Forwarded from کلیدر
📗#چند_سطر_کتاب
#زنی_با_موهای_قرمز
نویسنده: #اورهان_پاموک
ابرها پراکنده شده بودند،خورشید بیرون آمده بود و حتی به خاک بی گیاه و نیمه بایر رنگ داده بود. کلاغ های سیاه پرسروصدا که در مزارع ذرت جاده ی پیچ در پیچ جست و خیز می کردند تا ما را می دیدند بال هایشان را می گشودند و به یکباره پرواز می کردند. رنگ آبی عجیب ارتفاعات سمت دریای سیاه و رنگ سبز درخت های پراکنده در دشت خاکی متمایل به زرد توجهم را جلب کرد. جایی که ما چاه حفر می کردیم، تمام عالم، خانه های بی رنگ و روی دوردست، درخت های بید، ریل های پرپیچ و خم قطار، همه چیز، زیبا بود. گوشه ای از وجودم حس می کردم که حال خوشم را به دیدار زن مو قرمز مدیونم....(ص28)
📚 @klidar
By: #مهسا
#زنی_با_موهای_قرمز
نویسنده: #اورهان_پاموک
ابرها پراکنده شده بودند،خورشید بیرون آمده بود و حتی به خاک بی گیاه و نیمه بایر رنگ داده بود. کلاغ های سیاه پرسروصدا که در مزارع ذرت جاده ی پیچ در پیچ جست و خیز می کردند تا ما را می دیدند بال هایشان را می گشودند و به یکباره پرواز می کردند. رنگ آبی عجیب ارتفاعات سمت دریای سیاه و رنگ سبز درخت های پراکنده در دشت خاکی متمایل به زرد توجهم را جلب کرد. جایی که ما چاه حفر می کردیم، تمام عالم، خانه های بی رنگ و روی دوردست، درخت های بید، ریل های پرپیچ و خم قطار، همه چیز، زیبا بود. گوشه ای از وجودم حس می کردم که حال خوشم را به دیدار زن مو قرمز مدیونم....(ص28)
📚 @klidar
By: #مهسا
#کتاب_امروز
📒 #نفرتی_که_تو_میکاری
📕 #انجی_توماس
📗 مترجمین: #میلاد_بابانژاد / #الهه_مرادی
📘 #نشر_نون
کلیدر/ #مهرنوش:
"استار" دختر یک خانواده سیاهپوست هست که با والدین و برادر ناتنیش زندگی میکنه. استار چندان محبوب نیست، و بیشتر اون رو به اسم "دختر ماو بزرگ" میشناسن، مخصوصا از وقتی که پدرش اون رو به یک مدرسه خوب با اکثریت سفید پوست میفرسته. یک شب استار با خواهر ناتنیش بیاجازه به یک پارتی میره و در اونجا بعد از یک درگیری، تیراندازی رخ میده. استار با یک دوست قدیمی فرار میکنه اما حوادث همچنان ادامه دارن...و تنها شاهد باقیمونده استار هست.
توی سرچی که داشتم و مطالعهی سریع بخشهایی از کتاب، اینطور به نظر میاد که با یک کتاب جنجالی طرفیم. رمانی که به زندگی افراد سیاهپوست در آمریکا پرداخته و دوگانگی و تضادی که اونها دچارش هستند رو شرح میده. مثلا استار در بخشی از داستان تعریف میکنه که اونها مسلمون نیستند اما معمولا بیکن مخصوص میخورن. یا برخورد اطرافیانش برای مدرسهی خاصی که استار میره. و از همه مهمتر درگیریهای بین پلیس و جامعه سیاهپوست که این رمان رو متمایز میکنه.
#چند_سطر_کتاب
آغاز داستان:
نباید به اینجا میآمدم.
اصلا اهل اینجور مهمانیها نیستم. بحث کلاس گذاشتن و این حرفها هم نیست. بعضی جاها هستند که خودم بودن کافی نیست. هیچ کدام از منهایی که از خودم سراغ دارم کافی نیستند. مهمانی تعطیلات بهاری بیگدی یکی از آن جاهاست.
از بین کلی آدم درهم و برهم و عرقکرده به دنبال کنیا رفتم. موهای بافته شدهاش، پشت سرش بالا و پایین میپرید. بوی سیگار تمام اتاق را برداشته و دود همهجا را گرفته بود. صدای موسیقی زمین را میلرزاند. خواننده رپ از همه خواست که دستهایشان را بالا و پایین کنند، صدای جمعیت بلند شد و هرکس به روش خودش دستهایش را بالا و پایین کرد. کنیا لیوانش را بالا گرفت و راه خود را باز کرد. از صدای بلند موسیقی سردرد گرفتم و از بوی دود هم حالت تهوع داشتم. اگر بتوانم لیوان دستم را نریزم و به آن سوی اتاق برسم، واقعا هنر کردهام.
