آشتی با ادبیات
55 subscribers
69 photos
16 videos
80 files
39 links
ادبیات در کنکور سراسری بالاترین ضریب را در کل درس های عمومی دارد.
با عضویت در این کانال به راحتی، به همه ی تکنیک ها و روش های تست زنی ادبیات احاطه ی کامل پیدا می کنید.
جمشید فرهمندمنش
مولف کتب کنکوری
ارتباط با ادمین jamshidfarahmandmanesh@
Download Telegram
#نکته های دستوری ⬇️⬇️

💠🔸#ضماير متصل در سه نقش ظاهر مي‌شوند.⬇️⬇️

🔸 1- مفعول: مثل ديدمش خرم و خندان قدحِ باده به دست         
    ش در ديدمش: او را ديدم

نقش آن مفعول مي‌باشد

🔸2- نقش متمّم :(گفتمش سلسله‌ي زلف بتان از پي چيست؟)

     ش در گفتمش يعني؛ به او گفتم نقش آن متمم مي‌باشد.

🔸3- نقش مضاف‌اليه  : مي‌روي و مژگانت خون خلق مي‌ريزد

      (ت) در مژگانت مي‌شود مژگانِ تو نقش آن :مضاف‌اليه

🚨🚨توجه: گاهي اوقات ضماير در جايگاه، اصلي خود قرار نمي‌گيرند

     🔺مثل الا اي طوطي گوياي اسرار /مبادا خاليت شكّر ز منقار

    🔺 ضمير پيوسته‌ي ت در «خاليت» براي كلمه‌ي منقار مي شود و نقش مضاف اليه دارد.
به این حرکت ضمیر که به دلیل وزن صورت می گیرد،جهش یا رقص ضمیر گویند.

🔸🔻🔸چند مثال برای جهش ضمیر(رقص ضمیر)از حافظ:👇👇



🔸1- بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد /  باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
= باد غیرت به صد خار پریشان دلش کرد

🔸2- عشقت رسد به فریاد، ار خود بسان حافظ /  قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت
= عشق به فریادت رسد...

🔸3- صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت /  عشقش به روی دل در معنی فراز کرد
= عشق به روی دلش در معنی را فراز کرد (یعنی بست)

🔸4- باغبانا ز خزان بی‌خبرت می بینم /  آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد
= آه از آن روز که باد گل رعنایت را ببرد

🔸5- طوطیی را به خیال شکری دل خوش بود /  ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
= ناگه سیل فنا نقش املش را باطل کرد


🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_های_دستوری
#نقش‌_ها_ی_تبعی

▪️بدل:
گروه اسمی‌ای است که گروه اسمی پیش از خود را توضیح می‌دهد و می‌تواند جایگزین آن شود و از نقش گروه اسمی پیش از خود، تبعیت می‌کند؛ نمونه:
فردوسی، شاعر حماسه‌سرای ایران، در قرن چهارم می‌زیست.
شاعر حماسه‌سرای ایران، بدل است.

▪️نکته: بدل در شعر معمولاً به صورت ضمیر مشترک «خود»، «خویش» یا «خویشتن» به کار می‌رود که آن را بدل تأکیدی می‌گویند؛ نمونه:
واژه‌های «خود» و «خویشتن» در بیت زیر، نقش بدل دارند:
او را خود التفات نبودی به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
یا:
ما خود نمی‌رویم دوان از قفای کس
آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم

▪️معطوف:
گروه اسمی‌ای است که پس از حرف عطف می‌آید و از نقش گروه اسمی پیش از خود تبعیت می‌کند؛ نمونه:
مولوی و سعدی در قرن هفتم می‌زیستند.
«سعدی» معطوف است.
▪️نکته:
اگر بیش از یک معطوف داشته باشیم، به جای حرف عطف، ویرگول به کار می‌رود.
فردوسی، سعدی، مولوی و حافظ بزرگ‌ترین شاعران ایرانی هستند.

