پایانهای برگزیده: خشت و آینه
پرویز جاهد🖋...هاشم به درون تاکسیاش میرود و از کیف تاجی شیشۀ شیر بچه را برمیدارد و نگاه میکند. از زاویۀ دید او زنی در کنار خیابان ایستاده و با بچهای در بغل منتظر تاکسی است. یک تاکسی برای زن ترمز میکند و زن سوار میشود. میتوان فکر هاشم را خواند چرا که ما به عنوان تماشاگر دقیقا در جای هاشم قرار داریم و میدانیم این زن با این بچه و آن تاکسی قرار است ماجرای مشابهی را رقم بزند. هاشم راه میافتد و تاکسی او در بین اتومبیلهای شهر گم میشود. هوا تاریک شده و چراغهای شهر روشن شدهاند. شبی دیگر آغاز میشود، شبی که به گفتۀ گویندۀ رادیو در آغاز فیلم نمیتوان در آن شکار را از شکارچی تشخیص داد. به این ترتیب فرم دایرهای روایت تکمیل میشود.
امیرعطا جولایی🖋پایان یک رابطه. گسترش تم بیمسئولیتی. تاجی که تکیه میدهد به دیوار پرورشگاه و دوربین که از او دور میشود. سکوت و سکوت که در دقایق پایانی فیلم، در نقطۀ مقابل پرگویی آدمها در مسیر حرکت هاشم بیحوصله و درمانده میایستد. مسافری که سوار میشود. تاکسی هاشم که خالی به دل جمعیت میزند. ترکیب ساده اما دیریابی از شعور بصری و دلالت اجتماعی و سهل است، پیشگویی هنرمند. تراکم معنا در زمانی کوتاه و پس از تهنشین شدن تجربۀ سهمگینمان از بودن با هاشم در اجتماعی که در آن سلب مسئولیت، سکۀ روز است.
مهدی یزدانیخرم🖋یک شاهکار تمامعیار در تکۀ آخر. تاجی مبهوت و هاشم ناکام. جمعیتی که بیخبر از خبری که فیلم را ساخته در حال کار و بار خود هستند. منفک از قصهای که رقم خورده. تنهایی زکریا هاشمی که دور میشود و دورتر. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. هیچ کاری پیش نرفته و رگهای جامعه روز به روز متصلبتر میشوند و او نیز باید در همین رگهای سفت در آستانۀ انسداد به باقی حیات خود ادامه دهد.
(برای مطالعۀ بیشتر به پروندۀ «پایان و پایانبندی در سینمای ایران» چاپشده در پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #خشت_و_آینه #ابراهیم_گلستان #زکریا_هاشمی #پرویز_فنی_زاده #مهری_مهرنیا #جلال_مقدم #منوچهر_فرید #محمدعلی_کشاورز #جمشید_مشایخی #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #ebrahimgolestan
@filmemrooz_official
پرویز جاهد🖋...هاشم به درون تاکسیاش میرود و از کیف تاجی شیشۀ شیر بچه را برمیدارد و نگاه میکند. از زاویۀ دید او زنی در کنار خیابان ایستاده و با بچهای در بغل منتظر تاکسی است. یک تاکسی برای زن ترمز میکند و زن سوار میشود. میتوان فکر هاشم را خواند چرا که ما به عنوان تماشاگر دقیقا در جای هاشم قرار داریم و میدانیم این زن با این بچه و آن تاکسی قرار است ماجرای مشابهی را رقم بزند. هاشم راه میافتد و تاکسی او در بین اتومبیلهای شهر گم میشود. هوا تاریک شده و چراغهای شهر روشن شدهاند. شبی دیگر آغاز میشود، شبی که به گفتۀ گویندۀ رادیو در آغاز فیلم نمیتوان در آن شکار را از شکارچی تشخیص داد. به این ترتیب فرم دایرهای روایت تکمیل میشود.
امیرعطا جولایی🖋پایان یک رابطه. گسترش تم بیمسئولیتی. تاجی که تکیه میدهد به دیوار پرورشگاه و دوربین که از او دور میشود. سکوت و سکوت که در دقایق پایانی فیلم، در نقطۀ مقابل پرگویی آدمها در مسیر حرکت هاشم بیحوصله و درمانده میایستد. مسافری که سوار میشود. تاکسی هاشم که خالی به دل جمعیت میزند. ترکیب ساده اما دیریابی از شعور بصری و دلالت اجتماعی و سهل است، پیشگویی هنرمند. تراکم معنا در زمانی کوتاه و پس از تهنشین شدن تجربۀ سهمگینمان از بودن با هاشم در اجتماعی که در آن سلب مسئولیت، سکۀ روز است.
مهدی یزدانیخرم🖋یک شاهکار تمامعیار در تکۀ آخر. تاجی مبهوت و هاشم ناکام. جمعیتی که بیخبر از خبری که فیلم را ساخته در حال کار و بار خود هستند. منفک از قصهای که رقم خورده. تنهایی زکریا هاشمی که دور میشود و دورتر. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. هیچ کاری پیش نرفته و رگهای جامعه روز به روز متصلبتر میشوند و او نیز باید در همین رگهای سفت در آستانۀ انسداد به باقی حیات خود ادامه دهد.
