خلاصهای از یک روز بی تو
هوا تازه تاریک شده بود که مرد جوان با صداها و تصاویر و خاطرههای در هم آمیختهی توی سرش وارد بقالی شد و گفت: «یه جعبه بسته ... یه بسته جعبه ... ای بابا!»
بقال گفت: «آروم باشین، جانم، چی میخواین؟!»
مشتریان زیرجولکی خندیدند. بقال چیزی برای خندیدن ندید.
مرد پس از اندکی مکث ذهنش را جمع و جور کرد و گفت: «یه بسته بهمن جعبهای قرمز لطف کنین.»
بقال پرسید: «سوییسی؟!»
مرد سرِ پوچش را تکان داد و گفت: «فرق نمیکنه، فقط میخوام باز یه سیگاری تموم عیار باشم.»
بقال بستهی بهمن جعبهای قرمز را جلو مرد گذاشت. مرد جوان پول را پرداخت و بیرون زد. بقال با سری پر از صدا و تصویر و خاطره به مشتریان رسید.
*
پیالهای چای بنوش! | علی کرمی | نشرنون | چاپ دوم |
https://www.instagram.com/p/BHKC6FLAlPd/
هوا تازه تاریک شده بود که مرد جوان با صداها و تصاویر و خاطرههای در هم آمیختهی توی سرش وارد بقالی شد و گفت: «یه جعبه بسته ... یه بسته جعبه ... ای بابا!»
بقال گفت: «آروم باشین، جانم، چی میخواین؟!»
مشتریان زیرجولکی خندیدند. بقال چیزی برای خندیدن ندید.
مرد پس از اندکی مکث ذهنش را جمع و جور کرد و گفت: «یه بسته بهمن جعبهای قرمز لطف کنین.»
بقال پرسید: «سوییسی؟!»
مرد سرِ پوچش را تکان داد و گفت: «فرق نمیکنه، فقط میخوام باز یه سیگاری تموم عیار باشم.»
بقال بستهی بهمن جعبهای قرمز را جلو مرد گذاشت. مرد جوان پول را پرداخت و بیرون زد. بقال با سری پر از صدا و تصویر و خاطره به مشتریان رسید.
*
پیالهای چای بنوش! | علی کرمی | نشرنون | چاپ دوم |
https://www.instagram.com/p/BHKC6FLAlPd/
Instagram
خلاصهای از یک روز بی تو
هوا تازه تاریک شده بود که مرد جوان با صداها و تصاویر و خاطرههای در هم آمیختهی توی سرش وارد بقالی شد و گفت: «یه جعبه بسته ... یه بسته جعبه ... ای بابا!»
بقال گفت: «آروم باشین، جانم، چی میخواین؟!»
مشتریان زیرجولکی خندیدند. بقال…
هوا تازه تاریک شده بود که مرد جوان با صداها و تصاویر و خاطرههای در هم آمیختهی توی سرش وارد بقالی شد و گفت: «یه جعبه بسته ... یه بسته جعبه ... ای بابا!»
بقال گفت: «آروم باشین، جانم، چی میخواین؟!»
مشتریان زیرجولکی خندیدند. بقال…
خواب دیدم میان طوفانی دلگیر و تاریک نشسته ام...در دشتی پر خاک و دفتری مینویسم که هر ورقش را باد می کَند و میان غبارِ افق می برد.
بیدار که شدم با خود گفتم:هنگام آن رسیده روزهای بهتری از راه برسند...! ....
.... #پیاله_ای_چای_بنوش
#علی_کرمی
مجموعه #داستان #مینیمال
#نشرنون
#چاپ_دوم
کتاب های «#نشر_نون» را از کتابفروشی های معتبر و #شهرکتاب های سراسر ایران بخواهید.
https://www.instagram.com/p/BHzXUXZgQ6x/
بیدار که شدم با خود گفتم:هنگام آن رسیده روزهای بهتری از راه برسند...! ....
.... #پیاله_ای_چای_بنوش
#علی_کرمی
مجموعه #داستان #مینیمال
#نشرنون
#چاپ_دوم
کتاب های «#نشر_نون» را از کتابفروشی های معتبر و #شهرکتاب های سراسر ایران بخواهید.
https://www.instagram.com/p/BHzXUXZgQ6x/
Instagram
خواب دیدم میان طوفانی دلگیر و تاریک نشسته ام...در دشتی پر خاک و دفتری مینویسم که هر ورقش را باد می کَند و میان غبارِ افق می برد.
بیدار که شدم با خود گفتم:هنگام آن رسیده روزهای بهتری از راه برسند...! ....
.... #پیاله_ای_چای_بنوش
#علی_کرمی
مجموعه #داستان #مینیمال…
بیدار که شدم با خود گفتم:هنگام آن رسیده روزهای بهتری از راه برسند...! ....
.... #پیاله_ای_چای_بنوش
#علی_کرمی
مجموعه #داستان #مینیمال…
جوان تر که بودم عشق سنگی بود در دستانم که با آن شیشه های خانه ها می شکستم ، اما حالا عشق صخرهایست سهمگین ، فرونشسته در اقیانوس آرام تنم . این چنین که سیگار میکشم ، چای مینوشنم ، داستانی را روایت میکنم که در آن تورا دوست دارم .
نویسنده : علی کرمی
#نشر_نون #پیاله_ای_چای_بنوش #علی_کرمی #کتاب_خوب #کتابگردی #رمان_کوتاه #رمان_فارسی
نویسنده : علی کرمی
#نشر_نون #پیاله_ای_چای_بنوش #علی_کرمی #کتاب_خوب #کتابگردی #رمان_کوتاه #رمان_فارسی
از منظومهٔ داستان ایرانی نشر نون منتشر میشود:
«شب مرشد کامل»
رمان ایرانی
فرهاد کشوری
نشر نون
.
#فرهاد_کشوری #شب_مرشد_کامل #دوباره_لیلا_شو #آه_ای_مامان #خیال_باز #خیالباز #نشرنون #نشر_نون #رمان #داستان_ایرانی #قلمرو_منقرض #باغ_اناری #پیاله_ای_چای_بنوش #بولوار_پارادیس
@noonbbok
«شب مرشد کامل»
رمان ایرانی
فرهاد کشوری
نشر نون
.
#فرهاد_کشوری #شب_مرشد_کامل #دوباره_لیلا_شو #آه_ای_مامان #خیال_باز #خیالباز #نشرنون #نشر_نون #رمان #داستان_ایرانی #قلمرو_منقرض #باغ_اناری #پیاله_ای_چای_بنوش #بولوار_پارادیس
@noonbbok