📙نفرتی که تو میکاری/ انجی توماس/ مترجمین: میلاد بابانژاد و الهه مرادی/ نشر نون
@KLIDAR
klidar.ir/storage/img/post/photo_2018-03-31_12-19-35.2018-03-31-12-48-09.jpg
@NOONBOOK
📒 #نفرتی_که_تو_میکاری
📕 #انجی_توماس
📗 مترجمین: #میلاد_بابانژاد / #الهه_مرادی
📘 #نشر_نون
کلیدر/ #مهرنوش:
"استار" دختر یک خانواده سیاهپوست هست که با والدین و برادر ناتنیش زندگی میکنه. استار چندان محبوب نیست، و بیشتر اون رو به اسم "دختر ماو بزرگ" میشناسن، مخصوصا از وقتی که پدرش اون رو به یک مدرسه خوب با اکثریت سفید پوست میفرسته. یک شب استار با خواهر ناتنیش بیاجازه به یک پارتی میره و در اونجا بعد از یک درگیری، تیراندازی رخ میده. استار با یک دوست قدیمی فرار میکنه اما حوادث همچنان ادامه دارن...و تنها شاهد باقیمونده استار هست.
توی سرچی که داشتم و مطالعهی سریع بخشهایی از کتاب، اینطور به نظر میاد که با یک کتاب جنجالی طرفیم. رمانی که به زندگی افراد سیاهپوست در آمریکا پرداخته و دوگانگی و تضادی که اونها دچارش هستند رو شرح میده. مثلا استار در بخشی از داستان تعریف میکنه که اونها مسلمون نیستند اما معمولا بیکن مخصوص میخورن. یا برخورد اطرافیانش برای مدرسهی خاصی که استار میره. و از همه مهمتر درگیریهای بین پلیس و جامعه سیاهپوست که این رمان رو متمایز میکنه.
#چند_سطر_کتاب
آغاز داستان:
نباید به اینجا میآمدم.
اصلا اهل اینجور مهمانیها نیستم. بحث کلاس گذاشتن و این حرفها هم نیست. بعضی جاها هستند که خودم بودن کافی نیست. هیچ کدام از منهایی که از خودم سراغ دارم کافی نیستند. مهمانی تعطیلات بهاری بیگدی یکی از آن جاهاست.
از بین کلی آدم درهم و برهم و عرقکرده به دنبال کنیا رفتم. موهای بافته شدهاش، پشت سرش بالا و پایین میپرید. بوی سیگار تمام اتاق را برداشته و دود همهجا را گرفته بود. صدای موسیقی زمین را میلرزاند. خواننده رپ از همه خواست که دستهایشان را بالا و پایین کنند، صدای جمعیت بلند شد و هرکس به روش خودش دستهایش را بالا و پایین کرد. کنیا لیوانش را بالا گرفت و راه خود را باز کرد. از صدای بلند موسیقی سردرد گرفتم و از بوی دود هم حالت تهوع داشتم. اگر بتوانم لیوان دستم را نریزم و به آن سوی اتاق برسم، واقعا هنر کردهام.
📙نفرتی که تو میکاری/ انجی توماس/ مترجمین: میلاد بابانژاد و الهه مرادی/ نشر نون
@KLIDAR
klidar.ir/storage/img/post/photo_2018-03-31_12-19-35.2018-03-31-12-48-09.jpg
@NOONBOOK
Forwarded from کلیدر
#چند_سطر_کتاب
گاهی کتاب مورد علاقهام را از آخر به اول بازخوانی میکنم. با آخرین فصل شروع میکنم و همینطور عقب میروم تا به اول برسم.وقتی اینطوری کتاب میخوانید، شخصیتها از امید به ناامیدی میرسند، از خودشناسی به شک میرسند. در داستانهای عاشقانه، زوجها با عاشقی شروع میکنند و به بیگانگی میرسند. داستانهای روشنگر به داستانهای گمراه کننده تبدیل میشوند. شخصیتهای محبوبتان به زندگی برمیگردند.