(برای مطالعۀ بیشتر به پروندۀ «پایان و پایانبندی در سینمای ایران» چاپشده در پنجمین شمارۀ «فیلم امروز» مراجعه کنید.)
#فیلم_امروز #مجله_فیلم_امروز
#پایان_فیلم #خشت_و_آینه #ابراهیم_گلستان #زکریا_هاشمی #پرویز_فنی_زاده #مهری_مهرنیا #جلال_مقدم #منوچهر_فرید #محمدعلی_کشاورز #جمشید_مشایخی #سینمای_ایران #فیلم_ایرانی
#filmemrooz #filmemroozmagazine
#iraniancinema #ebrahimgolestan
@filmemrooz_official
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ابراهیم گلستان درگذشت.
@filmemrooz_official
ابراهیم گلستان از معدود کسانی بود که قدم به سده دوم زندگیاش گذاشت. سالها خانهنشین بود اما نه به معنای ازکارافتادگی. کار نمیکرد اما خاموش نبود. و اظهارنظرهایش درباره مسائل مختلف دیروز و امروز، از او شخصیتی فعال و بهاصطلاح این سالها «کنشگر» معرفی کرده بود که حرفهایش را بیملاحظه میزد. اهل خودسانسوری نبود. لحن پرخاشگرش منتقدانی داشت و البته هوادارانی. بهخصوص که ما سالهاست در عصر خشم و طغیان به سر میبریم و انفجار خشم، خشم به هر چیزی، طرفداران بسیار دارد.
اهل تحبیب قلوب و دل به دست آوردن نبود. حتی نزدیکانش. خودش و خودش و خودش بود، بیتعارف. با مقدار زیادی منتقد و معترض و کسانی که به او حسادت میکردند.
موقعیت اجتماعی و اقتصادی ممتازش برای خیلیها رشکبرانگیز بود. با دو فیلم بلند، چند مستند کوتاه، چند رمان و مجموعه قصه و ترجمه، نامدار و تاثیرگذار شد. یک زندگی کامل. مصداق هر چه خواست، کرد.
#فیلم_امروز #ابراهیم_گلستان #نویسنده #کارگردان
@filmemrooz_official
ابراهیم گلستان از معدود کسانی بود که قدم به سده دوم زندگیاش گذاشت. سالها خانهنشین بود اما نه به معنای ازکارافتادگی. کار نمیکرد اما خاموش نبود. و اظهارنظرهایش درباره مسائل مختلف دیروز و امروز، از او شخصیتی فعال و بهاصطلاح این سالها «کنشگر» معرفی کرده بود که حرفهایش را بیملاحظه میزد. اهل خودسانسوری نبود. لحن پرخاشگرش منتقدانی داشت و البته هوادارانی. بهخصوص که ما سالهاست در عصر خشم و طغیان به سر میبریم و انفجار خشم، خشم به هر چیزی، طرفداران بسیار دارد.
اهل تحبیب قلوب و دل به دست آوردن نبود. حتی نزدیکانش. خودش و خودش و خودش بود، بیتعارف. با مقدار زیادی منتقد و معترض و کسانی که به او حسادت میکردند.
موقعیت اجتماعی و اقتصادی ممتازش برای خیلیها رشکبرانگیز بود. با دو فیلم بلند، چند مستند کوتاه، چند رمان و مجموعه قصه و ترجمه، نامدار و تاثیرگذار شد. یک زندگی کامل. مصداق هر چه خواست، کرد.
#فیلم_امروز #ابراهیم_گلستان #نویسنده #کارگردان
ماهنامهٔ سینمایی فیلم امروز
اسرار گنج آپارتمان «ایتن پِلیس» توضیحات هوشنگ گلمکانی درباره عمارت باشکوه ابراهیم گلستان و چگونگی خرید آن*. @filmemrooz_official
* قصر وایکهرست یک عمارت گوتیک واقع در بولنی، غرب ساسکس انگلستان است که بیشتر شبیه به شاتوهای فرانسوی است تا خانههای انگلیسی.
این بنا در سال 1871 توسط ادوارد میدلتون برای یک سرمایهدار هنردوست آلمانی به نام هنری هات طراحی شد. بین سال های 1871 تا 1874 چیزی در حدود 35000 پوند برای ساخت این خانه هزینه شد. سقفهای مخروطی، آرکها و آرایههای سبک گوتیک از این بنا عمارتی باشکوه ساخته است.
مالک خانه تنها توانست به مدت 4 سال در قصر خود زندگی کند و در سال 1878 در گذشت و خانه به پسر او ادوارد رسید. ادوارد میراث خانوادگی خود را تا سال 1925 حفظ کرد اما این عمارت در سال 1930 تبدیل به هتل شد و در خلال جنگ جهانی دوم توسط سربازان کانادایی اشغال شد. این خانه بین سالهای 1960 تا 1970 یکی از لوکیشنهای محبوب سینماگران بود و چند فیلم سینمایی، موزیکویدئو و فیلم تبلیغاتی در آن فیلمبرداری شد.
