شِعراَنگیز | sherangiz
77 subscribers
1.43K photos
45 videos
26 files
536 links
خدمات شعرانگیز

1.سفارش دکلمه های مناسبتی
2. سفارش شعر و متن ادبی
3.سفارش اسم های اختصاصی

سفارش:
@younes_m
تماس:
09915819830
اینستاگرام ما:
https://www.instagram.com/sherangiz/
ایمیل:
sherangiz1@gmail.com

با ما باشید با شعرانگیزترین کانال تلگرام
Download Telegram
🌻

#شعرانگیز
#غزل

از دستِ تو رفتم و تو را دادم‌َت از دست.
غمدارتر از قصه ی ما قصه مگر هست؟

سخت است دلت تنگ شود هیچ نگویی.
باید که لب از گفتن‌ِ این درد فرو بست.

کی میرود از یادِ من آن لحظه ی آخر،
بغضی که مرا کشت ولی پیشِ تو نشکست.

این دردِ کمی نیست که ما در پیِ این عشق،
یک عمر دویدیم و رسیدیم به بنبست.

اینجاست که باید فقط از مرگ بگوییم.
از دستِ تو رفتم و تو را دادم‌َت از دست...

#مهدی_رجبی

@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

بگذار که درحسرت دیدار بمیرم
درحسرت دیدار تو بگذار بمیرم

دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم

بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم

بگذارکه چون شمع کنم پیکر خود آب
در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم

می میرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم

تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بود
بگذار بدانگونه « وفادار » بمیرم .....

#سیمین_بهبهانی
 
@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

یاد آن روزی که تختی و حیاطی داشتیم
قُل قُل قوری و قلیان و بساطی داشتیم

عطر آویشن، ردیف استکان های بلور
زندگی شیرین تر از چای نباتی داشتیم

مادری فیروزه تر از آسمان مخملی
سایه ی مهر پدر، ظهر صلاتی داشتیم

خانه ای گرچه کلنگی خالی از اندوه و غم
باخبر از حال هم شور و نشاطی داشتیم

نم نم چنگ و رباب و گلنراقی و قمر
هر شب جمعه که میشد سور و ساتی داشتیم

نرده های غرق پیچک، پله پله اطلسی
گام پاورچین و غرق احتیاطی داشتیم

شرشر فواره روی رقص ماهی های حوض
شور و شوق و خاطر پُر انبساطی داشتیم

ساده مثل آفتاب آمده از پشت کوه
بی خجالت لهجه ی اهل دهاتی داشتیم

حافظ از شاخه نباتش، سعدی از سیمین تنش..
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتی داشتیم

کارگردان! آنهمه عشق و صفا یادش بخیر
آخر ِ آن روزها ای کاش کاتی داشتیم

عکس ما را قاب کن هرچند با گرد و غبار
تا که خوشبختی بداند خاطراتی داشتیم...

#شهراد_میدری

@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

تا كه خلوت ميكنم با خود؛ صدايم ميكنند!
بعد؛ از دنياي خود كم كم جدايم مي كنند!

«گوشه گيري» انتخابي شخصي و خودخواسته ست
پس چه اصراري به تركِ انزوايم مي كنند!

مثل آتشهاي تفريحم كه بعد از سوختن -
اغلبِ مردم به حال خود رهايم مي كنند!

«اي بميري! لعنتي! كُشتي مرا با شعرهات»
مردم اين شهر اينگونه دعايم ميكنند!

احتمالاً نسبتي نزديك دارم با «خدا»
مردم اغلب وقت تنهايي صدايم ميكنند !

مثل خودكاري كه روي پيشخوان بانك هاست
با غل و زنجيرِ پايم جابجايم ميكنند!

#اصغرعظيمي_مهر

@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

ای عشق ، دل دوباره غبار هوس گرفت
از من گلایه کرد و تو را دادرس گرفت

دل باز هم بهانه‌ی رفتن گرفت و باز
تا بال و پر گشود سراغ از قفس گرفت

گفتم به هیچ‌کس دل خود را نمی‌دهم
اما دلم برای همان هیچ‌کس گرفت

افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست
افسرده آن دلی‌ست که از هم‌نفس گرفت

لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند
هرکس هر آنچه داد به آیینه پس گرفت...