ص 155
📒همه چیز همه چیز
📕 #نیکولا_یون
📗مترجم: #نازیلا_محبی
📕 #نشر_نون
📚 @klidar
گاهی کتاب مورد علاقهام را از آخر به اول بازخوانی میکنم. با آخرین فصل شروع میکنم و همینطور عقب میروم تا به اول برسم.وقتی اینطوری کتاب میخوانید، شخصیتها از امید به ناامیدی میرسند، از خودشناسی به شک میرسند. در داستانهای عاشقانه، زوجها با عاشقی شروع میکنند و به بیگانگی میرسند. داستانهای روشنگر به داستانهای گمراه کننده تبدیل میشوند. شخصیتهای محبوبتان به زندگی برمیگردند.
ص 155
📒همه چیز همه چیز
📕 #نیکولا_یون
📗مترجم: #نازیلا_محبی
📕 #نشر_نون
📚 @klidar
Telegram
Klidarfiles
Forwarded from کلیدر
کتابها از دستتان نیفتد... چیزی از جنایت کم نداشت!
#کتاب_امروز:
📕 لازم نیست بگویی دوستت دارم (You Don't Have to Say You Love Me)
📓 #شرمن_الکسی (Sherman Alexie)
📕 #نشر_نون
📚@klidar
کلبهکتابکلیدر/ #سعیده_تیموری:
شرمن الکسی، نویسنده، شاعر و فیلمساز آمریکایی هست. ما ایرانیها یا بهتره بگم همه دنیا با کتاب معروفش «خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پارهوقت» میشناسیمش. البته آقای الکسی داستانها کوتاه و رمانهای درخشان دیگهای هم دارن. پشت جلد کتاب هم آمده "مجله نیویورکر او را بهعنوان یکی از بیست نویسنده مستعد قرن بیست و یکم معرفی کرده است."
«لازم نیست بگویی دوستت دارم» زندگینامه خود نویسندهست. یه کتاب عجیب. درست موقعی که میخندی به خاطرات نویسنده، همون لحظه شروع میکنه از ظلمی که به سرخپوستها شده میگه. یه کتاب که گریه و خنده با هم داره. تو طول خوندن کتاب به این فکر کردم چقدر خوبه امروزه این عقاید نژادپرستانهی مزخرف حذف که نه، حداقل خیلی کم شدن و به شدت گذشته نیست.
نکتهای از کتاب که برام خیلی جالب و جذاب بود صداقت شرمن الکسی توی نوشتن خاطرات زندگیش بود. با خودم فکر کردم اگه منم محبوبیت الان این نویسنده رو داشتم، موقع نوشتن خاطراتم بدون سانسور از همه چی میگفتم؟ (البته نکتهای که هست ما ارشاد جان رو داریم زحمت سانسور رو میکشن و الکسیشون اینا ندارن!) نه منظورم این سانسور نیست. مثلا آقای الکسی بدون واهمهای نوشته که پدرش دائما مست یا بهقول خودش سگمست بوده، یا مادرش تا لحظه مرگ دست از دروغ گفتن برنمیداشته و...
یکی از حقههای کتابها اینه که تا یه کتاب رو تموم میکنی، خوندن یه کتاب دیگه میافته گردنت. دیگه جدا قصد خوندن «خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پارهوقت» رو دارم. و از همین تریبون به همه اونهایی که به من پیشنهاد میکردین بخونمش میگم که موفق شدین.
اون عکس کوچک روی جلد هم عکس کودکی جناب الکسی در کنار مادرشه. تو یکی از خاطراتش یکی از دوستدخترهای شرمن بهش گفته بود که مامانش شبیه «ژاژا گابور» مدل و بازیگر مجارستانیه که البته عکس رو که میبینم، خیلی هم بیراه نگفته!
🔻 #چند_سطر_کتاب
معلم برای اینکه ما بچه سرخپوستها را به نظم بیاورد، ما را هل میداد و نیشگون میگرفت. آنقدر در گوشهایمان فریاد میکشید تا گوشهایمان زنگ میزد. راهبهای بازنشسته و سفیدپوستی موسرخ بود. ما را گناهکاران صدا میزد و دست از توهین و تحقیرمان برنمیداشت.
بدتر از آن، ما را دست به سینه جلوی کلاس ردیف میکرد و مجبورمان میکرد که در دستمان کتابی نگه داریم. به یاد نمیآورم چه مدت مجبورمان کرد که کتاب در دست نگه داریم. ثانیهها مثل دقیقه میگذشتند و دقایق مثل ساعت. حتی اکنون بعد از چهل سال، هنوز درد آن را در دستهایم احساس میکنم.
ـ خاطرهی آن درد و وحشت را.
کتابها از دستتان نیفتد.
کتابها از دستتان نیفتد.
کتابها از دستتان نیفتد.
وضعیت فشار واقعی. شکنجه. چیزی از جنایت کم نداشت.