بین سالهای 1971 تا 1975 این عمارت در صدسالگیاش تبدیل به مخروبهای شد که احشام محلی در آن جولان میدادند تا اینکه توسط جیمز دویل، کلکسیونر عتیقه خریداری و بازسازی شد؛ و سرانجام در سال 1981 ابراهیم گلستان آن را خرید. در حال حاضر طبقۀ دوم این قصر با حداقل الحاقات تبدیل به هتل شده است.
@filmemrooz_official
#فیلم_امروز #ابراهیم_گلستان #کاوه_گلستان #قصر #گوتیک #معماری
این بنا در سال 1871 توسط ادوارد میدلتون برای یک سرمایهدار هنردوست آلمانی به نام هنری هات طراحی شد. بین سال های 1871 تا 1874 چیزی در حدود 35000 پوند برای ساخت این خانه هزینه شد. سقفهای مخروطی، آرکها و آرایههای سبک گوتیک از این بنا عمارتی باشکوه ساخته است.
مالک خانه تنها توانست به مدت 4 سال در قصر خود زندگی کند و در سال 1878 در گذشت و خانه به پسر او ادوارد رسید. ادوارد میراث خانوادگی خود را تا سال 1925 حفظ کرد اما این عمارت در سال 1930 تبدیل به هتل شد و در خلال جنگ جهانی دوم توسط سربازان کانادایی اشغال شد. این خانه بین سالهای 1960 تا 1970 یکی از لوکیشنهای محبوب سینماگران بود و چند فیلم سینمایی، موزیکویدئو و فیلم تبلیغاتی در آن فیلمبرداری شد.
بین سالهای 1971 تا 1975 این عمارت در صدسالگیاش تبدیل به مخروبهای شد که احشام محلی در آن جولان میدادند تا اینکه توسط جیمز دویل، کلکسیونر عتیقه خریداری و بازسازی شد؛ و سرانجام در سال 1981 ابراهیم گلستان آن را خرید. در حال حاضر طبقۀ دوم این قصر با حداقل الحاقات تبدیل به هتل شده است.
@filmemrooz_official
#فیلم_امروز #ابراهیم_گلستان #کاوه_گلستان #قصر #گوتیک #معماری
ماهنامهٔ سینمایی فیلم امروز
@filmemrooz_official
عقیل قیومی🖋کریستین تامسُن که «خشت و آینه» ( ابراهیم گلستان) را در بخش کلاسیکهای مرمتشدۀ جشنوارۀ ونیز دیده است، از آن به عنوان یکی از فیلمهای پیشگام در سینمای ایران نام میبَرد که روایتشان بر جستوجوگری بنا شده است و آن را دارای اهمیتی تاریخی میداند. نگارنده به پیشنهاد احسان خوشبخت- که با همکاری ابراهیم گلستان در مرمت «خشت و آینه» در سینماتک بولونیا نقشی به سزا و مؤثر داشته است و مقالهای خواندنی هم برای معرفی ابراهیم گلستان در مجلۀ سایتاندساند نوشته است- نوشتۀ کریستین تامسن را برای پروندۀ سیزدهمین شمارۀ «فیلم امروز» با عنوان «سایه خیال: یک قرن ابراهیم گلستان» ترجمه کردم. ترجمۀ مقالۀ احسان خوشبخت را هم میتوانید در همین شماره بخوانید. آنچه خواهید خواند دو بخش کوتاهِ منتخب از نوشتۀ کامل خانم تامسن است:
خشت و آینه عموما نخستین فیلم هنری ایران محسوب میشود که سه سال پیش از ساخته شدن گاو ( داریوش مهرجویی، ۱۹۶۹) به نمایش درآمد. گلستان فیلمسازی مجرب بود، بیشتر با مستندهایش اما خشت و آینه نخستین فیلم بلند داستانیاش بود.
عنوان فیلم ربطی به موضوعش ندارد و به تعبیر کارگردانش بیشتر یادآور شعری فارسی مربوط به قرن سیزدهم (میلادی) است: «آنچه بیند آن جوان در آینه، پیر اندر خشت میبیند همه (مثنوی مولانا)». واژۀ «خشت» در این جا دلالت بر همان خشتِ آشنای پخته شده در کوره (آجر) ندارد که باید بابت خریدنش پول بپردازید بلکه آن خشت گلی سادهای است که تنگدستان در خاورمیانه زیاد از آن استفاده میکنند؛ دلیلش هم این است که هر کسی با دسترسی به گِلولای و یک قالب چوبی ساده میتواند چنین خشتهایی را بسازد.
