#کتاب_امروز
📒 #نفرتی_که_تو_میکاری
📕 #انجی_توماس
📗 مترجمین: #میلاد_بابانژاد / #الهه_مرادی
📘 #نشر_نون
کلیدر/ #مهرنوش:
"استار" دختر یک خانواده سیاهپوست هست که با والدین و برادر ناتنیش زندگی میکنه. استار چندان محبوب نیست، و بیشتر اون رو به اسم "دختر ماو بزرگ" میشناسن، مخصوصا از وقتی که پدرش اون رو به یک مدرسه خوب با اکثریت سفید پوست میفرسته. یک شب استار با خواهر ناتنیش بیاجازه به یک پارتی میره و در اونجا بعد از یک درگیری، تیراندازی رخ میده. استار با یک دوست قدیمی فرار میکنه اما حوادث همچنان ادامه دارن...و تنها شاهد باقیمونده استار هست.
توی سرچی که داشتم و مطالعهی سریع بخشهایی از کتاب، اینطور به نظر میاد که با یک کتاب جنجالی طرفیم. رمانی که به زندگی افراد سیاهپوست در آمریکا پرداخته و دوگانگی و تضادی که اونها دچارش هستند رو شرح میده. مثلا استار در بخشی از داستان تعریف میکنه که اونها مسلمون نیستند اما معمولا بیکن مخصوص میخورن. یا برخورد اطرافیانش برای مدرسهی خاصی که استار میره. و از همه مهمتر درگیریهای بین پلیس و جامعه سیاهپوست که این رمان رو متمایز میکنه.
#چند_سطر_کتاب
آغاز داستان:
نباید به اینجا میآمدم.
اصلا اهل اینجور مهمانیها نیستم. بحث کلاس گذاشتن و این حرفها هم نیست. بعضی جاها هستند که خودم بودن کافی نیست. هیچ کدام از منهایی که از خودم سراغ دارم کافی نیستند. مهمانی تعطیلات بهاری بیگدی یکی از آن جاهاست.
از بین کلی آدم درهم و برهم و عرقکرده به دنبال کنیا رفتم. موهای بافته شدهاش، پشت سرش بالا و پایین میپرید. بوی سیگار تمام اتاق را برداشته و دود همهجا را گرفته بود. صدای موسیقی زمین را میلرزاند. خواننده رپ از همه خواست که دستهایشان را بالا و پایین کنند، صدای جمعیت بلند شد و هرکس به روش خودش دستهایش را بالا و پایین کرد. کنیا لیوانش را بالا گرفت و راه خود را باز کرد. از صدای بلند موسیقی سردرد گرفتم و از بوی دود هم حالت تهوع داشتم. اگر بتوانم لیوان دستم را نریزم و به آن سوی اتاق برسم، واقعا هنر کردهام.
📙نفرتی که تو میکاری/ انجی توماس/ مترجمین: میلاد بابانژاد و الهه مرادی/ نشر نون
@KLIDAR
klidar.ir/storage/img/post/photo_2018-03-31_12-19-35.2018-03-31-12-48-09.jpg
@NOONBOOK
📒 #نفرتی_که_تو_میکاری
📕 #انجی_توماس
📗 مترجمین: #میلاد_بابانژاد / #الهه_مرادی
📘 #نشر_نون
کلیدر/ #مهرنوش:
"استار" دختر یک خانواده سیاهپوست هست که با والدین و برادر ناتنیش زندگی میکنه. استار چندان محبوب نیست، و بیشتر اون رو به اسم "دختر ماو بزرگ" میشناسن، مخصوصا از وقتی که پدرش اون رو به یک مدرسه خوب با اکثریت سفید پوست میفرسته. یک شب استار با خواهر ناتنیش بیاجازه به یک پارتی میره و در اونجا بعد از یک درگیری، تیراندازی رخ میده. استار با یک دوست قدیمی فرار میکنه اما حوادث همچنان ادامه دارن...و تنها شاهد باقیمونده استار هست.