ما را پشت میزهایمان مینشاند و مجبورمان میکرد دستهایمان را پشتمان محکم قلاب کنیم و خم شویم تا سرانگشتانمان میز را لمس کند.
ص89
🔴 لازم نیست بگویی دوستت دارم/ شرمن الکسی/ ترجمه: #مهدی_نمازیان/ نشر نون/ رقعی/ چاپ اول 1397/ 282 صفحه/ قیمت: 27 هزار تومان
@KLIDAR
#کتاب_امروز:
📕 لازم نیست بگویی دوستت دارم (You Don't Have to Say You Love Me)
📓 #شرمن_الکسی (Sherman Alexie)
📕 #نشر_نون
📚@klidar
کلبهکتابکلیدر/ #سعیده_تیموری:
شرمن الکسی، نویسنده، شاعر و فیلمساز آمریکایی هست. ما ایرانیها یا بهتره بگم همه دنیا با کتاب معروفش «خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پارهوقت» میشناسیمش. البته آقای الکسی داستانها کوتاه و رمانهای درخشان دیگهای هم دارن. پشت جلد کتاب هم آمده "مجله نیویورکر او را بهعنوان یکی از بیست نویسنده مستعد قرن بیست و یکم معرفی کرده است."
«لازم نیست بگویی دوستت دارم» زندگینامه خود نویسندهست. یه کتاب عجیب. درست موقعی که میخندی به خاطرات نویسنده، همون لحظه شروع میکنه از ظلمی که به سرخپوستها شده میگه. یه کتاب که گریه و خنده با هم داره. تو طول خوندن کتاب به این فکر کردم چقدر خوبه امروزه این عقاید نژادپرستانهی مزخرف حذف که نه، حداقل خیلی کم شدن و به شدت گذشته نیست.
نکتهای از کتاب که برام خیلی جالب و جذاب بود صداقت شرمن الکسی توی نوشتن خاطرات زندگیش بود. با خودم فکر کردم اگه منم محبوبیت الان این نویسنده رو داشتم، موقع نوشتن خاطراتم بدون سانسور از همه چی میگفتم؟ (البته نکتهای که هست ما ارشاد جان رو داریم زحمت سانسور رو میکشن و الکسیشون اینا ندارن!) نه منظورم این سانسور نیست. مثلا آقای الکسی بدون واهمهای نوشته که پدرش دائما مست یا بهقول خودش سگمست بوده، یا مادرش تا لحظه مرگ دست از دروغ گفتن برنمیداشته و...
یکی از حقههای کتابها اینه که تا یه کتاب رو تموم میکنی، خوندن یه کتاب دیگه میافته گردنت. دیگه جدا قصد خوندن «خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پارهوقت» رو دارم. و از همین تریبون به همه اونهایی که به من پیشنهاد میکردین بخونمش میگم که موفق شدین.
اون عکس کوچک روی جلد هم عکس کودکی جناب الکسی در کنار مادرشه. تو یکی از خاطراتش یکی از دوستدخترهای شرمن بهش گفته بود که مامانش شبیه «ژاژا گابور» مدل و بازیگر مجارستانیه که البته عکس رو که میبینم، خیلی هم بیراه نگفته!
🔻 #چند_سطر_کتاب
معلم برای اینکه ما بچه سرخپوستها را به نظم بیاورد، ما را هل میداد و نیشگون میگرفت. آنقدر در گوشهایمان فریاد میکشید تا گوشهایمان زنگ میزد. راهبهای بازنشسته و سفیدپوستی موسرخ بود. ما را گناهکاران صدا میزد و دست از توهین و تحقیرمان برنمیداشت.
بدتر از آن، ما را دست به سینه جلوی کلاس ردیف میکرد و مجبورمان میکرد که در دستمان کتابی نگه داریم. به یاد نمیآورم چه مدت مجبورمان کرد که کتاب در دست نگه داریم. ثانیهها مثل دقیقه میگذشتند و دقایق مثل ساعت. حتی اکنون بعد از چهل سال، هنوز درد آن را در دستهایم احساس میکنم.
ـ خاطرهی آن درد و وحشت را.
کتابها از دستتان نیفتد.
کتابها از دستتان نیفتد.
کتابها از دستتان نیفتد.
وضعیت فشار واقعی. شکنجه. چیزی از جنایت کم نداشت.
ما را پشت میزهایمان مینشاند و مجبورمان میکرد دستهایمان را پشتمان محکم قلاب کنیم و خم شویم تا سرانگشتانمان میز را لمس کند.