آن نمای بلند نزدیک به پایان که اطفال را در پرورشگاهی میبینیم، بازتابی است از تجربۀ مستندسازی گلستان. نسخۀ نویِ فیلم یادآور زمختی و غالبا ظاهر تیره و تار فیلمهای سیاه و سفید پردۀ عریض دهۀ 1960 است؛ به ویژه آن فیلمهای موج نوییِ سینمای فرانسه. برخی منتقدان داستان دربهدریهای عبث و روابط عقیمِ فیلم گلستان را با فیلمهای آنتونیونی مقایسه کردهاند و بیراه به نظر نمیرسد که گلستان از آثار آنتونیونی و سایر فیلمهای اروپایی دهۀ 1950 و 1960 تأثیر گرفته باشد؛ هر چند تفاوتهایی قابل تشخیص است. در حالی که آنتونیونی با جنبههای روانشناسانۀ شخصیتهای طبقۀ متوسط سر و کار دارد ( به جز در «فریاد»)، زوج «خشت و آینه» متعلق به طبقۀ کارگر هستند و مشکلاتشان به یک اندازه به شرایط اجتماعی وملال جمعی مربوط است.
@filmemrooz_official
#فیلم_امروز #خشت_و_آینه #ابراهیم_گلستان #فیلم #نقد_فیلم #سینمای_ایران
خشت و آینه عموما نخستین فیلم هنری ایران محسوب میشود که سه سال پیش از ساخته شدن گاو ( داریوش مهرجویی، ۱۹۶۹) به نمایش درآمد. گلستان فیلمسازی مجرب بود، بیشتر با مستندهایش اما خشت و آینه نخستین فیلم بلند داستانیاش بود.
عنوان فیلم ربطی به موضوعش ندارد و به تعبیر کارگردانش بیشتر یادآور شعری فارسی مربوط به قرن سیزدهم (میلادی) است: «آنچه بیند آن جوان در آینه، پیر اندر خشت میبیند همه (مثنوی مولانا)». واژۀ «خشت» در این جا دلالت بر همان خشتِ آشنای پخته شده در کوره (آجر) ندارد که باید بابت خریدنش پول بپردازید بلکه آن خشت گلی سادهای است که تنگدستان در خاورمیانه زیاد از آن استفاده میکنند؛ دلیلش هم این است که هر کسی با دسترسی به گِلولای و یک قالب چوبی ساده میتواند چنین خشتهایی را بسازد.
آن نمای بلند نزدیک به پایان که اطفال را در پرورشگاهی میبینیم، بازتابی است از تجربۀ مستندسازی گلستان. نسخۀ نویِ فیلم یادآور زمختی و غالبا ظاهر تیره و تار فیلمهای سیاه و سفید پردۀ عریض دهۀ 1960 است؛ به ویژه آن فیلمهای موج نوییِ سینمای فرانسه. برخی منتقدان داستان دربهدریهای عبث و روابط عقیمِ فیلم گلستان را با فیلمهای آنتونیونی مقایسه کردهاند و بیراه به نظر نمیرسد که گلستان از آثار آنتونیونی و سایر فیلمهای اروپایی دهۀ 1950 و 1960 تأثیر گرفته باشد؛ هر چند تفاوتهایی قابل تشخیص است. در حالی که آنتونیونی با جنبههای روانشناسانۀ شخصیتهای طبقۀ متوسط سر و کار دارد ( به جز در «فریاد»)، زوج «خشت و آینه» متعلق به طبقۀ کارگر هستند و مشکلاتشان به یک اندازه به شرایط اجتماعی وملال جمعی مربوط است.
@filmemrooz_official
#فیلم_امروز #خشت_و_آینه #ابراهیم_گلستان #فیلم #نقد_فیلم #سینمای_ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بلافاصله پس از فوت ابراهیم گلستان فیلم کوتاهی با نام «ماهی و جفتش» توسط فرزند مهدی اخوانثالث در شبکههای اجتماعی توزیع شد که ظاهرا کمتر کسی از ساخته شدن آن اطلاع داشته است. در عنوانبندی فیلم نام گلستان بهعنوان نویسنده، اخوانثالث (کارگردان) و خسرو شکیبایی (بازیگر) ثبت است.
گلستان داستان «ماهی و جفتش» را سال ۱۳۴۱ نوشت که دو سال بعد در «جنگ آرش» (به سردبیری سیروس طاهباز) منتشر شد، با ذکر «برای مهدی اخوان». این داستان سال ۱۳۴۶ توسط گلستان در مجموعه «جوی و دیوار و تشنه» تجدید چاپ شد، و اخوانثالث سال ۱۳۵۷ براساس آن فیلم کوتاهی به همین نام برای برنامه تلویزیونی «دریاها و پیمانه کوچک» ساخت که دقیقا معلوم نیست از تلویزیون ملی ایران نمایش داده شده است یا خیر.
بهجز این، سال ۱۳۹۶ «کانون فرهنگی چوک» همین داستان را در قالب کتاب صوتی با گویندگی مهدی رضایی و علی شمسی منتشر کرده است.