توی سرچی که داشتم و مطالعهی سریع بخشهایی از کتاب، اینطور به نظر میاد که با یک کتاب جنجالی طرفیم. رمانی که به زندگی افراد سیاهپوست در آمریکا پرداخته و دوگانگی و تضادی که اونها دچارش هستند رو شرح میده. مثلا استار در بخشی از داستان تعریف میکنه که اونها مسلمون نیستند اما معمولا بیکن مخصوص میخورن. یا برخورد اطرافیانش برای مدرسهی خاصی که استار میره. و از همه مهمتر درگیریهای بین پلیس و جامعه سیاهپوست که این رمان رو متمایز میکنه.
#چند_سطر_کتاب
آغاز داستان:
نباید به اینجا میآمدم.
اصلا اهل اینجور مهمانیها نیستم. بحث کلاس گذاشتن و این حرفها هم نیست. بعضی جاها هستند که خودم بودن کافی نیست. هیچ کدام از منهایی که از خودم سراغ دارم کافی نیستند. مهمانی تعطیلات بهاری بیگدی یکی از آن جاهاست.
از بین کلی آدم درهم و برهم و عرقکرده به دنبال کنیا رفتم. موهای بافته شدهاش، پشت سرش بالا و پایین میپرید. بوی سیگار تمام اتاق را برداشته و دود همهجا را گرفته بود. صدای موسیقی زمین را میلرزاند. خواننده رپ از همه خواست که دستهایشان را بالا و پایین کنند، صدای جمعیت بلند شد و هرکس به روش خودش دستهایش را بالا و پایین کرد. کنیا لیوانش را بالا گرفت و راه خود را باز کرد. از صدای بلند موسیقی سردرد گرفتم و از بوی دود هم حالت تهوع داشتم. اگر بتوانم لیوان دستم را نریزم و به آن سوی اتاق برسم، واقعا هنر کردهام.
📙نفرتی که تو میکاری/ انجی توماس/ مترجمین: میلاد بابانژاد و الهه مرادی/ نشر نون
@KLIDAR
klidar.ir/storage/img/post/photo_2018-03-31_12-19-35.2018-03-31-12-48-09.jpg
@NOONBOOK
فراخوان عکاسی از کتاب «نفرتی که تو میکاری» در اینستاگرام
https://www.instagram.com/p/BlaI2a0B4H5/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1et68c03xrbeu
@noonbook
https://www.instagram.com/p/BlaI2a0B4H5/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1et68c03xrbeu
@noonbook
Instagram
The books in our lives
مسابقه عکس از کتاب نفرتی که تو میکاری📑📑📑📑📑📑📑📑📑📑📑 سلام به همه دوستان عزیز کتابخوان. عکس های خودتون رو با کتاب نفرتی که تو میکاری یا از خود کتاب برامون بفرستید تا توی این مسابقه شرکت داده بشید. از سلیقه و خلاقیت خودتون در گرفتن عکس استفاده کنید و یه عکس جذاب…
منتشر شد:
«هر دو درنهایت میمیرند»
آدام سیلورا
مترجمان: میلاد بابانژاد-الهه مرادی
نشر نون
#هردو_درنهایت_می_میرند #آدام_سیلورا #ترجمه #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی #نشرنون #نشر_نون #کتاب #رمان #نفرتی_که_تو_می_کاری #کتاب_جدید
«هر دو درنهایت میمیرند»
آدام سیلورا
مترجمان: میلاد بابانژاد-الهه مرادی
نشر نون
#هردو_درنهایت_می_میرند #آدام_سیلورا #ترجمه #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی #نشرنون #نشر_نون #کتاب #رمان #نفرتی_که_تو_می_کاری #کتاب_جدید
NOONBOOK :: نشر نون
منتشر شد: «هر دو درنهایت میمیرند» آدام سیلورا مترجمان: میلاد بابانژاد-الهه مرادی نشر نون #هردو_درنهایت_می_میرند #آدام_سیلورا #ترجمه #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی #نشرنون #نشر_نون #کتاب #رمان #نفرتی_که_تو_می_کاری #کتاب_جدید
«هر دو درنهایت میمیرند»
آدام سیلورا
مترجمان: میلاد بابانژاد-الهه مرادی
نشر نون
آدام سیلورا، نویسندهٔ جوان اما باتجربه که این روزها در آمریکا ستارهای در حال اوج شناخته میشود، در نیویورک متولد شد. قبل از اینکه به نویسندگی روی بیاورد، کتابفروش بود و بعد به شرکت در حال توسعهای پیوست که برای جوانها و نوجوانها به شیوهای نوین و خلاقانه کتاب نقد میکرد. پس از آن، شروع به نوشتن کرد و کتابهایش، یکی پس از دیگری، جزئی جدانشدنی از فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز شدند و دهها جایزهٔ ریز و درشت را از آنِ این نویسندهٔ جوان کردند.