ص89
🔴 لازم نیست بگویی دوستت دارم/ شرمن الکسی/ ترجمه: #مهدی_نمازیان/ نشر نون/ رقعی/ چاپ اول 1397/ 282 صفحه/ قیمت: 27 هزار تومان
@KLIDAR
Forwarded from کلیدر
#کتاب_امروز:
📗 در یک جنگل تاریکِ تاریک
📓 #روث_ور
📚@klidar
✍️کلبهکتابکلیدر/ #سعیده_تیموری:
روث ور نویسنده بریتانیاییه که بیشتر در ژانر #جنایی مینویسه. «در یک جنگل تاریکِ تاریک» اولین اثر ایشونه که در سال 2015 منتشر شده. این رمان نفسگیر ماهها توی لیست پرفروشترین کتابهای آمریکا و اروپا بوده. نشر نون دو اثر دیگه از این نویسنده یعنی «زنی در کابین 10» و «بازی دروغ» رو هم منتشر کرده. به زودی فیلم ساخته شده براساس این رمان هم منتشر میشه.
«نورا» نویسنده منزوی انگلیسیه که تنهایی و آپارتمان دنج و کوچکش رو به هر چیزی ترجیح میده. جریان از ایمیلی از یک دوست قدیمی که سالها ازش بیخبر بوده شروع میشه که به یک مهمونی وسط ییلاقات شمال انگلستان دعوتش میکنه. هرچند رغبتی به ترک خونهاش نداره ولی به این مهمونی میره... اما چهل و هشت ساعت بعد، در یک بیمارستان به هوش میاد. چه اتفاقی برای نورا افتاده؟ چهجوری سر از بیمارستان درآورده؟
داستان، روزنامهوار نوشته نشده و نویسنده زمان رو گاهی به عقب یعنی به مهمونی برمیگردونه و باز به زمان حال و بیمارستان نورا میاره. به گفته پشت جلدِ کتاب، خوندن این اثر برای طرفداران «دختری در قطار» و «در ژرفای آب» هم لذتبخشه.
❗️«هشدار: این رمان آتشین است! شبهنگام دستش نگیرید...»/ نیویورک ژورنال آوبوکس
◀️ #چند_سطر_کتاب
شروع داستان:
درد دارد. همه چیز درد دارد. نور توی چشمهایم، درد توی سرم. بوی گند خون توی بینیام پیچیده است و دستانم از خون چسبناکاند.
«لیونورا؟»
صدا از میان مِهی از درد، مبهم به گوشم میرسد. سعی میکنم سرم را تکان بدهم؛ لبهایم کلمهها را شکل نمیدهند.
«لیونورا، جات امنه. توی بیمارستانی. میخوایم ببریمت برای اسکن.»
زنی است که واضح و بلند حرف میزند. صدایش اذیتم میکند.
«کسی هست که لازم باشه بهش زنگ بزنیم؟»
دوباره سعی میکنم سرم را تکان بدهم.
زن میگوید: «سرت رو حرکت نده. سرت زخمیه.»
زیر لب میگویم: «نورا.»
«میخوای به نورا زنگ بزنیم؟ نورا کیه؟»
«منم... اسمم.»
«بسیار خب، نورا. فقط سعی کن آروم باشی. درد نداره.»
اما دارد. همه چیز درد دارد.
چه اتفاقی افتاده است؟
چه کار کردهام؟
▪️ در یک جنگل تاریکِ تاریک/ روث وِر/ مترجم: #شادی_حامدی_آزاد/ #نشر_نون/ چاپ سوم 1397/ 360صفحه/ قیمت: 30هزارتومان
عنوان اصلی: In a Dark, Dark Wood
نویسنده: #Ruth_Ware
@KLIDAR
📗 در یک جنگل تاریکِ تاریک
📓 #روث_ور
📚@klidar
✍️کلبهکتابکلیدر/ #سعیده_تیموری:
روث ور نویسنده بریتانیاییه که بیشتر در ژانر #جنایی مینویسه. «در یک جنگل تاریکِ تاریک» اولین اثر ایشونه که در سال 2015 منتشر شده. این رمان نفسگیر ماهها توی لیست پرفروشترین کتابهای آمریکا و اروپا بوده. نشر نون دو اثر دیگه از این نویسنده یعنی «زنی در کابین 10» و «بازی دروغ» رو هم منتشر کرده. به زودی فیلم ساخته شده براساس این رمان هم منتشر میشه.
