این کتاب را شبها در دست نگیرید...
نیویورک ژورنال
#در_یک_جنگل_تاریک_تاریک
#روث_ور
#شادی_حامدی_آزاد
#نشرنون
چاپ سوم
نیویورک ژورنال
#در_یک_جنگل_تاریک_تاریک
#روث_ور
#شادی_حامدی_آزاد
#نشرنون
چاپ سوم
Forwarded from کلیدر
#کتاب_امروز:
📗 در یک جنگل تاریکِ تاریک
📓 #روث_ور
📚@klidar
✍️کلبهکتابکلیدر/ #سعیده_تیموری:
روث ور نویسنده بریتانیاییه که بیشتر در ژانر #جنایی مینویسه. «در یک جنگل تاریکِ تاریک» اولین اثر ایشونه که در سال 2015 منتشر شده. این رمان نفسگیر ماهها توی لیست پرفروشترین کتابهای آمریکا و اروپا بوده. نشر نون دو اثر دیگه از این نویسنده یعنی «زنی در کابین 10» و «بازی دروغ» رو هم منتشر کرده. به زودی فیلم ساخته شده براساس این رمان هم منتشر میشه.
«نورا» نویسنده منزوی انگلیسیه که تنهایی و آپارتمان دنج و کوچکش رو به هر چیزی ترجیح میده. جریان از ایمیلی از یک دوست قدیمی که سالها ازش بیخبر بوده شروع میشه که به یک مهمونی وسط ییلاقات شمال انگلستان دعوتش میکنه. هرچند رغبتی به ترک خونهاش نداره ولی به این مهمونی میره... اما چهل و هشت ساعت بعد، در یک بیمارستان به هوش میاد. چه اتفاقی برای نورا افتاده؟ چهجوری سر از بیمارستان درآورده؟
داستان، روزنامهوار نوشته نشده و نویسنده زمان رو گاهی به عقب یعنی به مهمونی برمیگردونه و باز به زمان حال و بیمارستان نورا میاره. به گفته پشت جلدِ کتاب، خوندن این اثر برای طرفداران «دختری در قطار» و «در ژرفای آب» هم لذتبخشه.
❗️«هشدار: این رمان آتشین است! شبهنگام دستش نگیرید...»/ نیویورک ژورنال آوبوکس
◀️ #چند_سطر_کتاب
شروع داستان:
درد دارد. همه چیز درد دارد. نور توی چشمهایم، درد توی سرم. بوی گند خون توی بینیام پیچیده است و دستانم از خون چسبناکاند.
«لیونورا؟»
صدا از میان مِهی از درد، مبهم به گوشم میرسد. سعی میکنم سرم را تکان بدهم؛ لبهایم کلمهها را شکل نمیدهند.
«لیونورا، جات امنه. توی بیمارستانی. میخوایم ببریمت برای اسکن.»
زنی است که واضح و بلند حرف میزند. صدایش اذیتم میکند.
«کسی هست که لازم باشه بهش زنگ بزنیم؟»
دوباره سعی میکنم سرم را تکان بدهم.
زن میگوید: «سرت رو حرکت نده. سرت زخمیه.»
زیر لب میگویم: «نورا.»
«میخوای به نورا زنگ بزنیم؟ نورا کیه؟»
«منم... اسمم.»
«بسیار خب، نورا. فقط سعی کن آروم باشی. درد نداره.»
اما دارد. همه چیز درد دارد.
چه اتفاقی افتاده است؟
چه کار کردهام؟
▪️ در یک جنگل تاریکِ تاریک/ روث وِر/ مترجم: #شادی_حامدی_آزاد/ #نشر_نون/ چاپ سوم 1397/ 360صفحه/ قیمت: 30هزارتومان
عنوان اصلی: In a Dark, Dark Wood
نویسنده: #Ruth_Ware
@KLIDAR
📗 در یک جنگل تاریکِ تاریک
📓 #روث_ور
📚@klidar
✍️کلبهکتابکلیدر/ #سعیده_تیموری:
روث ور نویسنده بریتانیاییه که بیشتر در ژانر #جنایی مینویسه. «در یک جنگل تاریکِ تاریک» اولین اثر ایشونه که در سال 2015 منتشر شده. این رمان نفسگیر ماهها توی لیست پرفروشترین کتابهای آمریکا و اروپا بوده. نشر نون دو اثر دیگه از این نویسنده یعنی «زنی در کابین 10» و «بازی دروغ» رو هم منتشر کرده. به زودی فیلم ساخته شده براساس این رمان هم منتشر میشه.