«هر دو درنهایت میمیرند» داستانی است الهامبخش، احساساتبرانگیز، دلربا و خیرهکننده که به ما یادآوری میکند بدون مرگ، زندگی و بدون غم، عشق و دوستی معنایی ندارد و میشود حتی در یک روز هم که شده زندگی و دنیایمان را عوض کنیم.
پنجم سپتامبر، کمی بعد از نیمهشب، از قاصد مرگ با متیو تورز و روفوس امتریو تماس گرفته میشود تا خبر بدی به آنها داده شود: آن دو قرار است امروز بمیرند. متیو و روفوس با هم کاملاً غریبهاند اما به دلایل مختلف و متفاوتی هر دویشان در روز آخر زندگیشان به دنبال پیدا کردن دوست جدیدی هستند و این شروعی است برای یک پایان پر از ماجراجویی و هیجان.
#هردو_درنهایت_می_میرند #آدام_سیلورا #ترجمه #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی #نشرنون #نشر_نون #کتاب #رمان #نفرتی_که_تو_می_کاری #کتاب_جدید
آدام سیلورا
مترجمان: میلاد بابانژاد-الهه مرادی
نشر نون
آدام سیلورا، نویسندهٔ جوان اما باتجربه که این روزها در آمریکا ستارهای در حال اوج شناخته میشود، در نیویورک متولد شد. قبل از اینکه به نویسندگی روی بیاورد، کتابفروش بود و بعد به شرکت در حال توسعهای پیوست که برای جوانها و نوجوانها به شیوهای نوین و خلاقانه کتاب نقد میکرد. پس از آن، شروع به نوشتن کرد و کتابهایش، یکی پس از دیگری، جزئی جدانشدنی از فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز شدند و دهها جایزهٔ ریز و درشت را از آنِ این نویسندهٔ جوان کردند.
«هر دو درنهایت میمیرند» داستانی است الهامبخش، احساساتبرانگیز، دلربا و خیرهکننده که به ما یادآوری میکند بدون مرگ، زندگی و بدون غم، عشق و دوستی معنایی ندارد و میشود حتی در یک روز هم که شده زندگی و دنیایمان را عوض کنیم.
پنجم سپتامبر، کمی بعد از نیمهشب، از قاصد مرگ با متیو تورز و روفوس امتریو تماس گرفته میشود تا خبر بدی به آنها داده شود: آن دو قرار است امروز بمیرند. متیو و روفوس با هم کاملاً غریبهاند اما به دلایل مختلف و متفاوتی هر دویشان در روز آخر زندگیشان به دنبال پیدا کردن دوست جدیدی هستند و این شروعی است برای یک پایان پر از ماجراجویی و هیجان.
