آكادمى شمسه
5.1K subscribers
1.39K photos
398 videos
183 files
2.32K links
@Academyshamseh
مدرسه عالی مطالعات هنر و علوم انسانی
مؤسسه پژوهشی،آموزشی و مطالعاتی شمسه
مدیر مسئول:مهدی انصاری
Download Telegram
اسپینوزا راهِ جدیدی پیشِ روی علم و فلسفه گشود: او بر این عقیده بود که ما حتا نمی‌دانیم یک بدن چه می‌تواند کرد؛ ما از آگاهی سخن می‌گوییم ، و از ذهن؛ در بابِ همه‌ی این‌ها وراجی می‌کنیم، اما نمی‌دانیم یک بدن به چه کاری تواناست، نیروهایش کدام‌اند و مهیایِ چه کاری‌اند. نیچه می‌داند که زمانِ مناسب فرا رسیده است: «در دوره‌ای به سر می‌بریم که آگاهی فروتن می‌شود‌.» فراخواندنِ آگاهی به فروتنیِ بایسته، شناساییِ آگاهی است چنان که هست: یک علامت، و نه هیچ چیز جز علامتِ دگرگونی‌ای عمیق‌تر، علامتِ فعالیتِ نیروهایی متعلق به سامانی کاملاً متفاوت با سامانِ ذهنی. «شاید در تمامیِ تحولاتِ ذهن، همه چیز صرفاً به بدن مربوط باشد.»

آگاهی چیست؟ نیچه نیز مانندِ فروید، می‌اندیشید که آگاهی قلمروِ «منِ» متأثر از جهانِ بیرونی است. با وجودِ این، آگاهی کم‌تر در نسبت با برون‌بودگی، و کمتر بر حسبِ امرِ واقعی تعریف می‌شود تا در نسبت با فرادستی، تا برحسبِ ارزش‌ها. این تفاوت در برداشتِ کلی از آگاهی و ناخودآگاه اساسی است. نزدِ نیچه آگاهی همواره آگاهیِ یک فرودست است در نسبت با فرادستی که به آن وابسته است یا در آن «ادغام می‌شود». آگاهی هیچ‌گاه آگاهی از خود نیست، بلکه آگاهیِ یک «من» است در نسبت با خودی که آگاه نیست. آگاهی نه آگاهیِ خدایگان بلکه آگاهیِ برده‌ای است در نسبت با خدایگانی که نیازی به آگاه بودن ندارد. «آگاهی معمولاً هنگامی ظاهر می‌شود که یک کل بخواهد خود را به کلی برتر وابسته کند... آگاهی در نسبت با موجودی متولد می‌شود که می‌توانیم تابعِ آن باشیم». چنین است بردگیِ آگاهی: آگاهی صرفاً گواهی است بر «شکل‌گیریِ بدنی فرادست».

👤 #ژیل_دلوز
📘 #نیچه_و_فلسفه ، ترجمه‌ی عادل مشایخی
@academyshamseh
www.academyshamseh.com
www.instagram.com/academyshamseh
فلسفه آفرینشِ مفاهیم، و همزمان، تأسیسِ صفحه است. مفهومْ آغازِ فلسفه، و صفحهْ [فرآیندِ] تأسیسش می‌باشد. آشکار است که صفحه یک دستور، طرح، هدف یا ابزار نیست: صفحه همواره یک صفحه‌ی درونماندگاری است، امری که شالوده‌ی مطلقِ فلسفه را بر می‌سازد: زمین‌اش، قلمروزدایی‌اش، بنیانی که بر اساسِ آن مفاهیمش را می‌آفریند. همچون دو بال یا دو باله، هم به آفرینشِ مفاهیم نیاز است هم به تأسیسِ صفحه.