@filmemrooz_official
#فیلم_امروز #ابراهیم_گلستان #مهدی_اخوان_ثالث #خسرو_شکیبایی #فیلم_کوتاه #ماهی_و_جفتش #فیلم
گلستان داستان «ماهی و جفتش» را سال ۱۳۴۱ نوشت که دو سال بعد در «جنگ آرش» (به سردبیری سیروس طاهباز) منتشر شد، با ذکر «برای مهدی اخوان». این داستان سال ۱۳۴۶ توسط گلستان در مجموعه «جوی و دیوار و تشنه» تجدید چاپ شد، و اخوانثالث سال ۱۳۵۷ براساس آن فیلم کوتاهی به همین نام برای برنامه تلویزیونی «دریاها و پیمانه کوچک» ساخت که دقیقا معلوم نیست از تلویزیون ملی ایران نمایش داده شده است یا خیر.
بهجز این، سال ۱۳۹۶ «کانون فرهنگی چوک» همین داستان را در قالب کتاب صوتی با گویندگی مهدی رضایی و علی شمسی منتشر کرده است.
@filmemrooz_official
#فیلم_امروز #ابراهیم_گلستان #مهدی_اخوان_ثالث #خسرو_شکیبایی #فیلم_کوتاه #ماهی_و_جفتش #فیلم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«خشت و آیینه» هم رنگی شد
سیچهل سال پیش، پیشرفت تکنولوژی، از جمله ظهور دیجیتال، کسانی را به صرافت انداخت که فیلمهای سیاهوسفید را رنگی کنند. اولش خیلیها ذوقزده شدند، اما بهزودی کسانی، از جمله برخی کارشناسان هنری و منتقدان، و فیلمسازان معتبری همچون مارتین اسکورسیزی به این کار اعتراض کردند، زیرا ارزش زیباییشناسی بسیار از کلاسیکهای سینما وابسته به کیفیت تصویرهای سیاهوسفید است و مثلا کارهای درخشان گرگ تولند در برخی فیلمهای جان فورد و اورسن ولز با رنگهای مصنوعی همۀ جلوه و شکوه خود را از دست میدهد.
حالا البته آن موج فروکش کرده اما همچنان گاهوبیگاه نسخۀ رنگیشده فیلمهای باارزش هنری سیاهوسفید منتشر میشود و حتی هنردوستان سختگیر هم کنجکاوند ببینند آن فیلم با پالت رنگی دیجیتال، چه از کار درآمده و چه شکلی شده است.
اخیرا «خشت و آیینه» فیلم کلاسیک ابراهیم گلستان، پس از درگذشت سازندهاش رنگی و ترمیم شده است.
@filmemrooz_official
#فیلم_امروز #خشت_و_آینه #ابراهیم_گلستان #دیجیتال #فیلم_قدیمی #فیلم #سینمای_ایران
سیچهل سال پیش، پیشرفت تکنولوژی، از جمله ظهور دیجیتال، کسانی را به صرافت انداخت که فیلمهای سیاهوسفید را رنگی کنند. اولش خیلیها ذوقزده شدند، اما بهزودی کسانی، از جمله برخی کارشناسان هنری و منتقدان، و فیلمسازان معتبری همچون مارتین اسکورسیزی به این کار اعتراض کردند، زیرا ارزش زیباییشناسی بسیار از کلاسیکهای سینما وابسته به کیفیت تصویرهای سیاهوسفید است و مثلا کارهای درخشان گرگ تولند در برخی فیلمهای جان فورد و اورسن ولز با رنگهای مصنوعی همۀ جلوه و شکوه خود را از دست میدهد.
حالا البته آن موج فروکش کرده اما همچنان گاهوبیگاه نسخۀ رنگیشده فیلمهای باارزش هنری سیاهوسفید منتشر میشود و حتی هنردوستان سختگیر هم کنجکاوند ببینند آن فیلم با پالت رنگی دیجیتال، چه از کار درآمده و چه شکلی شده است.
اخیرا «خشت و آیینه» فیلم کلاسیک ابراهیم گلستان، پس از درگذشت سازندهاش رنگی و ترمیم شده است.
@filmemrooz_official
#فیلم_امروز #خشت_و_آینه #ابراهیم_گلستان #دیجیتال #فیلم_قدیمی #فیلم #سینمای_ایران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هوشنگ گلمکانی🖋یادداشتی که درباره فیلم کوتاه «خواستگاری» نوشته بودم (و حالا تصحیح شده) بر اساس یک نکته انحرافی در تیتراژ فیلم بود که آدم را به اشتباه میاندازد. در تیتراژ، نام ابراهیم گلستان و دو نفر دیگر به عنوان «همکاران خارجی» آمده و نام آلن وارگان به عنوان «نویسنده و کارگردان»؛ بعد هم نام فیلمبردار و تدوینگر و صدابردار و تدوینگر صدا که همه خارجی هستند.
دوست و همکارم احسان خوشبخت که در ترمیم این فیلم نقش داشته میگوید آلن وارگان فقط کارگردان بخش کانادایی پروژه «خواستگاری» بوده (و از عنوان «سکانس کانادایی» در بالای اسم او هم حالا پس از این توضیحات میشود به همین نتیجه رسید)، اما عجیب است چرا در انتهای «سکانس ایرانی» این فیلم نام گلستان به عنوان نویسنده و کارگردان، و همچنین نام فیلمبردار و سایر همکارانش به جای کاناداییها نیامده. به هر حال این توضیح را دادم که شما هم مثل من گول این تیتراژ انحرافی را نخورید!
