#پاراگراف_کتاب
«ما شش نفر بودیم: استاد، چهار شاگرد و فیل سفید. همه چیز را با هم میساختیم: مسجد، پل، مکتبخانه، کاروانسرا، نوانخانه، آبواره... از آن دوران آنقدر زمان گذشته که ذهنم حتی واضحترین چیزها را تار میبیند و خاطراتم را بهشکل درد مایع، ذوب میکند. شاید بهتر باشد بعدها آن اشکالی را که با مرور گذشته در ذهنم شکل میگیرند روی کاغذ بیاورم تا از بار عذابوجدان فراموش کردنشان کم شود. با این وجود، تکتک وعدههایی را که میدادیم و نمیتوانستیم وفا کنیم به یاد دارم. عجیب است که صورتها با آنهمه صلبیت و مرئی بودن بخار میشوند، اما کلمات که از نفس ساخته شدهاند، برای همیشه باقی میمانند.»
شهری بر لبۀ آسمان
#الیف_شافاک
مترجم: رضا اسکندری آذر
#نشرنون
#درباره_عشق #رمان_جدید #نشر_نون #من_و_استادم #عشق_تاریخ
@noonbook
«ما شش نفر بودیم: استاد، چهار شاگرد و فیل سفید. همه چیز را با هم میساختیم: مسجد، پل، مکتبخانه، کاروانسرا، نوانخانه، آبواره... از آن دوران آنقدر زمان گذشته که ذهنم حتی واضحترین چیزها را تار میبیند و خاطراتم را بهشکل درد مایع، ذوب میکند. شاید بهتر باشد بعدها آن اشکالی را که با مرور گذشته در ذهنم شکل میگیرند روی کاغذ بیاورم تا از بار عذابوجدان فراموش کردنشان کم شود. با این وجود، تکتک وعدههایی را که میدادیم و نمیتوانستیم وفا کنیم به یاد دارم. عجیب است که صورتها با آنهمه صلبیت و مرئی بودن بخار میشوند، اما کلمات که از نفس ساخته شدهاند، برای همیشه باقی میمانند.»
شهری بر لبۀ آسمان
#الیف_شافاک
مترجم: رضا اسکندری آذر
#نشرنون
#درباره_عشق #رمان_جدید #نشر_نون #من_و_استادم #عشق_تاریخ
@noonbook
#پاراگراف_کتاب
«جهان» هم بیدار بود، و در حال کار.
استادش اغلب اوقات میگفت: «کار برای امثال ما، مثل دعا کردن میمونه. این روش ماست برای برقراری ارتباط با خداوند.»
جهان جوانتر که بود، یک بار از او پرسیده بود: «پس، خدا چطور به ما جواب میده؟»
«خب معلومه. با دادن کار بیشتر به ما.»
#الیف_شافاک
مترجم: رضا اسکندری آذر
#نشرنون
#درباره_عشق #رمان_جدید #نشر_نون #عشق_تاریخ
@noonbook
«جهان» هم بیدار بود، و در حال کار.
استادش اغلب اوقات میگفت: «کار برای امثال ما، مثل دعا کردن میمونه. این روش ماست برای برقراری ارتباط با خداوند.»
جهان جوانتر که بود، یک بار از او پرسیده بود: «پس، خدا چطور به ما جواب میده؟»
«خب معلومه. با دادن کار بیشتر به ما.»
#الیف_شافاک
مترجم: رضا اسکندری آذر
#نشرنون
#درباره_عشق #رمان_جدید #نشر_نون #عشق_تاریخ
@noonbook
📚 #پیشنهاد_کتاب_هفته
زیر یکی از سنگها، رازی را مخفی کردم. سالها گذشته، اما باید هنوز آنجا باشد؛ منتظر کسی که برود و کشفش کند. ماندهام حیران که آیا تا به حال، کسی پیدایش کرده یا نه. و اگر پیدا کند، آیا چیزی از آن راز میفهمد؟ این را هیچ کس نمیداند، اما زیر پی یکی از صدها بنایی که استادم ساخت، نقطۀ مرکز جهان مخفی شده است.
#از_متن_کتاب #شهری_بر_لبه_آسمان
#الیف_شافاک
#نشرنون
#درباره_عشق #رمان_جدید #نشر_نون #عشق_تاریخ
@noonbook
زیر یکی از سنگها، رازی را مخفی کردم. سالها گذشته، اما باید هنوز آنجا باشد؛ منتظر کسی که برود و کشفش کند. ماندهام حیران که آیا تا به حال، کسی پیدایش کرده یا نه. و اگر پیدا کند، آیا چیزی از آن راز میفهمد؟ این را هیچ کس نمیداند، اما زیر پی یکی از صدها بنایی که استادم ساخت، نقطۀ مرکز جهان مخفی شده است.
#از_متن_کتاب #شهری_بر_لبه_آسمان
#الیف_شافاک
#نشرنون
#درباره_عشق #رمان_جدید #نشر_نون #عشق_تاریخ
@noonbook
📖 از متن #شهری_بر_لبه_آسمان
در زندگی دو موهبت وجود دارد: کتاب و دوست. و این دو باید از لحاظ تعداد، دقیقاً عکس هم باشند. تعداد زیادی کتاب و عدۀ انگشتشماری دوست.
«شهری بر لبۀ آسمان»
#الیف_شافاک
#نشرنون
#درباره_عشق #رمان_جدید #نشر_نون #عشق_تاریخ
@noonbook
در زندگی دو موهبت وجود دارد: کتاب و دوست. و این دو باید از لحاظ تعداد، دقیقاً عکس هم باشند. تعداد زیادی کتاب و عدۀ انگشتشماری دوست.
«شهری بر لبۀ آسمان»
#الیف_شافاک
#نشرنون
#درباره_عشق #رمان_جدید #نشر_نون #عشق_تاریخ
@noonbook