#هردو_درنهایت_می_میرند #آدام_سیلورا #ترجمه #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی #نشرنون #نشر_نون #کتاب #رمان #نفرتی_که_تو_می_کاری #کتاب_جدید
«هر دو درنهایت میمیرند»
آدام سیلورا
مترجمان: میلاد بابانژاد-الهه مرادی
نشر نون
#هردو_درنهایت_می_میرند #آدام_سیلورا #ترجمه #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی #نشرنون #نشر_نون #کتاب #رمان #نفرتی_که_تو_می_کاری #کتاب_جدید
آدام سیلورا
مترجمان: میلاد بابانژاد-الهه مرادی
نشر نون
#هردو_درنهایت_می_میرند #آدام_سیلورا #ترجمه #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی #نشرنون #نشر_نون #کتاب #رمان #نفرتی_که_تو_می_کاری #کتاب_جدید
«هر دو درنهایت میمیرند»
آدام سیلورا
مترجمان: میلاد بابانژاد-الهه مرادی
نشر نون
قاصد مرگ به آندریا داناهیو زنگ نزد، چون او قرار نیست امروز بمیرد. آندریا، در واقع، خودش یکی از کارمندان درجهیک قاصد مرگ است، شرکتی که از هفت سال پیش تأسیس شده. او تماسهای زیادی برقرار کرده و به افراد بیشماری روز آخرشان را اعلام کرده است. امشب، از نیمهشب تا ساعت سه صبح، آندریا با شصت و هفت روز آخری تماس گرفت، هر چند این بهترین رکوردش هم نبود، اما شکستن رکورد نود و دو تماس در یک شیفت سخت بود، مخصوصاً با توجه به این موضوع که میگفتند تماسهایش بهخاطر عجله در پایان بردنشان، تحت بازرسی است.
البته، فقط اینطور میگفتند.
#هردو_درنهایت_می_میرند #آدام_سیلورا #ترجمه #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی #نشرنون #نشر_نون #کتاب #رمان #نفرتی_که_تو_می_کاری #کتاب_جدید
آدام سیلورا
مترجمان: میلاد بابانژاد-الهه مرادی
نشر نون
قاصد مرگ به آندریا داناهیو زنگ نزد، چون او قرار نیست امروز بمیرد. آندریا، در واقع، خودش یکی از کارمندان درجهیک قاصد مرگ است، شرکتی که از هفت سال پیش تأسیس شده. او تماسهای زیادی برقرار کرده و به افراد بیشماری روز آخرشان را اعلام کرده است. امشب، از نیمهشب تا ساعت سه صبح، آندریا با شصت و هفت روز آخری تماس گرفت، هر چند این بهترین رکوردش هم نبود، اما شکستن رکورد نود و دو تماس در یک شیفت سخت بود، مخصوصاً با توجه به این موضوع که میگفتند تماسهایش بهخاطر عجله در پایان بردنشان، تحت بازرسی است.
البته، فقط اینطور میگفتند.
#هردو_درنهایت_می_میرند #آدام_سیلورا #ترجمه #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی #نشرنون #نشر_نون #کتاب #رمان #نفرتی_که_تو_می_کاری #کتاب_جدید
«هر دو درنهایت میمیرند»
آدام سیلورا
مترجمان: میلاد بابانژاد-الهه مرادی
نشر نون
#هردو_درنهایت_می_میرند #آدام_سیلورا #ترجمه #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی #نشرنون #نشر_نون #کتاب #رمان #نفرتی_که_تو_می_کاری #کتاب_جدید
آدام سیلورا
مترجمان: میلاد بابانژاد-الهه مرادی
نشر نون
#هردو_درنهایت_می_میرند #آدام_سیلورا #ترجمه #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی #نشرنون #نشر_نون #کتاب #رمان #نفرتی_که_تو_می_کاری #کتاب_جدید
«هر دو درنهایت میمیرند»
آدام سیلورا
مترجمان: میلاد بابانژاد-الهه مرادی
نشر نون
#هردو_درنهایت_می_میرند #آدام_سیلورا #ترجمه #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی #نشرنون #نشر_نون #کتاب #رمان #نفرتی_که_تو_می_کاری #کتاب_جدید
آدام سیلورا
مترجمان: میلاد بابانژاد-الهه مرادی
نشر نون
#هردو_درنهایت_می_میرند #آدام_سیلورا #ترجمه #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی #نشرنون #نشر_نون #کتاب #رمان #نفرتی_که_تو_می_کاری #کتاب_جدید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چرا باید #کتاب #نفرتی_که_تو_میکاری نوشته #انجی_توماس ترجمه #میلاد_بابانژاد و #الهه_مرادی #نشر_نون رو بخونید؟
.