«نورا» نویسنده منزوی انگلیسیه که تنهایی و آپارتمان دنج و کوچکش رو به هر چیزی ترجیح میده. جریان از ایمیلی از یک دوست قدیمی که سالها ازش بیخبر بوده شروع میشه که به یک مهمونی وسط ییلاقات شمال انگلستان دعوتش میکنه. هرچند رغبتی به ترک خونهاش نداره ولی به این مهمونی میره... اما چهل و هشت ساعت بعد، در یک بیمارستان به هوش میاد. چه اتفاقی برای نورا افتاده؟ چهجوری سر از بیمارستان درآورده؟
داستان، روزنامهوار نوشته نشده و نویسنده زمان رو گاهی به عقب یعنی به مهمونی برمیگردونه و باز به زمان حال و بیمارستان نورا میاره. به گفته پشت جلدِ کتاب، خوندن این اثر برای طرفداران «دختری در قطار» و «در ژرفای آب» هم لذتبخشه.
❗️«هشدار: این رمان آتشین است! شبهنگام دستش نگیرید...»/ نیویورک ژورنال آوبوکس
◀️ #چند_سطر_کتاب
شروع داستان:
درد دارد. همه چیز درد دارد. نور توی چشمهایم، درد توی سرم. بوی گند خون توی بینیام پیچیده است و دستانم از خون چسبناکاند.
«لیونورا؟»
صدا از میان مِهی از درد، مبهم به گوشم میرسد. سعی میکنم سرم را تکان بدهم؛ لبهایم کلمهها را شکل نمیدهند.
«لیونورا، جات امنه. توی بیمارستانی. میخوایم ببریمت برای اسکن.»
زنی است که واضح و بلند حرف میزند. صدایش اذیتم میکند.
«کسی هست که لازم باشه بهش زنگ بزنیم؟»
دوباره سعی میکنم سرم را تکان بدهم.
زن میگوید: «سرت رو حرکت نده. سرت زخمیه.»
زیر لب میگویم: «نورا.»
«میخوای به نورا زنگ بزنیم؟ نورا کیه؟»
«منم... اسمم.»
«بسیار خب، نورا. فقط سعی کن آروم باشی. درد نداره.»
اما دارد. همه چیز درد دارد.
چه اتفاقی افتاده است؟
چه کار کردهام؟
▪️ در یک جنگل تاریکِ تاریک/ روث وِر/ مترجم: #شادی_حامدی_آزاد/ #نشر_نون/ چاپ سوم 1397/ 360صفحه/ قیمت: 30هزارتومان
عنوان اصلی: In a Dark, Dark Wood
نویسنده: #Ruth_Ware
@KLIDAR
پخش سراسری داستانهای مینیمال بی. جی.نواک داستاننویس و استنداپکمدین آمریکایی
.
«آنها تندتر رانده بودند و از باران جلو زده بودند»
بی جی نواک
ترجمه شادی حامدی آزاد
#نشرنون
بنجامین جوزف منلی نُواک معروف به بی. جی. نواک #بازیگر، #استندآپ کُمدیَن، فیلمنامهنویس و نویسندۀ جوانی است که بیشتر بهخاطر نوشتن سریالهای طنز در تلویزیون امریکا و بازی در بعضی از آنها شهرت و محبوبیت پیدا کرده است. او در خانوادهای اهل ادبیات بزرگ شده و دانشآموختۀ ادبیات انگلیسی و ادبیات اسپانیایی از دانشگاه #هاروارد است. نُواک کار اجرای استندآپ #کمدی را بلافاصله بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه شروع کرد و دو سال بعد به فهرست مجلۀ #ورایتی با عنوان «ده کمدینی که باید برنامهشان را دید» راه یافت.