@filmemrooz_official
#فیلم_امروز #خواستگاری #ابراهیم_گلستان #مستند #فروغ_فرخزاد
دوست و همکارم احسان خوشبخت که در ترمیم این فیلم نقش داشته میگوید آلن وارگان فقط کارگردان بخش کانادایی پروژه «خواستگاری» بوده (و از عنوان «سکانس کانادایی» در بالای اسم او هم حالا پس از این توضیحات میشود به همین نتیجه رسید)، اما عجیب است چرا در انتهای «سکانس ایرانی» این فیلم نام گلستان به عنوان نویسنده و کارگردان، و همچنین نام فیلمبردار و سایر همکارانش به جای کاناداییها نیامده. به هر حال این توضیح را دادم که شما هم مثل من گول این تیتراژ انحرافی را نخورید!
@filmemrooz_official
#فیلم_امروز #خواستگاری #ابراهیم_گلستان #مستند #فروغ_فرخزاد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سیویکمین شمارۀ «فیلم امروز» منتشر شد.
شمارۀ مهرماه «فیلم امروز» در ۱۳2 صفحۀ تمامرنگی از صبح امروز روی پیشخوان مطبوعات قرار گرفته است.
«فیلم امروز» همه جای ایران از طریق دیجیکالا هم در دسترس شماست. نسخۀ مجازی را نیز میتوانید از طریق فیدیبو با ۶۶درصد تخفیف تهیه کنید.
علاقهمندان خارج از کشور هم میتوانند نسخه مجازی را از فیدیبو تهیه کنند و برای خرید نسخۀ چاپی یا اشتراک سالانه مجله به سایت «فیلم امروز» مراجعه کنند یا پیامی به شماره واتساپ ۰۹۱۰۱۲۶۲۰5۷ بدهند.
@filmemrooz_official
موسیقی: بهداد بهرامی
#فیلم_امروز #فیلم #مجله #ابراهیم_گلستان #نقد_فیلم #سینمای_ایران #سینمای_جهان
شمارۀ مهرماه «فیلم امروز» در ۱۳2 صفحۀ تمامرنگی از صبح امروز روی پیشخوان مطبوعات قرار گرفته است.
«فیلم امروز» همه جای ایران از طریق دیجیکالا هم در دسترس شماست. نسخۀ مجازی را نیز میتوانید از طریق فیدیبو با ۶۶درصد تخفیف تهیه کنید.
علاقهمندان خارج از کشور هم میتوانند نسخه مجازی را از فیدیبو تهیه کنند و برای خرید نسخۀ چاپی یا اشتراک سالانه مجله به سایت «فیلم امروز» مراجعه کنند یا پیامی به شماره واتساپ ۰۹۱۰۱۲۶۲۰5۷ بدهند.
@filmemrooz_official
موسیقی: بهداد بهرامی
#فیلم_امروز #فیلم #مجله #ابراهیم_گلستان #نقد_فیلم #سینمای_ایران #سینمای_جهان
ماهنامهٔ سینمایی فیلم امروز
«...فروغ عضو خانوادۀ من بود» گفتههایی منتشرنشده از گلستان @filmemrooz_official
(شهریور 1401) سهیلا عابدینی: عکسی از فروغ هست که پشت سرش کوه و دره و... است و این عکس منسوب به شماست. آیا از ایشان عکاسی کرده بودید؟
ابراهیم گلستان: خیلی زیاد خانم. خیلی زیاد.
- عکسها را دارید هنوز؟
- احتمالا دارم. احتمالا دارم.
- از لحاظ عکاسی قابلتوجه بود. بقیۀ عکسهایی که از فروغ دیده بودم بیشتر شبیه عکسهای خانوادگی بود. از این جهت این عکس برایم جالب بود.
- عکسهای خونوادگی رو که آدم درنمیآره. عکسهای خونوادگی چه ارتباط داره به نشریات؟
- عکسها را هیچوقت نمیخواهید منتشر کنید؟
- برای چی این کارو بکنم خانم؟! برای اینکه ثابت بکنم که فروغ جزو خانوادۀ من بود؟ یا زن من بهش توجه داشت؟ این حرفا پرته. از این دنیا بیایید بیرون، من تو اون دنیا نیستم به هر حال.
- به عنوان یک عکاس منظورم بود. شما به عنوان یک عکاس از یک شاعر عکاسی کردید.
- من عکس که میگیرم متوجه کالیتۀ عکس و جای عکس میشم. ارتباط به اینکه این چهجوری میخواد دربیاد برای من مهم نیست.