#فاضل_نظری


@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

کنار امن کجا، کشتی شکسته کجا
کجا گریزم از اینجا به پای بسته کجا

ز بام و در همه جا سنگ فتنه می بارد
کجا به در برمت ای دل شکسته کجا

فرو گذاشت دل آن بادبان که می افراشت
خیال بحر کجا این به گل نشسته کجا

#هوشنگ_ابتهاج

@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

نه دل آزرده ، نه دلتنگ ، نه دلسوخته ام
یعنی از عمر گران هیچ نیندوخته ام

پاسخ ساده من سخت تر از پرسش توست
عشق درسی است که من نیز نیاموخته ام

روسیاه محک عشق شدن نزدیک است
سکه قلب زیانی است که نفروخته ام

برکه ای گفت به خود ، ماه به من خیره شده است
ماه خندید که من چشم به خود  دوخته ام

شده ام ابر که با گریه فرو بنشانم
آتش صاعقه ای را که خود افروخته ام

#فاضل_نظری

@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

دلم بدون تو غمگین و با تو افسرده است
چه کرده ای که ز بود و نبودت آزرده است

به عکس های خودم خیره ام، کدام منم؟
زمانه خاطره های مرا کجا برده است

چه غم که بگذرد از دشت لاله ها توفان
که مرگ دلخوشی غنچه های پژمرده است

اگر سقوط بهای بلند پروازیست
پرنده ی دل من بی سبب زمین خورده است

از این به بعد به رویم در قفس مگشای
چرا که طوطی این قصه پیش از این مرده است..

#فاضل_نظری


@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

ای عشق ، دل دوباره غبار هوس گرفت
از من گلایه کرد و تو را دادرس گرفت

دل باز هم بهانه‌ی رفتن گرفت و باز
تا بال و پر گشود سراغ از قفس گرفت

گفتم به هیچ‌کس دل خود را نمی‌دهم
اما دلم برای همان هیچ‌کس گرفت

افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست
افسرده آن دلی‌ست که از هم‌نفس گرفت

لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند
هرکس هر آنچه داد به آیینه پس گرفت...

#فاضل_نظری


@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

آنشب که باران بند آمد تصمیم کبری سرسری بود
اما کسی هرگز نفهمید کبری به فکر دیگری بود

آن روزها ما بچه بودیم در آرزوی کیف تازه
کبری به فکر زنده مانی شامش فقط یک بربری بود

انشای علم و فقر و ثروت ما را جدا کرد از حقیقت
آن مرد با اسب آمد اما بیچاره کارش نوکری بود

در یک زمستان غم انگیز در گرگ و میش فصل یغما
بر گله زد صد گرگ وحشی در ذات چوپان چاکری بود

از ریزعلی باید بپرسم پیراهنش را با چه عقلی
آتش زد آیا مارک هم داشت؟یاکه شبیه پادری بود

تکه پنیر پیر زن را زاغ سیه دزدیده بود و
بدنام آن شعر دبستان روباه پیر و لاغری بود

امروز می فهمم که دارا مدیون جیب مادرش بود
سارا هم از درد نداری در حسرت یک روسری بود

با خط خوش دیشب نوشتم صدبار بابا نان ندارد
صبحانه هم حتی نخوردم چون دستهایم جوهری بود...

#علیرضا_شتابی


@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

با تمام ابر های در سفر همراهِ ما
گفته‌ایم از اینکه پایانی ندارد راه ما

زنده‌ایم و از نظرها غالبا پنهان، بناست
بر همه پوشیده باشد راز مخفیگاه ما

ما کبوترهای چاهی، گاه بی‌هم‌صحبتیم
هرکه دلتنگ است گاهی سر کند در چاه ما

ما رفیق وعده های قبل و بعد خرمنیم
ذرّه‌ای جریان ندارد آب زیرِ کاه ما

ما غروب جمعه های بی تفاوت نیستیم
در دل هرکس نمی‌افتد غم ناگاه ما

ما به روی بام می‌میریم همچون آفتاب
بر سر پیشانی ما می‌درخشد ماه ما

نعش ما پروانه‌ها را باد با خود می‌برد
می‌رود از دست گاهی فرصت کوتاه ما

ما سوار اسب‌های بال‌دارِ عزّتیم
در زمین پیدا نمی‌شد مرکب دلخواه ما

غرّشی کردیم روزی آنچنانکه سالهاست
هیچ کفتاری نمی‌آید به جولانگاه ما

دل در آتش، سینه خاکستر، جگرهامان مذاب
آه اگر روزی بگیرد دامنی را آهِ ما ...

#کاظم_بهمنی

@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

با خودم می‌سوزم و پروانه‌ای در کار نیست!
هیچکس مثل من از پروانه‌ها بیزار نیست!

عشق تردیدی میان رفتن و جا ماندن است
شوق مردن دارم و دستم طناب دار نیست!

آنقدر دلتنگ بارانم که گاهی دلخورم،
از کویر خشک چشمانم که خونین بار نیست!

در سکوتم بغض فریاد است! اما سالهاست،
هیچ حرفی بر لبم غیر از پُک سیگار نیست!

بخت و قسمت هم مرا بازیچه‌ی خود کرده‌اند
این یکی در خواب ناز است! آن یکی بیدار نیست!

از خودم دورم! خودم را در خودم گم کرده‌ام
ما دو تا حال پریشان را کسی غمخوار نیست!

بی گمان! بین دو تا دیوانه‌ی بیتاب هم،
هیچ چیزی بدتر از بی رحمی دیوار نیست!

#عادل_نوروزی

@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

ای باد سفر کرده به طوفان نرسیدی
از کوچه گذشتی به خیابان نرسیدی

منعم نکن از پیرهن پاره زلیخا
تو مثل من از چاه به زندان نرسیدی!