تفکر اغلب به بی‌تفاوتیِ عمومی دامن می‌زند. با این حال پُر بیراه نیست اگر بگوییم تفکر کردن کاری است خطرناک. بی‌تردید تنها زمانی بی‌تفاوتی باز می‌ایستد که خطراتِ تفکر آشکار شده باشد، گرچه این خطرات اغلب پنهان‌ و به ندرت قابل درک‌اند، و به صورتِ امری درونی در کاروبارِ تفکر می‌مانند. درست به دلیل اینکه صفحه‌ی درونماندگاری امری پیشافلسفی است و همراه با مفاهیم فوراً به عمل در نمی‌آید، متضمنِ نوعی بیانِ لکنت‌آمیز است، و به همین جهت طرح‌بندی‌اش به مقیاس‌هایی متوسل می‌شود که چندان قابلِ اعتنا، عقلانی و مدلل نیستند. این مقیاس‌ها به نظمِ رؤیاها تعلق دارد: به فرآیند‌های پاتولوژیک، تجربه‌های رازآمیز، نشئه‌گی، و افراط. ما در مسیرِ افق، بر روی صفحه‌ی درونماندگاری به راه می‌افتیم، و با چشمانی سرخ باز می‌گردیم: با چشم‌های خون‌آلودِ ذهن. حتی دکارت رؤیاهای خود را داشت. تفکر کردن همواره پی گرفتنِ خطوطِ پروازِ جادوگر است.

👤 #ژیل_دلوز / #فلیکس_گتاری
📘 در کتابِ #فلسفه_چیست ، نوشته‌ی مشترکِ ژیل دلوز و فلیکس گتاری
@academyshamseh
www.academyshamseh.com
www.instagram.com/academyshamseh
بی‌گناهی به چه معناست؟ هنگامی که نیچه عادتِ بیمارگونِ ما را به متهم‌کردن، برای جست‌وجوی مسئولان خارج از خودمان یا حتا در خودمان، افشا می‌کند، نقدِ خود را بر پنج دلیل استوار می‌سازد و از میانِ آن‌ها نخستین دلیل این است که هیچ چیز خارج از کل نیست. اما آخرین و عمیق‌ترین دلیل این است که "کل وجود ندارد"، "باید جهان را تکه‌تکه کرد و به کل بی‌اعتنا بود."

#نیچه_و_فلسفه
🖋#ژیل_دلوز
www.instagram.com/academyshamseh
www.academyshamseh.com
@academyshamseh
در جواب به سوال کسی که می گوید فلسفه به چه کار می آید جواب باید ستیزه جویانه باشد. چرا که پرسش کنایه آمیز و نیش دار است. فلسفه نه به دولت خدمت می کند و‌ نه به کلیسا که هردو دغدغه های دیگری دارند. فلسفه به خدمت هیچ قوه ی مستقری در نمی‌آید.کار فلسفه ناراحت کردن است.فلسفه ای که هیچکس را ناراحت نکند و با هیچکس ضدیت نورزد فلسفه نیست.کار فلسفه آزردن حماقت است، فلسفه حماقت را به چیزی شرم آور تبدیل می کند. فلسفه کاربردی ندارد جز افشا کردن پستی های اندیشه در تمامی اشکالش، آیا جز فلسفه رشته ای هست که به نقد تمامی رازآمیزگری ها، هر خاستگاه و هدفی که داشته باشند همت گمارد؟

#ژیل_دلوز
نیچه و فلسفه
www.instagram.com/academyshamseh
www.academyshamseh.com
@academyshamseh
■ فلسفه، چنان که نیچه بنیان می‌نهد و به تصور می‌آورد،‌ تحقق راستین نقد است، یگانه شیوه‌ی تحقق بخشیدن به نقد فراگیر، یعنی فلسفه‌ورزی با ضربه‌های چکش.
#نیچه همواره نقد را نه یک واکنش بلکه یک کنش تلقی می‌کند‌. نیچه نقد را با انتقام، بغض یا کینه‌توزی در تقابل قرار می‌دهد‌‌.
نقد نه واکنشِ کینه‌توزی، بلکه بیان کنش‌گرانه‌ی یک شیوه‌ی زندگی‌ کنش‌گر است، حمله و نه انتقام، ستیزه‌جوییِ طبیعیِ یک شیوه‌ی وجود که بدون آن کمال را نمی‌توان تصور کرد.