- خب، به عنوان یک عکاس از او عکاسی کردید یا به عنوان اینکه عضو خانوادۀ شما بود؟
- به هر حال عضو خانوادۀ من بود. هر جا عکس میگرفتم، خب، عکس میگرفتم دیگه. عضو خانوادۀ من بود. ما رابطۀ به قول معروف نامشروع نداشتیم که. زن من آشنا بهش بود. با هم رفتوآمد داشتیم، با هم سینما میرفتیم، حرف آب زیرکاهی کجوکوله نداشتیم. اگر مطالبی گفته نمیشه، برای خاطر این هست که به کسی مربوط نمیشه. به کسی مربوط نمیشه که ما چیکار میکردیم، چهجوری همدیگه رو ماچ میکردیم. اینا به کسی مربوط نمیشه. خارج از همه چیزه. برای اینکه تا اون حدی هست که حتی پدرم اصرار کرد شما که با هم هستید با هم عروسی بکنید ما خندیدیم. پدر من عموی من رو که آیتالله بود، مرده الان دیگه، صدا کرد که اینا رو عقد بکنین... این حرفا پرته خانم. این حرفا مسائل اساسی نیست. خیلیها هستن با زنشون هستن، زندگی میکنن، پدرشون از دست زنشون درمیآد، خودشونم پدر زنیکه رو درمیآرن. خب، این حرف نشد که...*
@filmemrooz_official
*متن کامل این مقاله را با عنوان «گفتههایی منتشرنشده از یک مرد 101ساله» در صفحات 18تا20 سیویکمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.
#فیلم_امروز #فروغ_فرخزاد #ابراهیم_گلستان #عکاسی
ابراهیم گلستان: خیلی زیاد خانم. خیلی زیاد.
- عکسها را دارید هنوز؟
- احتمالا دارم. احتمالا دارم.
- از لحاظ عکاسی قابلتوجه بود. بقیۀ عکسهایی که از فروغ دیده بودم بیشتر شبیه عکسهای خانوادگی بود. از این جهت این عکس برایم جالب بود.
- عکسهای خونوادگی رو که آدم درنمیآره. عکسهای خونوادگی چه ارتباط داره به نشریات؟
- عکسها را هیچوقت نمیخواهید منتشر کنید؟
- برای چی این کارو بکنم خانم؟! برای اینکه ثابت بکنم که فروغ جزو خانوادۀ من بود؟ یا زن من بهش توجه داشت؟ این حرفا پرته. از این دنیا بیایید بیرون، من تو اون دنیا نیستم به هر حال.
- به عنوان یک عکاس منظورم بود. شما به عنوان یک عکاس از یک شاعر عکاسی کردید.
- من عکس که میگیرم متوجه کالیتۀ عکس و جای عکس میشم. ارتباط به اینکه این چهجوری میخواد دربیاد برای من مهم نیست.
- خب، به عنوان یک عکاس از او عکاسی کردید یا به عنوان اینکه عضو خانوادۀ شما بود؟
- به هر حال عضو خانوادۀ من بود. هر جا عکس میگرفتم، خب، عکس میگرفتم دیگه. عضو خانوادۀ من بود. ما رابطۀ به قول معروف نامشروع نداشتیم که. زن من آشنا بهش بود. با هم رفتوآمد داشتیم، با هم سینما میرفتیم، حرف آب زیرکاهی کجوکوله نداشتیم. اگر مطالبی گفته نمیشه، برای خاطر این هست که به کسی مربوط نمیشه. به کسی مربوط نمیشه که ما چیکار میکردیم، چهجوری همدیگه رو ماچ میکردیم. اینا به کسی مربوط نمیشه. خارج از همه چیزه. برای اینکه تا اون حدی هست که حتی پدرم اصرار کرد شما که با هم هستید با هم عروسی بکنید ما خندیدیم. پدر من عموی من رو که آیتالله بود، مرده الان دیگه، صدا کرد که اینا رو عقد بکنین... این حرفا پرته خانم. این حرفا مسائل اساسی نیست. خیلیها هستن با زنشون هستن، زندگی میکنن، پدرشون از دست زنشون درمیآد، خودشونم پدر زنیکه رو درمیآرن. خب، این حرف نشد که...*
@filmemrooz_official
*متن کامل این مقاله را با عنوان «گفتههایی منتشرنشده از یک مرد 101ساله» در صفحات 18تا20 سیویکمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.
#فیلم_امروز #فروغ_فرخزاد #ابراهیم_گلستان #عکاسی
ماهنامهٔ سینمایی فیلم امروز
آیا برادر ابراهیم گلستان روی مین رفته است؟ توضیحی دربارۀ گفتههای گلستان در سیویکمین شمارۀ «فیلم امروز» @filmemrooz_official
تاریخ شفاهی فقط یک روایت فردی است که اگر حاصل اغراض شخصی هم نباشد، گاهی فراموشی و کمبود اطلاعات هم ممکن است باعث ایجاد زاویه بین روایت و واقعیت شود. بهخصوص بالا رفتن سن میتواند احتمال فراموشی را افزایش دهد.
در مطلبی که در شماره اخیر «فیلم امروز» چاپ شده* و حاصل چند مکالمه همکارمان سهیلا عابدینی با زندهیاد ابراهیم گلستان در یکیدو سال اخیر است، بخشی از حرفهای استاد مصداق همین امر است؛ آنجا که آقای گلستان میگوید: «خوششانس بوده که مثل برادرش روی مین نرفته...» حتما بسیاری از شما حادثهٔ تلخِ افتادن پسرش کاوه را روی مین در فروردین بیست سال پیش و در جریان حمله آمریکا به عراق و سقوط صدامحسین به یاد دارید که منجر به مرگ این عکاس و مستندساز هنرمند شد.
