✅🌻✅
#شعرانگیز
#شعر نو
بیست و هفتم شهریور روز شعر و ادب پارسی گرامی باد!
به همین بهانه و سالروز درگذشت استاد #شهریار ، شعری بخوانیم به قلم #فریدون_مشیری که در آذرماه سالی که شهریار از دنیا رفت سروده شده است.
🔸 #ای_وای_شهریار
در نیمه های قرنِ بشرسوزان!
در انفجار دائم باروت،
در بوته زار ِ انسان،
در ازدحام وحشت و سرسام،
سرگشته و هراسان
میخوانـد!
*
می خواند، با صدای حزینش؛
می خواست تا "صدایِ خدا" را
در جان ِ مردمان بنشانَد
نامردمِ سیهدلِ بدکار را، مگر
در راهِ مردمی بکشانَد...
*
می رفت و با صدای حزینش
میخواند:
-در اصل، یک درخت کهن، «آدم»
از بهشت،
آورد در زمین و درین پهندشت کِـشت!
ما شاخهی درخت خداییم.
چون برگ و بار ِ ماست ز یک ریشه و تبار!
هر یک تبر به دست چراییم؟
*
این آتش، ای شگفت،
در مردم ِ زمانهی او در نمیگرفت!
آزرده و شکسته،
گریان و نا امید
می رفت و با نوای حزیبنش
می خواند:
-«گوش ِ زمین به نالهی من نیست آشنا،
من طایر شکسته پر آسمانیام.
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند؛
چون میکنند با غم ِ بیهمزبانی ام!»
*
دنبالِ همزبان،
می گشت...
اما نه «با چراغ»
نه بر «گرد ِ شهر»، آه
با کوله بار ِ اندوه،
با کوه حرف میزد!
با کوه:
- حیدر بابا سلام!
فرزند ِ شاعرِ تو به سوی تو آمدهست.
با چشم ِ اشکبار
-غم روی غم گذاشته- عمریست، شهریار
من با تو دردِ خویش بیان میکنم، تو نیز
برگیر این پیام و از آن قلهی بلند
پرواز ده!
که در همه آفاق بشنوند:
-«ای کاش، جغد نیز،
در این جهان ننالد،
از تنگی قفس»
این جا، ولی نه جغد، که شیریست دردمند
افتاده در کمند!
پیوسته می خروشد، در تنگنای دام،
وز خلقِ بیمروتِ بی درد؛
یک ذره، مهر و رحم، طلب میکند مدام!
*
می رفت و با صدای حزینش،
می خواند
-« دیگر مزن دم از "وطن من"،
وز "کیش من" مگوی به هر جمع و انجمن
بس کن حدیث مسلم و ترسا را،
در چشم من، "محبت: مذهب"
"جهان: وطن"
*
درکوچه باغ ِ "عشق"
می رفت و با صدای حزینش،
می خواند:
-«گاهی گر از ملالِ محبت برانمت،
دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت
پیوندِ جان جداشدنی نیست ماه من،
تن نیستی که جان دهم و وا رهانمت»
***
زین پیش، گشتهاند به گردِ غزل، بسی
این مایه سوز ِ عشق نبودهست در کسی!
می رفت...
تا مرگ ِ نابکار، سر راه او گرفت!
تا ناگهان، صدای حزینش،
این بغض سال ها،
این بغض دردهای گران، در گلو گرفت!
در نیمههای قرن ِ بشرسوزان
اشکِ مجسمی بود،
در چشمِ روزگار.
جان مایهی محبت و رقت...
ای وای!
شهریار....!
#فریدون_مشیری
از دفتر #لحظه_ها_و_احساس
آذرماه 1367
✅ @Sherangiz
#شعرانگیز
#شعر نو
بیست و هفتم شهریور روز شعر و ادب پارسی گرامی باد!
به همین بهانه و سالروز درگذشت استاد #شهریار ، شعری بخوانیم به قلم #فریدون_مشیری که در آذرماه سالی که شهریار از دنیا رفت سروده شده است.
🔸 #ای_وای_شهریار
در نیمه های قرنِ بشرسوزان!
در انفجار دائم باروت،
در بوته زار ِ انسان،
در ازدحام وحشت و سرسام،
سرگشته و هراسان
میخوانـد!
*
می خواند، با صدای حزینش؛
می خواست تا "صدایِ خدا" را
در جان ِ مردمان بنشانَد
نامردمِ سیهدلِ بدکار را، مگر
در راهِ مردمی بکشانَد...
*
می رفت و با صدای حزینش
میخواند:
-در اصل، یک درخت کهن، «آدم»
از بهشت،
آورد در زمین و درین پهندشت کِـشت!
ما شاخهی درخت خداییم.
چون برگ و بار ِ ماست ز یک ریشه و تبار!
هر یک تبر به دست چراییم؟
*
این آتش، ای شگفت،
در مردم ِ زمانهی او در نمیگرفت!
آزرده و شکسته،
گریان و نا امید
می رفت و با نوای حزیبنش
می خواند:
-«گوش ِ زمین به نالهی من نیست آشنا،
من طایر شکسته پر آسمانیام.