.
ویدئو از #بخونش
@noonbook
.
.
ویدئو از #بخونش
@noonbook
🔴 نویسنده پرفروش نیویورک تایمز، آدام سیلورا، به ما یادآوری می کند که بدون مرگ زندگی وجود ندارد و بدون از دست دادن و فقدان عشق وجود ندارد. در این داستان ویرانگر و با شکوه در مورد دو نفر که زندگی آنها در جریان یک روز فراموش نشدنی تغییر می کند. 4 نظر ستاره دار!
در 5 سپتامبر، کمی پس از نیمه شب، عزرائیل با ماتئو تورز و روفوس امتريو را برای دادن خبر بدی تماس می گیرد: امروز آنها می میرند. ماتئو و روفوس هردو به طور کامل غریبه هستند، اما به دلایل مختلف، هر دو به دنبال ایجاد یک دوستی جدید درآخرین روز عمر خود هستند. اما خبر خوب اینست: یک برنامه برای آن وجود دارد. اسمش آخرین دوست است و از طریق آن، روفوس و ماتئو برای رسیدن به یک ماجراجویی بزرگ، برای تجربه یک روزه باهم ملاقات می کنند.
طبق سنت کتابهای " قبل ازسقوط من" و" اگر بمانم"، "هر دو در نهایت میمیرند"، اثر جادویی از نویسنده تحسین شده آدام سیلورا است که نخستین اثر او، "More Happy Than Not" است.اثری که ، نیویورک تایمز "عمیق" نامیده است.
#هردو_دو_نهایت_میمیرند
#آدام_سیلورا
مترجمان: #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی
#نشر_نون #تابستان_کتاب #کتاب_خوب #کتاب_باز
@noonbook
در 5 سپتامبر، کمی پس از نیمه شب، عزرائیل با ماتئو تورز و روفوس امتريو را برای دادن خبر بدی تماس می گیرد: امروز آنها می میرند. ماتئو و روفوس هردو به طور کامل غریبه هستند، اما به دلایل مختلف، هر دو به دنبال ایجاد یک دوستی جدید درآخرین روز عمر خود هستند. اما خبر خوب اینست: یک برنامه برای آن وجود دارد. اسمش آخرین دوست است و از طریق آن، روفوس و ماتئو برای رسیدن به یک ماجراجویی بزرگ، برای تجربه یک روزه باهم ملاقات می کنند.
طبق سنت کتابهای " قبل ازسقوط من" و" اگر بمانم"، "هر دو در نهایت میمیرند"، اثر جادویی از نویسنده تحسین شده آدام سیلورا است که نخستین اثر او، "More Happy Than Not" است.اثری که ، نیویورک تایمز "عمیق" نامیده است.
#هردو_دو_نهایت_میمیرند
#آدام_سیلورا
مترجمان: #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی
#نشر_نون #تابستان_کتاب #کتاب_خوب #کتاب_باز
@noonbook
#هر_دو_درنهایت_میمیرند
آدام سیلورا
مترجمان: #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی
«هر دو درنهایت میمیرند» داستانی است الهامبخش، احساساتبرانگیز، دلربا و خیرهکننده که به ما یادآوری میکند بدون مرگ، زندگی و بدون غم، عشق و دوستی معنایی ندارد و میشود حتی در یک روز هم که شده زندگی و دنیایمان را عوض کنیم.
پنجم سپتامبر، کمی بعد از نیمهشب، از قاصد مرگ با متیو تورز و روفوس امتریو تماس گرفته میشود تا خبر بدی به آنها داده شود: آن دو قرار است امروز بمیرند. متیو و روفوس با هم کاملاً غریبهاند اما به دلایل مختلف و متفاوتی هر دویشان در روز آخر زندگیشان به دنبال پیدا کرد.
#نشر_نون #رمان_ماجراجویی #رمان_جذاب #رمان_خوب
@noonbook
آدام سیلورا
مترجمان: #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی
«هر دو درنهایت میمیرند» داستانی است الهامبخش، احساساتبرانگیز، دلربا و خیرهکننده که به ما یادآوری میکند بدون مرگ، زندگی و بدون غم، عشق و دوستی معنایی ندارد و میشود حتی در یک روز هم که شده زندگی و دنیایمان را عوض کنیم.