با خواندن این بخش از گفتوگو، ابتدا خواننده شک میکند که اشتباهی پیش آمده و منظور استاد، پسرش کاوه است که روی مین رفته، اما با توضیحات بعدی، و گفتن این که برادرش در ایران روی مین رفته (تاریخی هم نمیگوید) و بعد توضیحی هم درباره برادر متوفایش میدهد، تردید نمیکنیم که طبق یک تقدیر تاریخی، آقای گلستان بجز پسرش کاوه، برادری هم داشته که شاید مثلا در زمان جنگ جهانی دوم در ایران بر اثر برخورد با مین کشته شده است.
در فایل صوتی این بخش از گفتوگو هم که در اینجا میشنوید، استاد با چنان قاطعیتی از مرگ برادرش در برخورد با مین و توضیحات بعدی میگوید که شنونده شک نمیکند؛ بدون هیچ گونه تردیدی در لحن. اما پس از انتشار شماره اخیر مجله، با توضیح خانم لیلی گلستان معلوم شد که این سهو، با وجود لحن قاطع گوینده، حاصل همان نسیان ناشی از ورود به قرن دوم زندگی است. و دریافتیم که یکی از برادران استاد، خیلی سال پیش بر اثر سرطان درگذشته است.
این توضیح را دادیم تا اگر زمانی خواستید به این قسمت از گفتههای استاد ارجاع بدهید، فاکتور فراموشی در زمان پیری را در نظر داشته باشید.
@filmemrooz_official
*متن مقالۀ مورداشاره را با عنوان «گفتههایی منتشرنشده از یک مرد 101ساله» در صفحات 18تا20 سیویکمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.
#فیلم_امروز #ابراهیم_گلستان #کاوه_گلستان
در مطلبی که در شماره اخیر «فیلم امروز» چاپ شده* و حاصل چند مکالمه همکارمان سهیلا عابدینی با زندهیاد ابراهیم گلستان در یکیدو سال اخیر است، بخشی از حرفهای استاد مصداق همین امر است؛ آنجا که آقای گلستان میگوید: «خوششانس بوده که مثل برادرش روی مین نرفته...» حتما بسیاری از شما حادثهٔ تلخِ افتادن پسرش کاوه را روی مین در فروردین بیست سال پیش و در جریان حمله آمریکا به عراق و سقوط صدامحسین به یاد دارید که منجر به مرگ این عکاس و مستندساز هنرمند شد.
با خواندن این بخش از گفتوگو، ابتدا خواننده شک میکند که اشتباهی پیش آمده و منظور استاد، پسرش کاوه است که روی مین رفته، اما با توضیحات بعدی، و گفتن این که برادرش در ایران روی مین رفته (تاریخی هم نمیگوید) و بعد توضیحی هم درباره برادر متوفایش میدهد، تردید نمیکنیم که طبق یک تقدیر تاریخی، آقای گلستان بجز پسرش کاوه، برادری هم داشته که شاید مثلا در زمان جنگ جهانی دوم در ایران بر اثر برخورد با مین کشته شده است.
در فایل صوتی این بخش از گفتوگو هم که در اینجا میشنوید، استاد با چنان قاطعیتی از مرگ برادرش در برخورد با مین و توضیحات بعدی میگوید که شنونده شک نمیکند؛ بدون هیچ گونه تردیدی در لحن. اما پس از انتشار شماره اخیر مجله، با توضیح خانم لیلی گلستان معلوم شد که این سهو، با وجود لحن قاطع گوینده، حاصل همان نسیان ناشی از ورود به قرن دوم زندگی است. و دریافتیم که یکی از برادران استاد، خیلی سال پیش بر اثر سرطان درگذشته است.
این توضیح را دادیم تا اگر زمانی خواستید به این قسمت از گفتههای استاد ارجاع بدهید، فاکتور فراموشی در زمان پیری را در نظر داشته باشید.
@filmemrooz_official
*متن مقالۀ مورداشاره را با عنوان «گفتههایی منتشرنشده از یک مرد 101ساله» در صفحات 18تا20 سیویکمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.
#فیلم_امروز #ابراهیم_گلستان #کاوه_گلستان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فروغ فرخزاد در نمایی از فیلم کوتاه و مستندنمای «خواستگاری» (ابراهیم گلستان، آلن وارگان، 1961) به بهانۀ زادروزش. او اگر زنده بود امروز 89ساله میشد.
#فیلم_امروز #خواستگاری #ابراهیم_گلستان #فرخزاد #فروغ_فرخزاد
@filmemrooz_official
کانال یوتیوب فیلم امروز:
youtube.com/@filmemrooz
#فیلم_امروز #خواستگاری #ابراهیم_گلستان #فرخزاد #فروغ_فرخزاد
@filmemrooz_official
کانال یوتیوب فیلم امروز:
youtube.com/@filmemrooz