#پاراگراف_کتاب
«هیچ کس به ما نگفت عشق پیشهای است که رسیدن به درجۀ استادی در آن، از تمام پیشهها دشوارتر است.»
شهری بر لبۀ آسمان
#الیف_شافاک
مترجم: رضا اسکندری آذر
#نشرنون
#درباره_عشق #رمان_جذاب #رمان_جدید #نشر_نون #من_و_استادم #عثمانی
@noonbook
«هیچ کس به ما نگفت عشق پیشهای است که رسیدن به درجۀ استادی در آن، از تمام پیشهها دشوارتر است.»
شهری بر لبۀ آسمان
#الیف_شافاک
مترجم: رضا اسکندری آذر
#نشرنون
#درباره_عشق #رمان_جذاب #رمان_جدید #نشر_نون #من_و_استادم #عثمانی
@noonbook
منتشر شد:
شهری بر لبۀ آسمان
#الیف_شافاک
مترجم: رضا اسکندری آذر
#نشرنون
#پاراگراف_کتاب
با همان نگاه اول، یک دل نه صد دل عاشقت شدم.
بگذار متعصبان خیال کنند که عشق ورزیدن گناه است.
اهمیتی ندارد،
بگذار در آتش دوزخ این گناه بسوزم.
مهری خاتون (شاعر عثمانی قرن شانزدهم میلادی)
#درباره_عشق #رمان_جذاب #رمان_جدید #نشر_نون #من_و_استادم #عشق_تاریخی
@noonbook
شهری بر لبۀ آسمان
#الیف_شافاک
مترجم: رضا اسکندری آذر
#نشرنون
#پاراگراف_کتاب
با همان نگاه اول، یک دل نه صد دل عاشقت شدم.
بگذار متعصبان خیال کنند که عشق ورزیدن گناه است.
اهمیتی ندارد،
بگذار در آتش دوزخ این گناه بسوزم.
مهری خاتون (شاعر عثمانی قرن شانزدهم میلادی)
#درباره_عشق #رمان_جذاب #رمان_جدید #نشر_نون #من_و_استادم #عشق_تاریخی
@noonbook
#پاراگراف_کتاب
«ما شش نفر بودیم: استاد، چهار شاگرد و فیل سفید. همه چیز را با هم میساختیم: مسجد، پل، مکتبخانه، کاروانسرا، نوانخانه، آبواره... از آن دوران آنقدر زمان گذشته که ذهنم حتی واضحترین چیزها را تار میبیند و خاطراتم را بهشکل درد مایع، ذوب میکند. شاید بهتر باشد بعدها آن اشکالی را که با مرور گذشته در ذهنم شکل میگیرند روی کاغذ بیاورم تا از بار عذابوجدان فراموش کردنشان کم شود. با این وجود، تکتک وعدههایی را که میدادیم و نمیتوانستیم وفا کنیم به یاد دارم. عجیب است که صورتها با آنهمه صلبیت و مرئی بودن بخار میشوند، اما کلمات که از نفس ساخته شدهاند، برای همیشه باقی میمانند.»
شهری بر لبۀ آسمان
#الیف_شافاک
مترجم: رضا اسکندری آذر
#نشرنون
#درباره_عشق #رمان_جدید #نشر_نون #من_و_استادم #عشق_تاریخ
@noonbook
«ما شش نفر بودیم: استاد، چهار شاگرد و فیل سفید. همه چیز را با هم میساختیم: مسجد، پل، مکتبخانه، کاروانسرا، نوانخانه، آبواره... از آن دوران آنقدر زمان گذشته که ذهنم حتی واضحترین چیزها را تار میبیند و خاطراتم را بهشکل درد مایع، ذوب میکند. شاید بهتر باشد بعدها آن اشکالی را که با مرور گذشته در ذهنم شکل میگیرند روی کاغذ بیاورم تا از بار عذابوجدان فراموش کردنشان کم شود. با این وجود، تکتک وعدههایی را که میدادیم و نمیتوانستیم وفا کنیم به یاد دارم. عجیب است که صورتها با آنهمه صلبیت و مرئی بودن بخار میشوند، اما کلمات که از نفس ساخته شدهاند، برای همیشه باقی میمانند.»
شهری بر لبۀ آسمان
#الیف_شافاک
مترجم: رضا اسکندری آذر
#نشرنون
#درباره_عشق #رمان_جدید #نشر_نون #من_و_استادم #عشق_تاریخ
@noonbook