«نورا» نویسنده منزوی انگلیسیه که تنهایی و آپارتمان دنج و کوچکش رو به هر چیزی ترجیح میده. جریان از ایمیلی از یک دوست قدیمی که سالها ازش بیخبر بوده شروع میشه که به یک مهمونی وسط ییلاقات شمال انگلستان دعوتش میکنه. هرچند رغبتی به ترک خونهاش نداره ولی به این مهمونی میره... اما چهل و هشت ساعت بعد، در یک بیمارستان به هوش میاد. چه اتفاقی برای نورا افتاده؟ چهجوری سر از بیمارستان درآورده؟
داستان، روزنامهوار نوشته نشده و نویسنده زمان رو گاهی به عقب یعنی به مهمونی برمیگردونه و باز به زمان حال و بیمارستان نورا میاره. به گفته پشت جلدِ کتاب، خوندن این اثر برای طرفداران «دختری در قطار» و «در ژرفای آب» هم لذتبخشه.
❗️«هشدار: این رمان آتشین است! شبهنگام دستش نگیرید...»/ نیویورک ژورنال آوبوکس
◀️ #چند_سطر_کتاب
شروع داستان:
درد دارد. همه چیز درد دارد. نور توی چشمهایم، درد توی سرم. بوی گند خون توی بینیام پیچیده است و دستانم از خون چسبناکاند.
«لیونورا؟»
صدا از میان مِهی از درد، مبهم به گوشم میرسد. سعی میکنم سرم را تکان بدهم؛ لبهایم کلمهها را شکل نمیدهند.
«لیونورا، جات امنه. توی بیمارستانی. میخوایم ببریمت برای اسکن.»
زنی است که واضح و بلند حرف میزند. صدایش اذیتم میکند.
«کسی هست که لازم باشه بهش زنگ بزنیم؟»
دوباره سعی میکنم سرم را تکان بدهم.
زن میگوید: «سرت رو حرکت نده. سرت زخمیه.»
زیر لب میگویم: «نورا.»
«میخوای به نورا زنگ بزنیم؟ نورا کیه؟»
«منم... اسمم.»
«بسیار خب، نورا. فقط سعی کن آروم باشی. درد نداره.»
اما دارد. همه چیز درد دارد.
چه اتفاقی افتاده است؟
چه کار کردهام؟
▪️ در یک جنگل تاریکِ تاریک/ روث وِر/ مترجم: #شادی_حامدی_آزاد/ #نشر_نون/ چاپ سوم 1397/ 360صفحه/ قیمت: 30هزارتومان
عنوان اصلی: In a Dark, Dark Wood
نویسنده: #Ruth_Ware
@KLIDAR
Forwarded from کلیدر
#کتاب_امروز
📒به من بگو ابدیت یعنی چه
📘سارا دسن
✍️ کلبهکتابکلیدر/ #سعیده_تیموری:
«سارا دسن رماننویس آمریکایی را با رمانهای موفق میشناسند. او تاکنون سیزده رمان نوشته که همه در لیست پرمخاطبهای بازار کتاب آمریکا جای دارند. رمانهای او روایتگر دنیای جوانان و دغدغههایشان و فاصلههای حسی در خانوادهها است.» این توضیحاتیه که پشت جلد کتاب در مورد نویسنده نوشته شده.
خانم دسن کتاب «به من بگو ابدیت یعنی چه» رو در سال 2004 منتشر کردند. اگر پروفروش بودن کتاب براتون مهمه، بهتره بدونید که این کتاب جزو پرفروشهای نیویورک تایمز بوده. توی ایران هم استقبال خوبی شده و ظرف یک ماه به چاپ دوم رسیده.
«میسی» شخصیت اصلی کتاب، دختری جوان، انعطافپذیر و درهمشکستهست. به تازگی پدرش، که به گفته خودش تنها رفیق زندگیش بوده رو از دست داده. مشکلات یکی دو تا نیست، متاسفانه میسی کاری رو که برای تابستونش انتخاب کرده، اونطوری از آب درنیومده که تصورش رو میکرده و پرونده این مشکلات با یک شکست عاطفی تکمیل میشه. حالا میسی مونده و تکههای در هم بر هم زندگیش. امّاااا درست زمانی که تصورش رو نمیکنه، با یک شغل هیجانانگیز روبهرو میشه. آیا میسی میتونه با کمک آدمهای جدیدی که وارد زندگیش شدن تیکههای زندگی رو برداره و دوباره کنار هم بذاره؟
◀️ #چند_سطر_کتاب
مادرم شروع به سروسامان دادن کرد.
