راسخون | مجله سبک زندگی
2.23K subscribers
7.4K photos
1.56K videos
22 files
5.94K links
یار همیشه همراه...❤️

🔸مجله‌ای با محوریت سبک زندگی | خانواده | آگاهی
باهم برای یک بینش درست و سبک زندگی صحیح

همراه با دوره‌های متنوع 👥

🌐وب‌سایت: https://rasekhoon.net/
❣️ارتباط با ادمین: @channel_Rasekhoon
🥇تبادل و تبلیغات: @rasekhoon_tab
Download Telegram
#داستانک (16)

نسخ خطی که می توانند زندانی نباشند

🔹حجت الاسلام #حامد_کاشانی مدرس #حوزه_و_دانشگاه، #سخنران_مذهبی و مدیر سایت #ثقلین در کانال @kashani1395 به ذکر #خاطره ای از مسئول فعال کتابخانه مدرسه #سپهسالار تهران پرداخته که به مناسبت #هفته_کتابخوانی تقدیم می شود.

📚نه سال پیش در #مدرسه_سپهسالار یا همان #دانشگاه_شهید_مطهری تاریخ تدریس میکردم و با مجموعه کتابخانه نفیسش آشنا بودم

🗂 اخیرا در کانال متعلق به بخش خطی دانشگاه شهید مطهری دیدم ادمین و مسئول #نسخ_خطی بسیار فعال و خوش ذوق ظاهر شده و بر خلاف رویّه غلط و رایج که خشک دستند، دعوت به #خدمات_جذابی کرده است. راستش تعجب کردم و خیلی باور نکردم.

🔸اما از آنجایی که گذر پوست به دباغخانه می افتد چند شب قبل، نصفه شبی در اثنای مطالعه و پژوهش برای چندمین بار به دو نسخه خطی احتیاجم شد که دست بر قضا هر دو در آن کتابخانه عامره بود.

📲 فی المجلس به ادمین کانال پیامی ارسال کردم و چون به مانند خیلی مراکز دیگر آنجا را استصحاب کرده بودم، فقط اسامی نسخ را با یک احوال پرسی فرستادم و شماره های نسخ رو هم ندادم.

🔸صبح شگفتانه دیدم پاسخ داده اند و شماره نسخ و توضیحات آنها را برایم ارسال شده و نوشته اگر زودتر فرم را پر کنید امروز و گرنه شنبه نسخه ها رو تلگرامی ارسال میکنیم.

🔸عجب! پس نوازش اهل تحقیق به کلی نمرده!!!

📲در آخر پس از دریافت مبلغی معقول و اندک ساعت حدود یازده نسخه های نازنین به دستم رسید.

🛋 کاش بسیاری از نسخ زندانی شده در بعضی کتابخانه های ... در اینجا نگهداشته می شد.

#داستان #داستان_کوتاه #داستان_کتاب #کتابخوانی #کتاب
📎روزهای فرد با #داستانک های جذاب #راسخون همراه ما باشید
🆔 @rasekhoon_online
#داستانک (17)

💠 صرف پول رضاخان در راه مخالفت با او!

❖از بیانات آیت‌الله‌العظمی #شبیری_زنجانی: 🔻

📝 مرحوم حاج میرزا فخرالدّین جزایری می‌گفت: زمانی که مرحوم #مدرس هنوز زندان نرفته و از ناحیه #رضاخان تحت نظر بود، با بقّالی که نزدیک منزلش بود، قرار گذاشته بودیم که وقتی مراقبت کم و زیاد می‌شود با رمزی به ما اطلاع بدهد.

ایشان می‌گفت: یک روز منزل مدرّس رفتم و آن جا صد تا#هزار_تومانی دیدم. حاج میرزا فخرالدین می‌گفت من تا آن موقع هزار تومانی ندیده بودم، با این‌که ایشان با اعیان و اشراف مربوط بود. (آن وقتی هم که ایشان برای ما نقل می‌کرد، ما هم هزار تومانی هیچ ندیده بودیم.) هزار تومانی منحصر به سلاطین و ثروتمندان بود. می‌گفت: ما که هزارتومانی هیچ وقت ندیده بودیم، آنجا پیش مدرّس دیدیم. به مدرّس گفتم: این چیست؟ گفت: رضاخان این را برای ما فرستاده و گفته که این در اختیار تو باشد، با آن هر کاری می‌خواهی، بکن و هر پستی هم بخواهی، ما در اختیارت می‌گذاریم، ولی #کاری_به_کار_ما_نداشته_باش و بگذار ما زندگی کنیم!

گفتم: شما چه گفتید؟ مدرّس‌گفت: من به آن واسطه گفتم: من با یک شرط قبول می‌کنم و آن این است که، این پول را من صرف مخالفت با خود او کنم! اگر با این شرط می‌پذیرد، من این را قبول می‌کنم، و الّا نه!
واسطه رفته بود که شرط مدرّس را مطرح کند.
میرزا فخرالدین گفت: ما آنجا بودیم که صدای اسب شنیده شد. آن شخص آمد و پول را برداشت و برگرداند!
📚 جرعه‌ای از دریا، ج1، ص 549

#داستان #داستان_کوتاه #داستان_کتاب #کتابخوانی #کتاب
📎روزهای فرد با #داستانک های جذاب #راسخون همراه ما باشید
🆔 @rasekhoon_online