#آنها_تندتر_رانده_بودند_و_از_باران_جلو_زده_بودند #بی_جی_نواک #ترجمه #شادی_حامدی_آزاد #نشرنون #نشر_نون #نشرنون #مینیمال
#در_یک_جنگل_تاریک_تاریک
@noonbook
.
«آنها تندتر رانده بودند و از باران جلو زده بودند»
بی جی نواک
ترجمه شادی حامدی آزاد
#نشرنون
بنجامین جوزف منلی نُواک معروف به بی. جی. نواک #بازیگر، #استندآپ کُمدیَن، فیلمنامهنویس و نویسندۀ جوانی است که بیشتر بهخاطر نوشتن سریالهای طنز در تلویزیون امریکا و بازی در بعضی از آنها شهرت و محبوبیت پیدا کرده است. او در خانوادهای اهل ادبیات بزرگ شده و دانشآموختۀ ادبیات انگلیسی و ادبیات اسپانیایی از دانشگاه #هاروارد است. نُواک کار اجرای استندآپ #کمدی را بلافاصله بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه شروع کرد و دو سال بعد به فهرست مجلۀ #ورایتی با عنوان «ده کمدینی که باید برنامهشان را دید» راه یافت.
#آنها_تندتر_رانده_بودند_و_از_باران_جلو_زده_بودند #بی_جی_نواک #ترجمه #شادی_حامدی_آزاد #نشرنون #نشر_نون #نشرنون #مینیمال
#در_یک_جنگل_تاریک_تاریک
@noonbook
#قسمتی_از_متن
«میدانید وقتی آوازی از درونتان جوشیده، در اتاقی پُر از بچههای خندهکنان و رقصکنان، بخوانید و آنها حتی وقتی شما خواندن را تمام کردید، هنوز بخوانند، مثل چیست؟
مثل این است که جهان از موسیقی ساخته شده است و شما جهانید.»
«آنها تندتر رانده بودند و از باران جلو زده بودند»
بی جی نواک
ترجمه شادی حامدی آزاد
#نشرنون
#آنها_تندتر_رانده_بودند_و_از_باران_جلو_زده_بودند #بی_جی_نواک #ترجمه #شادی_حامدی_آزاد #نشرنون #نشر_نون #مینیمال #طنز #کمدین
#در_یک_جنگل_تاریک_تاریک
@noonbook
«میدانید وقتی آوازی از درونتان جوشیده، در اتاقی پُر از بچههای خندهکنان و رقصکنان، بخوانید و آنها حتی وقتی شما خواندن را تمام کردید، هنوز بخوانند، مثل چیست؟
مثل این است که جهان از موسیقی ساخته شده است و شما جهانید.»
«آنها تندتر رانده بودند و از باران جلو زده بودند»
بی جی نواک
ترجمه شادی حامدی آزاد
#نشرنون
#آنها_تندتر_رانده_بودند_و_از_باران_جلو_زده_بودند #بی_جی_نواک #ترجمه #شادی_حامدی_آزاد #نشرنون #نشر_نون #مینیمال #طنز #کمدین
#در_یک_جنگل_تاریک_تاریک
@noonbook
#برشی_از_کتاب
«او میخواست بمیرد. نه، این نبود: میخواست نفس بکشد و غذا بخورد و به یاد بیاورد، به فیلمهای بامزه بخندد و کاراتهاش را تمرین کند. اما هرچه بیشتر در نقش این آدم زندگی میکرد، بیشتر میفهمید که دارد آنیکی آدم را نابود میکند. و او آن آدم دیگر را بیشتر از خودش دوست داشت. و میدانست که این دیوانگی نیست، چون همۀ آدمهای دیگر هم همینطور بودند...»