پنجم سپتامبر، کمی بعد از نیمهشب، از قاصد مرگ با متیو تورز و روفوس امتریو تماس گرفته میشود تا خبر بدی به آنها داده شود: آن دو قرار است امروز بمیرند. متیو و روفوس با هم کاملاً غریبهاند اما به دلایل مختلف و متفاوتی هر دویشان در روز آخر زندگیشان به دنبال پیدا کرد.
#نشر_نون #رمان_ماجراجویی #رمان_جذاب #رمان_خوب
@noonbook
#چند_سطر_کتاب
آغاز داستان:
نباید به اینجا میآمدم.
اصلا اهل اینجور مهمانیها نیستم. بحث کلاس گذاشتن و این حرفها هم نیست. بعضی جاها هستند که خودم بودن کافی نیست. هیچ کدام از منهایی که از خودم سراغ دارم کافی نیستند. مهمانی تعطیلات بهاری بیگدی یکی از آن جاهاست.
از بین کلی آدم درهم و برهم و عرقکرده به دنبال کنیا رفتم. موهای بافته شدهاش، پشت سرش بالا و پایین میپرید. بوی سیگار تمام اتاق را برداشته و دود همهجا را گرفته بود. صدای موسیقی زمین را میلرزاند. خواننده رپ از همه خواست که دستهایشان را بالا و پایین کنند، صدای جمعیت بلند شد و هرکس به روش خودش دستهایش را بالا و پایین کرد. کنیا لیوانش را بالا گرفت و راه خود را باز کرد. از صدای بلند موسیقی سردرد گرفتم و از بوی دود هم حالت تهوع داشتم. اگر بتوانم لیوان دستم را نریزم و به آن سوی اتاق برسم، واقعا هنر کردهام.
#نفرتی_که_تو_میکاری
#انجی_توماس
مترجمین: #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی
#نشر_نون
#کتاب_خوب #کتاب_باز #کتابخوان #شهریور_با_کتاب
@noonbook
https://t.me/joinchat/AAAAADudfbsA5GD29D3mjg
آغاز داستان:
نباید به اینجا میآمدم.
اصلا اهل اینجور مهمانیها نیستم. بحث کلاس گذاشتن و این حرفها هم نیست. بعضی جاها هستند که خودم بودن کافی نیست. هیچ کدام از منهایی که از خودم سراغ دارم کافی نیستند. مهمانی تعطیلات بهاری بیگدی یکی از آن جاهاست.
از بین کلی آدم درهم و برهم و عرقکرده به دنبال کنیا رفتم. موهای بافته شدهاش، پشت سرش بالا و پایین میپرید. بوی سیگار تمام اتاق را برداشته و دود همهجا را گرفته بود. صدای موسیقی زمین را میلرزاند. خواننده رپ از همه خواست که دستهایشان را بالا و پایین کنند، صدای جمعیت بلند شد و هرکس به روش خودش دستهایش را بالا و پایین کرد. کنیا لیوانش را بالا گرفت و راه خود را باز کرد. از صدای بلند موسیقی سردرد گرفتم و از بوی دود هم حالت تهوع داشتم. اگر بتوانم لیوان دستم را نریزم و به آن سوی اتاق برسم، واقعا هنر کردهام.
#نفرتی_که_تو_میکاری
#انجی_توماس
مترجمین: #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی
#نشر_نون
#کتاب_خوب #کتاب_باز #کتابخوان #شهریور_با_کتاب
@noonbook
https://t.me/joinchat/AAAAADudfbsA5GD29D3mjg
#معرفی_کتاب
«نفرتی که تو میکاری برای تمام کسانی است که فارغ از ملیت، جنسیت، قومیت و نژادشان احساس میکنند در دنیا تنها و مظلوم هستند. این کتاب میخواهد نشان دهد هرکسی میتواند صدایی باشد در گوش جامعهای که نمیخواهد حرفهای مارا بشنود، میخواهد بگوید بعضی وقتها حتی اگر تمام کارها را هم درست انجام دهی، باز هم ممکن است اوضاع درست نشود، اما مسئله این است که هیچوقت از انجام کار درست، دست بر نداری.»