👤 #ژیل_دلوز
📚 #نیچه_و_فلسفه
📖 صفحه 27 _ 28

@Philosophers2
www.instagram.com/academyshamseh
www.academyshamseh.com
@academyshamseh
▪️یک اخلاقیات‌باور, انسان را در مقامِ حیوانی معقول تعریف می‌کند. این تعریف همان ذات است. #اسپینوزا هرگز ذاتی برای انسان تعریف نمی‌کند و انسان را حیوانی معقول نمی‌داند. او انسان را با آنچه می‌تواند انجام دهد تعریف می‌کند: با بدن و با نفس. اگر بگوییم که ذاتِ انسان نه معقول بودن بلکه چیزی است که می‌تواند انجام دهد، مسئله چنان تغییر می‌کند که امرِ نامعقول نیز بدل به چیزی می‌شود که انسان می‌تواند انجام دهد. مجنون بودن نیز جزیی از قدرتِ انسان است.

👤 #ژیل_دلوز
📚 #یک_زندگی

@Philosophy3
www.instagram.com/academyshamseh
www.academyshamseh.com
@academyshamseh
Forwarded from آكادمى شمسه
اسپینوزا راهِ جدیدی پیشِ روی علم و فلسفه گشود: او بر این عقیده بود که ما حتا نمی‌دانیم یک بدن چه می‌تواند کرد؛ ما از آگاهی سخن می‌گوییم ، و از ذهن؛ در بابِ همه‌ی این‌ها وراجی می‌کنیم، اما نمی‌دانیم یک بدن به چه کاری تواناست، نیروهایش کدام‌اند و مهیایِ چه کاری‌اند. نیچه می‌داند که زمانِ مناسب فرا رسیده است: «در دوره‌ای به سر می‌بریم که آگاهی فروتن می‌شود‌.» فراخواندنِ آگاهی به فروتنیِ بایسته، شناساییِ آگاهی است چنان که هست: یک علامت، و نه هیچ چیز جز علامتِ دگرگونی‌ای عمیق‌تر، علامتِ فعالیتِ نیروهایی متعلق به سامانی کاملاً متفاوت با سامانِ ذهنی. «شاید در تمامیِ تحولاتِ ذهن، همه چیز صرفاً به بدن مربوط باشد.»

آگاهی چیست؟ نیچه نیز مانندِ فروید، می‌اندیشید که آگاهی قلمروِ «منِ» متأثر از جهانِ بیرونی است. با وجودِ این، آگاهی کم‌تر در نسبت با برون‌بودگی، و کمتر بر حسبِ امرِ واقعی تعریف می‌شود تا در نسبت با فرادستی، تا برحسبِ ارزش‌ها. این تفاوت در برداشتِ کلی از آگاهی و ناخودآگاه اساسی است. نزدِ نیچه آگاهی همواره آگاهیِ یک فرودست است در نسبت با فرادستی که به آن وابسته است یا در آن «ادغام می‌شود». آگاهی هیچ‌گاه آگاهی از خود نیست، بلکه آگاهیِ یک «من» است در نسبت با خودی که آگاه نیست. آگاهی نه آگاهیِ خدایگان بلکه آگاهیِ برده‌ای است در نسبت با خدایگانی که نیازی به آگاه بودن ندارد. «آگاهی معمولاً هنگامی ظاهر می‌شود که یک کل بخواهد خود را به کلی برتر وابسته کند... آگاهی در نسبت با موجودی متولد می‌شود که می‌توانیم تابعِ آن باشیم». چنین است بردگیِ آگاهی: آگاهی صرفاً گواهی است بر «شکل‌گیریِ بدنی فرادست».

👤 #ژیل_دلوز
📘 #نیچه_و_فلسفه ، ترجمه‌ی عادل مشایخی
@academyshamseh
www.academyshamseh.com
www.instagram.com/academyshamseh