نمونه‌هایی از معطوف در شعر:

بر حدیث من و حُسنِ تو نیفزاید کس
حد همین است، سخندانی و زیبایی را

یا:
نفاق و زَرق نبخشد صفای دل، حافظ
طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد

یا:
عشق و شباب و رندی مجموعه‌ی مراد است
چون جمع شد معانی، گوی بیان توان زد

▪️تکرار:
یک واژه برای تأکید، در یک نقش، تکرار می‌شود؛ نمونه:
سیب آوردم سیب
سیب، که نقش مفعول دارد، برای تأکید، تکرار شده‌است.

نمونه‌هایی از تکرار در شعر:

شاد زی با سیاه‌چشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد

یا:
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت، رفیق بود رفیق

یا:
یکی را ساخت شیرین‌کار و طنّاز
که شیرینی تو، شیرین، ناز کن ناز

یکی را تیشه‌ای بر سر فرستاد
که جان می‌کَن که فرهادی تو، فرهاد

▪️نکته:
هر نوع تکرار واژه را نمی‌توان نقش تبعی تکرار دانست؛ در نقش تبعی تکرار حتماً باید یک واژه برای تأکید، در همان نقش، تکرار شده باشد.

🆔 @jamshidfarahmand
💠🔸#نکته دستوری 👇👇

🔸🔸نکره مخصصه چیست ؟⬇️⬇️

اسمی است که با یا نکره می آید ، اما جمله پیروی که قابل تاویل به صفت است ، آن را معرفه گونه می کند.
🔸مثال 👇
مردی که تخم می کارد کشاورز است.
"مردی" نکره مخصصه است و جمله پیرو 👈".....تخم می کارد"قابل تاویل به صفت است .
مرد "تخم کارنده "کشاورز است‌.
منبع 👇
#دستور زبان فارسی
دکتر حسن انوری ، دکتر حسن احمدی گیوی
🆔 @jamshidfarahmand
#نکته ادبی
#قالب_مستزاد⬇️⬇️

💠🔸#مستزاد شعری است که در آخر مصراع های یک رباعی یا غزل یا قطعه، جمله ی کوتاهی از نثر آهنگین و مسجع اضافه می کنند که از لحاظ معنی به آن مصراع مربوط است ولی با وزن اصلی شعر هماهنگ نیست.
🔸💠در واقع کلمه ی مستزاد به معنی “زیاد شده” هم همین معنی را می دهد و علت نام گذاری این نوع شعر هم قطعه اضافه شده در پایان هر مصراع است.
💠💠#مشخصات_مستزاد :⬇️⬇️

🔸1- موضوع و درون مایه مستزاد می تواند مدح ، عشق و عرفان ، مسائل اجتماعی و میهنی باشد .
🔸2- تنها قالب شعر سنتی است که مصراع های آن با هم مساوی نیستند .د
🔸3- اولین مستزاد در قرن پنجم از مسعود سعد سلمان بر جای مانده است .

🚨🚨نکته : اهمّیّت مستزاد در آن است که در ⬇️⬇️
#پیدایش_شعر_نیمایی اثر داشته و منبع الهام نیما در کوتاه و بلند کردن مصراع های شعر نو بوده است .
مشهورترین مستزاد سرایان عبارتنداز : مسعود سعد سلمان ، نسیم شمال ، ملک الشعرا بهار ، ادیب الممالک فراهانی ، اخوان ثالث و حسام هروی .

💠💠نمونه ی چند مستزاد:⬇️⬇️
گیرم که ز مال و زر کسی قارون شد —- مرگ است زپی!
یا آن که به علم و دانش افلاطون شد —- کو حاصل وی؟
اندوخته ام ز کف همه بیرون شد ——- کو ناله ی نی؟
ز اندیشه کونین دلم پرخون شد ——- کو ساغر می؟
(#مشتاق_اصفهانی)

🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_آرایه_ی_ی
#آرایه_ی_حس_آمیزی

در آرایه ی حس آمیزی، ترکیب و آمیختگی دو یا چند حس از حواس پنجگانه(بینایی/شنوایی/چشایی/بویایی/لامسه) با یکدیگر و یا حسی از حواس پنجگانه با حسی انتزاعی و ذهنی مطرح است...