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند؛
چون میکنند با غم ِ بیهمزبانی ام!»
*
دنبالِ همزبان،
می گشت...
اما نه «با چراغ»
نه بر «گرد ِ شهر»، آه
با کوله بار ِ اندوه،
با کوه حرف میزد!
با کوه:
- حیدر بابا سلام!
فرزند ِ شاعرِ تو به سوی تو آمدهست.
با چشم ِ اشکبار
-غم روی غم گذاشته- عمریست، شهریار
من با تو دردِ خویش بیان میکنم، تو نیز
برگیر این پیام و از آن قلهی بلند
پرواز ده!
که در همه آفاق بشنوند:
-«ای کاش، جغد نیز،
در این جهان ننالد،
از تنگی قفس»
این جا، ولی نه جغد، که شیریست دردمند
افتاده در کمند!
پیوسته می خروشد، در تنگنای دام،
وز خلقِ بیمروتِ بی درد؛
یک ذره، مهر و رحم، طلب میکند مدام!
*
می رفت و با صدای حزینش،
می خواند
-« دیگر مزن دم از "وطن من"،
وز "کیش من" مگوی به هر جمع و انجمن
بس کن حدیث مسلم و ترسا را،
در چشم من، "محبت: مذهب"
"جهان: وطن"
*
درکوچه باغ ِ "عشق"
می رفت و با صدای حزینش،
می خواند:
-«گاهی گر از ملالِ محبت برانمت،
دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت
پیوندِ جان جداشدنی نیست ماه من،
تن نیستی که جان دهم و وا رهانمت»
***
زین پیش، گشتهاند به گردِ غزل، بسی
این مایه سوز ِ عشق نبودهست در کسی!
می رفت...
تا مرگ ِ نابکار، سر راه او گرفت!
تا ناگهان، صدای حزینش،
این بغض سال ها،
این بغض دردهای گران، در گلو گرفت!
در نیمههای قرن ِ بشرسوزان
اشکِ مجسمی بود،
در چشمِ روزگار.
جان مایهی محبت و رقت...
ای وای!
شهریار....!
#فریدون_مشیری
از دفتر #لحظه_ها_و_احساس
آذرماه 1367
✅ @Sherangiz
سرگرم بیت اولم بودم که ناگاه
او آمد و وزن و ردیفم را به هم زد
چیزی نمی فهمیدم از حس درونش
تا اینکه حرف عاشقی را با دلم زد
محمد میر زازاده ارانی
@sherangiz
#شعر
#شعرانگیز
او آمد و وزن و ردیفم را به هم زد
چیزی نمی فهمیدم از حس درونش
تا اینکه حرف عاشقی را با دلم زد
محمد میر زازاده ارانی
@sherangiz
#شعر
#شعرانگیز
https://www.instagram.com/p/Bt3e7y5gTtn/
کلیپ تولد آرتین کوچولو
شما هم می تونید با سفارش کلیپ تولد یه هدیه ماندگار و زیبا برای فرزندتون داشته باشید.
.
جهت سفارش دکلمه می تونید از طریق دایرکت اینستاگرام و یا تلگرام اقدام نمایید... https://t.me/sherangiz
.
www.sherangiz.com
.....
#شعرانگیز #سفارش_دکلمه #دکلمه_مناسبتی #تولد #ولنتاین #عشق #دکلمه_احساسی #کلیپ_تولد #تولد #تولدت_مبارک #شعر #کادو #هدیه #بهترین_کادو #کادو_تولد #بهترین_کادو_تولد #سفارش_کادو #تهران #شیراز #تبریز #اصفهان #روز_عشاق #روز_عشق #happy_birthday #birthday #sherangiz
کلیپ تولد آرتین کوچولو
شما هم می تونید با سفارش کلیپ تولد یه هدیه ماندگار و زیبا برای فرزندتون داشته باشید.
.
جهت سفارش دکلمه می تونید از طریق دایرکت اینستاگرام و یا تلگرام اقدام نمایید... https://t.me/sherangiz
.
www.sherangiz.com
.....
#شعرانگیز #سفارش_دکلمه #دکلمه_مناسبتی #تولد #ولنتاین #عشق #دکلمه_احساسی #کلیپ_تولد #تولد #تولدت_مبارک #شعر #کادو #هدیه #بهترین_کادو #کادو_تولد #بهترین_کادو_تولد #سفارش_کادو #تهران #شیراز #تبریز #اصفهان #روز_عشاق #روز_عشق #happy_birthday #birthday #sherangiz
Instagram
شعرانگیز | SHERANGIZ
کلیپ تولد آرتین کوچولو شما هم می تونید با سفارش کلیپ تولد یه هدیه ماندگار و زیبا برای فرزندتون داشته باشید. . جهت سفارش دکلمه می تونید از طریق دایرکت اینستاگرام و یا تلگرام اقدام نمایید... https://t.me/sherangiz . www.sherangiz.com ..... #شعرانگیز #سفارش_دکلمه…