Forwarded from کلیدر
📗#چند_سطر_کتاب
#زنی_با_موهای_قرمز
نویسنده: #اورهان_پاموک
ابرها پراکنده شده بودند،خورشید بیرون آمده بود و حتی به خاک بی گیاه و نیمه بایر رنگ داده بود. کلاغ های سیاه پرسروصدا که در مزارع ذرت جاده ی پیچ در پیچ جست و خیز می کردند تا ما را می دیدند بال هایشان را می گشودند و به یکباره پرواز می کردند. رنگ آبی عجیب ارتفاعات سمت دریای سیاه و رنگ سبز درخت های پراکنده در دشت خاکی متمایل به زرد توجهم را جلب کرد. جایی که ما چاه حفر می کردیم، تمام عالم، خانه های بی رنگ و روی دوردست، درخت های بید، ریل های پرپیچ و خم قطار، همه چیز، زیبا بود. گوشه ای از وجودم حس می کردم که حال خوشم را به دیدار زن مو قرمز مدیونم....(ص28)
📚 @klidar
By: #مهسا
#زنی_با_موهای_قرمز
نویسنده: #اورهان_پاموک
ابرها پراکنده شده بودند،خورشید بیرون آمده بود و حتی به خاک بی گیاه و نیمه بایر رنگ داده بود. کلاغ های سیاه پرسروصدا که در مزارع ذرت جاده ی پیچ در پیچ جست و خیز می کردند تا ما را می دیدند بال هایشان را می گشودند و به یکباره پرواز می کردند. رنگ آبی عجیب ارتفاعات سمت دریای سیاه و رنگ سبز درخت های پراکنده در دشت خاکی متمایل به زرد توجهم را جلب کرد. جایی که ما چاه حفر می کردیم، تمام عالم، خانه های بی رنگ و روی دوردست، درخت های بید، ریل های پرپیچ و خم قطار، همه چیز، زیبا بود. گوشه ای از وجودم حس می کردم که حال خوشم را به دیدار زن مو قرمز مدیونم....(ص28)
📚 @klidar
By: #مهسا