🌀حواس ذهنی توسط عقل،تفکر و تخیل قابل درک میباشند.

🔴مثال ترکیب حواس پنجگانه باهم:

🔷الف)ازصدای سخن عشق ندیدم خوشتر

ترکیب حس شنوایی و بینایی

🔶ب)سخن های کم وزن و سنگینِ تو/ زشوری کند تلخ و شیرینِ تو

سخن با حس شنوایی و سنگینی با حس لامسه قابل درک است واین دو باهم آمیخته اند.

🔵2- مثال برای ترکیب حواس پنجگانه با حواس انتزاعی وذهنی:

🔶آرزوهایِ شیرین/خبرِ تلخ/قیافه ی بانمک/اخلاقِ نرم/سلامِ گرم/سکوتِ سنگین

⚫️3-آسمان فریبی آبی رنگ شد:

ترکیب(فریب): حس انتزاعی با (آبی رنگ) :حس بینایی است.

🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_دستوری
#فعل_اسنادی_و_مسند

هر گاه فعل جمله ما یکی از فعل های اسنادی باشد ( یعنی : است – بود – شد – گشت و گردید ) آن گاه گزاره علاوه بر نهاد یک جزء اصلی دیگر نیز دارد ( یعنی فعل گذرا است ) و آن مسند است.

هوا دلپذیر شد. ( هوا: نهاد – دلپذیر : مسند – شد : فعل )
خرد چشمِ جان است اگر بنگری ( خرد : نهاد – چشمِ جان : مسند – است : فعل اسنادی )

برای پیدا کردن مسند در جمله نهاد را به همراه چگونه ؟ چطور؟ یا چه جور؟ به صورت جمله ای پرسشی از فعل می پرسیم و به جواب می رسیم.

هنر خوار شد جادُوی ارجمند ( هنر چگونه شد؟ خوار: مسند )
تا سیه روی شود هرکه در او غشّ باشد ( چطور شود؟ سیه روی : مسند )

نکات :

۱. فعل های گشتن و گردیدن اگر به معنای گشت و گذار یا چرخیدن باشند اسنادی نیستند.
این دو فعل باید هم معنی «شد» باشند.

همی بر شد آتش فرود آمد آب / همی گشت گرد زمین آفتاب ( چرخید – پس اسنادی نیست )
نهان گشت آیین فرزنگان ( گشت یعنی شد. )

۲- است و بود اگر به معنی وجود داشتن باشند اسنادی نیستند.

۳. فعل شد اگر به معنای رفت باشد اسنادی نیست.
خرامان بشد سوی آب روان ( بشُد : برفت )

اما در این مثال «شد» اسنادی است.
ساقی گل و سبزه بس طربناک شده است / دریاب که هفته دگر خاک شده است

۴. است ، بود ، شد تنها وتنها اگر خودشان به عنوان فعل به کار رفته باشند می توانند اسنادی باشند.

راه تشخیص:

اگر کلمه قبل از است ، بود ، شد ریشه فعلی داشت آن دو با هم فعل هستند. ( دیده بودم – گفته شد – خورده است )
اما اگر کلمه قبل اینها ریشه فعلی نداشته باشد خودشان فعل اسنادی هستند.

🆔 @jamshidfarahmand
#نکته
تفاوتِ -اند (فعل ربطی) و -َند (شناسه)
۱) آن‌ها برگشتند. (فعل پیش‌وندی)
۲) آن‌ها درحالِ برگشت‌اند. (مسند + فعل ربطی)

🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_های_نگارشی
#اعراب_کلمات

برخی کلمه‌های عربی متداول در فارسی با تغییر زبر و زیر و پیش معنایشان تغییر می‌کند.
در ادامه چند مورد از آنها را ذکر می‌کنیم:

🔸آخِر: پایان
🔹آخَر: دیگر

🔸اَخبار: خبرها
🔹اِخبار: خبر کردن (زنگِ اِخبار)