#نفرتی_که_تو_می_کاری
#آنجی_توماس
مترجمان: #میلاد_بابانژاد، #الهه_مرادی
#نشرنون
چاپ ششم
#هر_دو_در_نهایت_میمیرند #نشر_نون #رمان_ماجراجویی #رمان_جذاب #رمان_خوب #عدالت #درباره_زندگی #آزاده_گی
@NOONBOOK
«نفرتی که تو میکاری برای تمام کسانی است که فارغ از ملیت، جنسیت، قومیت و نژادشان احساس میکنند در دنیا تنها و مظلوم هستند. این کتاب میخواهد نشان دهد هرکسی میتواند صدایی باشد در گوش جامعهای که نمیخواهد حرفهای مارا بشنود، میخواهد بگوید بعضی وقتها حتی اگر تمام کارها را هم درست انجام دهی، باز هم ممکن است اوضاع درست نشود، اما مسئله این است که هیچوقت از انجام کار درست، دست بر نداری.»
#نفرتی_که_تو_می_کاری
#آنجی_توماس
مترجمان: #میلاد_بابانژاد، #الهه_مرادی
#نشرنون
چاپ ششم
#هر_دو_در_نهایت_میمیرند #نشر_نون #رمان_ماجراجویی #رمان_جذاب #رمان_خوب #عدالت #درباره_زندگی #آزاده_گی
@NOONBOOK
#معرفی_کتاب
تا حالا شده به این فکر کنید که اگر انسانها زمان مرگشان را بدانند، چه تغییراتی در زندگی اتفاق میافتد؟ مثلاً اگر سازمانی به اسم "قاصد مرگ" وجود داشت و مرگ هر انسان در ۲۴ ساعت آینده را به او خبر میداد!
در این کتاب میخوانیم که این سازمان، واقعاً چه تغییری در زندگی آدمها به وجود میآورد.
متیو تورِز و روفوس امتریو هر دو در نیمه شب، تماسی دریافت میکنند، البته نه هر تماسی، بلکه تماس قاصد مرگ. همان تماسی که فیلمها و داستانهای زیادی در موردش ساخته و نوشته شده و هیچوقتِ هیچوقت امکان ندارد که این سازمان اشتباه کند! حقیقتی ترسناک که قربانیانش هرگز نمیتوانند از آن فرار کنند ...
اما شاید همین تماس در یک روز، زندگیای را برای دو دوست در کنار هم بسازد که از یک عمر زندگی بدونِ هم باارزشتر باشد.
#هر_دو_در_نهایت_میمیرند
#آنجی_توماس
مترجمان: #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی
#نشرنون
#نشر_نون #رمان_ماجراجویی #رمان_جذاب #رمان_خوب #درباره_مرگ #درباره_زندگی
@NOONBOOK
تا حالا شده به این فکر کنید که اگر انسانها زمان مرگشان را بدانند، چه تغییراتی در زندگی اتفاق میافتد؟ مثلاً اگر سازمانی به اسم "قاصد مرگ" وجود داشت و مرگ هر انسان در ۲۴ ساعت آینده را به او خبر میداد!
در این کتاب میخوانیم که این سازمان، واقعاً چه تغییری در زندگی آدمها به وجود میآورد.
متیو تورِز و روفوس امتریو هر دو در نیمه شب، تماسی دریافت میکنند، البته نه هر تماسی، بلکه تماس قاصد مرگ. همان تماسی که فیلمها و داستانهای زیادی در موردش ساخته و نوشته شده و هیچوقتِ هیچوقت امکان ندارد که این سازمان اشتباه کند! حقیقتی ترسناک که قربانیانش هرگز نمیتوانند از آن فرار کنند ...