همینطور که به جان کمد رختهایمان افتاد و حولههای قدیمی چروکیده و ملحفههای دوقلوی قدیمی را ـ که مناسب تختهایی بودند که خیلی وقت پیش ردشان کرده بودیم ـ دور میریخت، من در ورودی در اتاقم ایستادم و تماشا کردم. در آشپزخانه، هر آن چیزی لنگه نداشت ـ از جمله یک ظرف شیشهای و یک بشقاب تبلیغات گرامیداشت کریسمس در کِرَکِر بَرِل ـ را برمیداشت و در سطل زبالهای میانداخت که اتاقبهاتاق، پشت سرش میکشید تا اینکه سطل کاملا پر شد. هیچ چیز در امان نبود. یک روز که از مدرسه برگشتم فهمیدم کمدم مرتب و زیر و رو شده و اثری از لباسهایی که مدتی نپوشیده بودم نبود. کمکم داشت برایم واضح میشد که نباید به خودم زحمت بدهم و به چیزی دل ببندم. سرم را که برمیگرداندم، از دستش میدادم، به همین سادگی.
محصولات شرکت ایزی جز آخرین چیزهایی بود که دور ریخته شد. یک روز صبح شنبه، حدود یکهفته پس از خاکسپاری، مادرم ساعت شش صبح بیدار شد و وسایل را در خیابان، برای خیریه، روی هم قرار داد. ساعت به نُه که رسید، حدود نیمی از گاراژ را خالی کرده بود: تردمیل قدیمی، صندلیهای حیاط و جعبههای تزیینات کریسمس که هیچ وقت استفاده نشده بودند. با اینکه از ادامه دادنش به این رویه نگران بودم، بیشتر دلواپس این بودم که بعد از اتمام کارش، چه اتفاقی رخ میدهد، وقتی تنها آشغالِ باقیمانده ما باشیم!
ص16
▪️#به_من_بگو_ابدیت_یعنی_چه/ نویسنده: #سارا_دسن/ مترجم: #محمدرضا_قاسمی/ #نشر_نون/ چاپ دوم 1398/ 360 صفحه/ قیمت: 49 هزار تومان
عنوان اصلی: The Truth About Forever
نویسنده: sarah dessen
سایت نویسنده: www.sarahdessen.com
▫️ t.me/klidar ▫️instaklidar ▫️ klidar.ir
📒به من بگو ابدیت یعنی چه
📘سارا دسن
✍️ کلبهکتابکلیدر/ #سعیده_تیموری:
«سارا دسن رماننویس آمریکایی را با رمانهای موفق میشناسند. او تاکنون سیزده رمان نوشته که همه در لیست پرمخاطبهای بازار کتاب آمریکا جای دارند. رمانهای او روایتگر دنیای جوانان و دغدغههایشان و فاصلههای حسی در خانوادهها است.» این توضیحاتیه که پشت جلد کتاب در مورد نویسنده نوشته شده.
خانم دسن کتاب «به من بگو ابدیت یعنی چه» رو در سال 2004 منتشر کردند. اگر پروفروش بودن کتاب براتون مهمه، بهتره بدونید که این کتاب جزو پرفروشهای نیویورک تایمز بوده. توی ایران هم استقبال خوبی شده و ظرف یک ماه به چاپ دوم رسیده.
«میسی» شخصیت اصلی کتاب، دختری جوان، انعطافپذیر و درهمشکستهست. به تازگی پدرش، که به گفته خودش تنها رفیق زندگیش بوده رو از دست داده. مشکلات یکی دو تا نیست، متاسفانه میسی کاری رو که برای تابستونش انتخاب کرده، اونطوری از آب درنیومده که تصورش رو میکرده و پرونده این مشکلات با یک شکست عاطفی تکمیل میشه. حالا میسی مونده و تکههای در هم بر هم زندگیش. امّاااا درست زمانی که تصورش رو نمیکنه، با یک شغل هیجانانگیز روبهرو میشه. آیا میسی میتونه با کمک آدمهای جدیدی که وارد زندگیش شدن تیکههای زندگی رو برداره و دوباره کنار هم بذاره؟
◀️ #چند_سطر_کتاب
مادرم شروع به سروسامان دادن کرد.
همینطور که به جان کمد رختهایمان افتاد و حولههای قدیمی چروکیده و ملحفههای دوقلوی قدیمی را ـ که مناسب تختهایی بودند که خیلی وقت پیش ردشان کرده بودیم ـ دور میریخت، من در ورودی در اتاقم ایستادم و تماشا کردم. در آشپزخانه، هر آن چیزی لنگه نداشت ـ از جمله یک ظرف شیشهای و یک بشقاب تبلیغات گرامیداشت کریسمس در کِرَکِر بَرِل ـ را برمیداشت و در سطل زبالهای میانداخت که اتاقبهاتاق، پشت سرش میکشید تا اینکه سطل کاملا پر شد. هیچ چیز در امان نبود. یک روز که از مدرسه برگشتم فهمیدم کمدم مرتب و زیر و رو شده و اثری از لباسهایی که مدتی نپوشیده بودم نبود. کمکم داشت برایم واضح میشد که نباید به خودم زحمت بدهم و به چیزی دل ببندم. سرم را که برمیگرداندم، از دستش میدادم، به همین سادگی.