🔸اِنعام: بخشش (او به همه اِنعام داد)
🔹اَنعام: چارپایان

🔸جذْبه: کشش، جاذبه
🔹جذَبه: سلطه، نفوذ، قدرت

🔸خاتَم: انگشتری، نگین منقش به مهر، آخرین
🔹خاتِم: ختم‌کننده، پایان‌بخش

🔸دِماغ: مغز
🔹دَماغ: بینی

🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_آرایه_ی_ی
#تشبیه‌_یک_چیز_به‌_خودش‌

چیزی‌ را به ‌خودش‌ تشبیه‌ كردن‌ و گفتن‌ كه‌ ”این‌ آینه‌ مثل‌ آینه‌“ است‌ یا ”این‌ چراغ‌ مثل‌ چراغ‌ است‌“ چه‌ لطفی‌ دارد؟ این‌ كه‌ نوعی‌ تحصیلِ حاصل‌ و به ‌اصطلاحِ توتولوژی‌ Tautology است‌..

در بلاغتِ هند (سانسكریت‌) چشم‌اندازهای‌ دیگری‌ در باب‌ تقسیمات‌ تشبیه‌ وجود دارد كه‌ اولین آنها همین‌ مسئلۀ ”تشبیهِ یك‌ چیز به‌ خودش‌“ است‌ به‌ گونه‌ای‌ كه‌ ”مُشبَّه‌“ و ”مشبَّهُ­به‌“ یكی‌ باشد، این­گونه‌ تشبیه‌ در ادبیات‌ فارسی‌ سابقه‌ دارد، چنانكه‌ مولانا فرموده‌ است‌::

صبحدمی‌، همچو صبح‌، پردۀ ظلمت‌ درید
نیم شبی ناگهان صبح قیامت دمید.

در زَهْرُالربیع‌ سیدنعمت‌الله‌ جزایری‌ (1050-1112ق/1640-1701م) شاعری‌ آب‌ را به ‌آب‌ تشبیه‌ كرده‌ است‌ و قصدش‌ از این‌ كار ظاهراً طعن‌ و طنزی‌ بوده‌ است‌ نسبت‌ به‌ چنین‌ هنر سازه‌ای:
كأنَّنا و الماءُ مِنْ حَوْلِنا

قومٌ جُلُوسٌ حَولَهُم‌ ماءُ[v]

كه‌ ترجمه‌اش‌ در این‌ حدود است‌: حالِ ما، در آن‌ هنگام‌ كه‌ آب‌ گرد ما را گرفته‌ بود، مثل‌ این‌ بود كه‌ گروهی‌ باشند و آب‌ گرد ایشان‌ را گرفته‌ باشد. شاعرِ معروف‌ در حق‌ گویندۀ این‌ بیت‌ به‌ شوخی‌ و طنز گفته‌ است‌:

و شاعِرٌ اَوَقَدَ الطَبْعَ الذُكاءُ لَهُ
فكادَ یحْرِقُهُ مِنْ فَرْطِ اِذكاءِ

اَقـامَ یـجـهِدُ اَیـّاماً قَریـحَـتَهُ
وَ شَبَّه‌ الماءَ، بَعْد الجَهْدِ، بالماءِ[vi]

كه‌ ترجمه‌اش‌ در این‌ حدود است‌: شاعری‌ كه‌ از فرطِ تیزی ذوق‌ نزدیك‌ بود كه‌ آتش‌ بگیرد، چندین‌ روز قریحۀ خویش‌ را به ‌رنج‌ افكند و زحمت‌ كشید تا آب‌ را به‌ آب‌ تشبیه‌ كرد.