اما شاید همین تماس در یک روز، زندگیای را برای دو دوست در کنار هم بسازد که از یک عمر زندگی بدونِ هم باارزشتر باشد.
#هر_دو_در_نهایت_میمیرند
#آنجی_توماس
مترجمان: #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی
#نشرنون
#نشر_نون #رمان_ماجراجویی #رمان_جذاب #رمان_خوب #درباره_مرگ #درباره_زندگی
@NOONBOOK
#پیشنهاد_کتاب_هفته
نویسنده پرفروش نیویورک تایمز، آدام سیلورا، به ما یادآوری می کند که بدون مرگ زندگی وجود ندارد و بدون از دست دادن و فقدان عشق وجود ندارد. این داستان ویرانگر و با شکوه در مورد دو دوست است که زندگی آنها در جریان یک روز فراموش نشدنی تغییر می کند.
#هر_دو_در_نهایت_میمیرند
#آنجی_توماس
مترجمان: #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی
#نشرنون
#نشر_نون #رمان_ماجراجویی #رمان_جذاب #رمان_خوب #درباره_مرگ #درباره_زندگی #نفرتی_که_تو_میکاری
@NOONBOOK
نویسنده پرفروش نیویورک تایمز، آدام سیلورا، به ما یادآوری می کند که بدون مرگ زندگی وجود ندارد و بدون از دست دادن و فقدان عشق وجود ندارد. این داستان ویرانگر و با شکوه در مورد دو دوست است که زندگی آنها در جریان یک روز فراموش نشدنی تغییر می کند.
#هر_دو_در_نهایت_میمیرند
#آنجی_توماس
مترجمان: #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی
#نشرنون
#نشر_نون #رمان_ماجراجویی #رمان_جذاب #رمان_خوب #درباره_مرگ #درباره_زندگی #نفرتی_که_تو_میکاری
@NOONBOOK
#پاراگرافی_از_کتاب
«سایتهای روانشناسی این را مرحلهای از اندوه میدانند، مرحلهی خشم. اما من شک دارم هیچوقت بتوانم به باقی مراحل برسم. این مرحله من را سلاخی میکند و به میلیونها تکه تبدیل میشوم. هربار که میخواهم به زندگی عادی برگردم، چیزی پیش میآید و دوباره من را تکهتکه میکند و مجبور میشوم دوباره از نو شروع کنم.»
#نفرتی_که_تو_می_کاری
#آنجی_توماس
مترجمان: #میلاد_بابانژاد، #الهه_مرادی
#نشرنون
چاپ ششم
#هر_دو_در_نهایت_میمیرند #نشر_نون #رمان_ماجراجویی #رمان #رمان_خوب #عدالت #درباره_زندگی #مبارزه_درونی
@NOONBOOK
«سایتهای روانشناسی این را مرحلهای از اندوه میدانند، مرحلهی خشم. اما من شک دارم هیچوقت بتوانم به باقی مراحل برسم. این مرحله من را سلاخی میکند و به میلیونها تکه تبدیل میشوم. هربار که میخواهم به زندگی عادی برگردم، چیزی پیش میآید و دوباره من را تکهتکه میکند و مجبور میشوم دوباره از نو شروع کنم.»
#نفرتی_که_تو_می_کاری
#آنجی_توماس
مترجمان: #میلاد_بابانژاد، #الهه_مرادی
#نشرنون
چاپ ششم
#هر_دو_در_نهایت_میمیرند #نشر_نون #رمان_ماجراجویی #رمان #رمان_خوب #عدالت #درباره_زندگی #مبارزه_درونی
@NOONBOOK
Forwarded from minimalha
.
تغییر، تنها متغیر ثابت زندگی است.
از کتابِ #شام_با_آدری_هپبورن
#ربکا_سرل
ترجمه: #میلاد_بابانژاد، #الهه_مرادی
#نشر_نون
.
@MinimalForLife
تغییر، تنها متغیر ثابت زندگی است.
از کتابِ #شام_با_آدری_هپبورن
#ربکا_سرل
ترجمه: #میلاد_بابانژاد، #الهه_مرادی
#نشر_نون
.
@MinimalForLife