محصولات شرکت ایزی جز آخرین چیزهایی بود که دور ریخته شد. یک روز صبح شنبه، حدود یکهفته پس از خاکسپاری، مادرم ساعت شش صبح بیدار شد و وسایل را در خیابان، برای خیریه، روی هم قرار داد. ساعت به نُه که رسید، حدود نیمی از گاراژ را خالی کرده بود: تردمیل قدیمی، صندلیهای حیاط و جعبههای تزیینات کریسمس که هیچ وقت استفاده نشده بودند. با اینکه از ادامه دادنش به این رویه نگران بودم، بیشتر دلواپس این بودم که بعد از اتمام کارش، چه اتفاقی رخ میدهد، وقتی تنها آشغالِ باقیمانده ما باشیم!
ص16
▪️#به_من_بگو_ابدیت_یعنی_چه/ نویسنده: #سارا_دسن/ مترجم: #محمدرضا_قاسمی/ #نشر_نون/ چاپ دوم 1398/ 360 صفحه/ قیمت: 49 هزار تومان
عنوان اصلی: The Truth About Forever
نویسنده: sarah dessen
سایت نویسنده: www.sarahdessen.com
▫️ t.me/klidar ▫️instaklidar ▫️ klidar.ir
#چند_سطر_کتاب
آغاز داستان:
نباید به اینجا میآمدم.
اصلا اهل اینجور مهمانیها نیستم. بحث کلاس گذاشتن و این حرفها هم نیست. بعضی جاها هستند که خودم بودن کافی نیست. هیچ کدام از منهایی که از خودم سراغ دارم کافی نیستند. مهمانی تعطیلات بهاری بیگدی یکی از آن جاهاست.
از بین کلی آدم درهم و برهم و عرقکرده به دنبال کنیا رفتم. موهای بافته شدهاش، پشت سرش بالا و پایین میپرید. بوی سیگار تمام اتاق را برداشته و دود همهجا را گرفته بود. صدای موسیقی زمین را میلرزاند. خواننده رپ از همه خواست که دستهایشان را بالا و پایین کنند، صدای جمعیت بلند شد و هرکس به روش خودش دستهایش را بالا و پایین کرد. کنیا لیوانش را بالا گرفت و راه خود را باز کرد. از صدای بلند موسیقی سردرد گرفتم و از بوی دود هم حالت تهوع داشتم. اگر بتوانم لیوان دستم را نریزم و به آن سوی اتاق برسم، واقعا هنر کردهام.
#نفرتی_که_تو_میکاری
#انجی_توماس
مترجمین: #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی
#نشر_نون
#کتاب_خوب #کتاب_باز #کتابخوان #شهریور_با_کتاب
@noonbook
https://t.me/joinchat/AAAAADudfbsA5GD29D3mjg
آغاز داستان:
نباید به اینجا میآمدم.
اصلا اهل اینجور مهمانیها نیستم. بحث کلاس گذاشتن و این حرفها هم نیست. بعضی جاها هستند که خودم بودن کافی نیست. هیچ کدام از منهایی که از خودم سراغ دارم کافی نیستند. مهمانی تعطیلات بهاری بیگدی یکی از آن جاهاست.
از بین کلی آدم درهم و برهم و عرقکرده به دنبال کنیا رفتم. موهای بافته شدهاش، پشت سرش بالا و پایین میپرید. بوی سیگار تمام اتاق را برداشته و دود همهجا را گرفته بود. صدای موسیقی زمین را میلرزاند. خواننده رپ از همه خواست که دستهایشان را بالا و پایین کنند، صدای جمعیت بلند شد و هرکس به روش خودش دستهایش را بالا و پایین کرد. کنیا لیوانش را بالا گرفت و راه خود را باز کرد. از صدای بلند موسیقی سردرد گرفتم و از بوی دود هم حالت تهوع داشتم. اگر بتوانم لیوان دستم را نریزم و به آن سوی اتاق برسم، واقعا هنر کردهام.
#نفرتی_که_تو_میکاری
#انجی_توماس
مترجمین: #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی
#نشر_نون
#کتاب_خوب #کتاب_باز #کتابخوان #شهریور_با_کتاب
@noonbook
https://t.me/joinchat/AAAAADudfbsA5GD29D3mjg