«آنها تندتر رانده بودند و از باران جلو زده بودند»
بی جی نواک
ترجمه شادی حامدی آزاد
#نشرنون
#آنها_تندتر_رانده_بودند_و_از_باران_جلو_زده_بودند #بی_جی_نواک #ترجمه #شادی_حامدی_آزاد #نشرنون #نشر_نون #مینیمال #طنز #کمدین
#در_یک_جنگل_تاریک_تاریک
@noonbook
«او میخواست بمیرد. نه، این نبود: میخواست نفس بکشد و غذا بخورد و به یاد بیاورد، به فیلمهای بامزه بخندد و کاراتهاش را تمرین کند. اما هرچه بیشتر در نقش این آدم زندگی میکرد، بیشتر میفهمید که دارد آنیکی آدم را نابود میکند. و او آن آدم دیگر را بیشتر از خودش دوست داشت. و میدانست که این دیوانگی نیست، چون همۀ آدمهای دیگر هم همینطور بودند...»
«آنها تندتر رانده بودند و از باران جلو زده بودند»
بی جی نواک
ترجمه شادی حامدی آزاد
#نشرنون
#آنها_تندتر_رانده_بودند_و_از_باران_جلو_زده_بودند #بی_جی_نواک #ترجمه #شادی_حامدی_آزاد #نشرنون #نشر_نون #مینیمال #طنز #کمدین
#در_یک_جنگل_تاریک_تاریک
@noonbook
#پاراگراف_کتاب
«اگر چیزی را دوست دارید، رهایش کنید.
اگر چیزی را دوست ندارید، حتماً رهایش کنید.
اساساً همه چیز را رها کنید، چه اهمیت دارد.»
«آنها تندتر رانده بودند و از باران جلو زده بودند»
بی جی نواک
ترجمه شادی حامدی آزاد
چاپ دوم
#نشرنون
#آنها_تندتر_رانده_بودند_و_از_باران_جلو_زده_بودند #بی_جی_نواک #ترجمه #شادی_حامدی_آزاد #نشرنون #نشر_نون #مینیمال #طنز #کمدین
#در_یک_جنگل_تاریک_تاریک
@noonbook
«اگر چیزی را دوست دارید، رهایش کنید.
اگر چیزی را دوست ندارید، حتماً رهایش کنید.
اساساً همه چیز را رها کنید، چه اهمیت دارد.»
«آنها تندتر رانده بودند و از باران جلو زده بودند»
بی جی نواک
ترجمه شادی حامدی آزاد
چاپ دوم
#نشرنون
#آنها_تندتر_رانده_بودند_و_از_باران_جلو_زده_بودند #بی_جی_نواک #ترجمه #شادی_حامدی_آزاد #نشرنون #نشر_نون #مینیمال #طنز #کمدین
#در_یک_جنگل_تاریک_تاریک
@noonbook
#پاراگراف_کتاب
«جهان هستی به شما میگوید چه میخواهد، به شرطی که گوش کنید...»
«آنها تندتر رانده بودند و از باران جلو زده بودند»
بی.جی.نُواک
ترجمه شادی حامدی آزاد
چاپ دوم
#نشرنون
#آنها_تندتر_رانده_بودند_و_از_باران_جلو_زده_بودند #بی_جی_نواک #ترجمه #شادی_حامدی_آزاد #نشرنون #نشر_نون #مینیمال #طنز #کمدین
#در_یک_جنگل_تاریک_تاریک
@noonbook
«جهان هستی به شما میگوید چه میخواهد، به شرطی که گوش کنید...»
«آنها تندتر رانده بودند و از باران جلو زده بودند»
بی.جی.نُواک
ترجمه شادی حامدی آزاد
چاپ دوم
#نشرنون
#آنها_تندتر_رانده_بودند_و_از_باران_جلو_زده_بودند #بی_جی_نواک #ترجمه #شادی_حامدی_آزاد #نشرنون #نشر_نون #مینیمال #طنز #کمدین
#در_یک_جنگل_تاریک_تاریک
@noonbook