من حرمت میخانه شکستم تو ولی حیف
لب بردی و تا نیمه ی لیوان نرسیدی

ای ابر مکدر شده انصاف نگهدار 
من چتر گرفتم ... تو به باران نرسیدی

محشر شد و اندوه تو انبوه ترم کرد 
دیدم که تو با مرگ به پایان نرسیدی...

#احسان_افشاری

@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

رندم و شهره به شوریدگی و شیدائی
شیوه ام چشم چرانی و قدح پیمائی

عاشقم خواهد و رسوای جهانی چکنم
عاشقانند به هم عاشقی و رسوائی

خط دلبند تو بادا که در اطراف رخت
کار هر بوالهوسی نیست قلم فرسائی

کاش یک روز سر زلف تو در دست افتد
تا ستانم من از او داد شب تنهائی

شهریار از هوس قند لبت چون طوطی
شهره شد در همه آفاق به شکرخائی

#شهریار

@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

من زاده ی شهریورم، هم رنگ پاییزم
زرد و غم انگیزم،ولی از عشق لبریزم

مثل تمام شاعران شهر دلتنگی
از دار تنهایی شعرم حلقه آویزم

من زاده ی شهریورم،انگور تاکستان
در جام زرین نگاهت مهر میریزم

وقتی که نبضم میزند با خاطرات تو
حس میکنم نام تو را در بطن و دهلیزم

پایان من،آغاز فصل سرد بی برگیست
چون روزهای خسته ی آذر، غم انگیزم

من زاده ی شهریورم، من زاده ی دردم
باید به استقبال ماه مهر برخیزم...

#سمانه_عبیری

@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

دل داده‌ام بر باد، بر هر چه باداباد
مجنون‌تر از لیلی، شیرین تر از فرهاد

ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره‌ی دودی، از دودمان باد

آب از تو توفان شد، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش، در جان باد افتاد

هر قصر بی شیرین، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد، کاهی به دست باد

هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را، اندوه مادرزاد

از خاک ما در باد، بوی تو می آید
تنها تو می مانی، ما می رویم از یاد!

#قیصر_امین_پور

@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

گلپونه‌های وحشی، این جا ثمر ندارد!
شبهای این بیابان، میلِ سحر ندارد!

هر گوشه‌ای ازین شهر، تاراجِ نیکنامی ست؛
بن‌بستهای این جا، دروازه، در ندارد!

دل کندم و نرفتند از کوچه‌های این شهر...
این خاطراتِ خسته، خیری به بر ندارد!

از این خزانِ خاموش، با برگ‌ریز رفتم؛
بعد از شما، زمستان، لطف دگر ندارد!

خاموشی‌ات مرا بُرد تا گویشِ سکوتم؛
این شعرهای مسکوت، قصدِ خطر ندارد!

دستم دراز سویت، دستِ دگر گرفتی؛
این پرسشِ دو دستم، پاسخ مگر ندارد؟!

این ایستگاهِ متروک، سوتیِ روزگارست؛
چمدانِ خالیِ من، قصدِ سفر ندارد!

هر صحنه‌ای که دیدم از ریلهای برفی...
دست از سرِ نگاهم، یک عمر برندارد...!

#محمد_صفرپور

@Sherangiz
🌻

#شعرانگیز
#غزل

منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را

از رقیبان کمین کرده عقب می‌ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را

مادرم بعد تو هی حال مرا می‌پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را

قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را

منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را

#کاظم_بهمنی

@Sherangiz
🍁

#شعرانگیز
#غزل

از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشوی، نه تاب سخن داریم

•آوار پریشاني‌ست، رو سویِ چه بگریزیم؟!
هنگامه‌ي حیرانيست، خود را به که بسپاریم؟!

•تشویشِ هزار "آیا"، وسواسِ هزار "اما"
کوریم و نميبینیم، ورنه همه بیماریم

•دورانِ شکوهِ باغ، از خاطرمان رفته‌ست
امروز که صف در صف خشکیده و بی باریم

•دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی‌بریم، اَبریم و نميباریم

•ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب!
گفتند که بیدارید؟! گفتیم که بیداریم

•من راهِ تو را بسته، تو راهِ مرا بسته
امیدِّ رهایی نیست؛ وقتی همه دیواریم...

#حسین_منزوی

https://t.me/joinchat/AAAAADu0lodflisNlN4bIQ
🍁

#شعرانگیز
#غزل

‌رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است
بین ما این فاصله "بسیار" باشد بهتر است

من به دنبال کس‍ی بودم که "دلسوزی" کند
همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است

من نگفتم آنچه حلاج از تو دید و فاش کرد
سرنوشت "رازداری"، دار باشد بهتر است!

خانه بیچاره ای که سرنوشتش زلزله است
از همان روز نخست آوار باشد بهتر است

گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن
گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است

#حسین_زحمتکش

https://t.me/joinchat/AAAAADu0lodflisNlN4bIQ