برگزار کنم. هم هزینه تبلیغات و صبحانه و ... را به عهده گرفتند و هم نظم و نسقی به برنامه دادند؛ بصورتی که من برنامه های دیگرم را با آن تنظیم می کردم که مبادا هفته ای تعطیل شود.
🌸 بازار دعای ندبه ما رونق گرفت. اصحاب انگشت شمار آن به قریب صد نفری می رسید، بعضی وقتها هم بیشتر. از خلال این دعاها جوانان مخلصی کمتر از انگشتان دست، جذب مطالبم شدند و اعلام آمادگی کردند برای نشر این مطالب همه توانشان را وقف کنند.
چند هزار نوار سخنرانیم که مربوط به ابتدای انقلاب تا اواخر امامت جمعه بود، داشت خاک میخورد. همه را پیاده کردند، عنوان بندی کردند، خودشان ناشر پیدا کردند و حالا اولین عنوانش در حال رونمایی است. تا آخرین عنوان هم چاپ خواهد شد.
و این در حالی بود که قریب سه دهه بالاترین مقام استان فارس بودم با آن همه دفتر و دستک؛ اما آثار و برکات این چند جوان مخلص کجا ... !
🌸 بعد همینجوری که چشمانشان را می بستند، اشکی از کنار چشمشان جاری شد و گفتند: «از این آقا حاضرتر و ناظرتر مگر داریم؟! کِی او را صدا زدیم که جوابمان را نداد ...؟!»
در روز رو نمایی، مجالی برای صحبت ما دست نداد. اخوی بزرگمان را به جهت صحبت دعوت کردند.
📝#خاطره دکتر محمد علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر: 👈 @dralihaeri
✅ راسخون؛ یار همیشه همراه 🆔
@rasekhoon_online
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💥 خاطرات جالب یک تفنگدار آمریکایی از مواجهه با مسلمانان
☄️ یک تفنگدار آمریکایی خاطره زمانی را که قصد منفجر کردن یک مرکز اسلامی داشت، بیان کرده است.
✅ «مک مککینی» نام یک تفنگدار آمریکایی است که به حدی از مسلمانان متنفر بود که قصد داشت یک مرکز اسلامی را با بمب دست ساز، منفجر کند.
https://rasekhoon.net/media/show/1542581
#آمریکا #اسلام_ستیری #اسلام_هراسی #تفنگدار_آمریکایی #خاطره #خاطرات
🆔 @rasekhoon_online
☄️ یک تفنگدار آمریکایی خاطره زمانی را که قصد منفجر کردن یک مرکز اسلامی داشت، بیان کرده است.
✅ «مک مککینی» نام یک تفنگدار آمریکایی است که به حدی از مسلمانان متنفر بود که قصد داشت یک مرکز اسلامی را با بمب دست ساز، منفجر کند.
https://rasekhoon.net/media/show/1542581
#آمریکا #اسلام_ستیری #اسلام_هراسی #تفنگدار_آمریکایی #خاطره #خاطرات
🆔 @rasekhoon_online
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💎 خاطره آیت الله مصباح یزدی از پدر آیت الله آقا مجتبی تهرانی(ره) 👇
https://rasekhoon.net/media/show/1559743
#آیت_الله_مصباح_یزدی #امام_رئوف #رحمت_الهی #استاد_اخلاق #آیت_الله_صدیقی #خاطره #حکیم_مجاهد
🆔 @rasekhoon_online
https://rasekhoon.net/media/show/1559743
#آیت_الله_مصباح_یزدی #امام_رئوف #رحمت_الهی #استاد_اخلاق #آیت_الله_صدیقی #خاطره #حکیم_مجاهد
🆔 @rasekhoon_online
🔹 رد صلاحیت حاج قاسم از گزینش سپاه! 😀
✅ خاطرات زیبا سردار کرمی در کنار ماجرا رد صلاحیت حاج قاسم و نگاه دقیق ارزیابی نظامی ایشان 👇
https://rasekhoon.net/media/show/1559575
#سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی #خاطره #خاطره_زیبا #ارزیابی_نظامی #قهرمان_ملی
🆔 @rasekhoon_online
✅ خاطرات زیبا سردار کرمی در کنار ماجرا رد صلاحیت حاج قاسم و نگاه دقیق ارزیابی نظامی ایشان 👇
https://rasekhoon.net/media/show/1559575
#سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی #خاطره #خاطره_زیبا #ارزیابی_نظامی #قهرمان_ملی
🆔 @rasekhoon_online
راسخون
رد صلاحیت حاج قاسم از گزینش سپاه!
ماجرای رد صلاحیت "حاج قاسم" از گزینش سپاه!
در این فیلم، سردار کرمی، برخی از خاطرات ناب خود از حاج قاسم سلیمانی از جمله داستان رد صلاحیت حاج قاسم در بدو ورود به سپاه پاسداران را روایت میکند.
در این فیلم، سردار کرمی، برخی از خاطرات ناب خود از حاج قاسم سلیمانی از جمله داستان رد صلاحیت حاج قاسم در بدو ورود به سپاه پاسداران را روایت میکند.