شاعر فارسی‌گوی‌ هند در قرن‌ دوازدهم‌، در قطعه‌ای‌ عربی‌ گفته‌ است‌:

اَلا لِكُلِّ حُسَینِ الوَجْهِ اَشباهُ

و لانظیرَ لِمَنْ اَهْواهُ اِلاّهُ[ii]

كه‌ ترجمه‌اش‌ در این‌ حدود است‌: ”از برای‌ هرزیباچهره‌ای‌ همانندی‌ است‌ و آن‌ را كه‌ من‌ دوست‌ دارم‌، جز خود همانندی‌ ندارد. “

- استاد محمدرضا شفیعی کدکنی
- نوعی‌ ساختارِ مبالغه‌ در زبان فارسی كهن‌

مطلب ارسالی از : محمود علی اصغری ؛ گروه ادبیات استان آذربایجان شرقی
🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_آرایه_ای
#جانوران_و_نمادین_بودن_آنها_در_ادبیات

آهو ( آزادگی و بی گناهی )
اسب (نجابت و هوشیاری )
پلنگ ( تکبر و بلند پروازی )
پشه ( ضعف و ناتوانی )
جغد ( دانایی و تیزبینی و قصه گویی )
باز ( فال نیک )
الاغ ( کودنی و صبوری )
بره ( معصومیت )
خرس ( پر خوری )
بلبل (بی توجهی، عاشقی و دلباختگی )
خرگوش ( غفلت )
بوقلمون ( چند رنگی و بی ثباتی )
روباه ( مکر و حیله )
بزغاله ( شیطنت )
بز ( دانایی )
سگ ( وفاداری و دوستی )
ببر ( ضعیف کشی )
شیر ( پادشاهی و شجاعت و قدرت )
شتر مرغ ( بهانه جویی )
بوتیمار ( غم خوردن )
پرستو ( فال نیک و بهار )
شتر ( کینه توزی )
طوطی ( تقلید )
عقاب ( خودپسندی )
کرکس ( مفت خوری )
لک لک (شادی و نشاط )
کبک ( خوش خرامی و طنازی )
زرافه ( بلندی و نشخوارگی )
کلاغ ( شومی و سخن چینی )
ماهی ( زیبایی و امید و پویایی)
گربه ( بی وفایی و بی چشم و رویی )
گوسفند ( حماقت و خونسردی )
فیل ( یکدلی و قدرت )
گرگ ( زرنگی و تجاوز )
نهنگ (عظمت و درندگی )
موش ( حقارت و موذیگری )
کفتار ( دزدی و نحسی )
میمون ( تقلید و اطوار )
مار ( ظاهر خوش و باطن بد)
عقرب ( زیرکی و خودنمایی )
قناری ( خوش آوازی )
قورباغه ( زشتی )
هدهد ( مژده دهی و رهبری )
کرگدن ( تنومندی و پرزوری )
طاووس ( زیبایی و غرور )
عقاب ( بلند پروازی )
شیر ( شجاعت )
ملخ ( بی خیالی و راحت طلبی )
خفاش ( جهل و نادانی و شیطان )

🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_دستوری
#بدل_و_راه_های_تشخیص_آن

بدل

چکیده:
 یکی از موانع اصلی یادگیـــری ، عدم توانــــایی دانش آموزان در درک و تعمیم مفاهیم و خلط مبحث با مباحث دیگر می باشد. بـــدل در کتاب فارســـی دوره ی اول متوسطه از جمله مباحثــی است که معمولا دانش آموزان در تشخیص و کاربرد آن دچار اشتباه شده و آن را با مباحث دیگر از جمله صفت و مضاف الیه قاطی می کنند.این مقاله در پی تسهیل در امر آموزش بدل و راه های تشخیص آن است.
کلید واژه : بدل ، صفت ، مضاف الیه
 
تعریف بدل:
بــــدل اسم یا گروه اسمی است که نــام دیگر یا شهرت یامقام و عنوان یا لقب یا شغـــل ویا یکی دیگر از خصوصیات اسم قبل از خود را بیان می کند.( انوری ، ۱27 و دکتر خانلری ، 93 ) در واقع بدل برای توضیح یا تاکید اسم قبل از خود می آید . ( خیامپور ، 44 )   به بیان ساده تر گاهی چون کسی یا چیزی را نام می بریم گمان می کنیم که شنونده احتمـــال دارد مقصود ما را در نیابد.پس برای واضح تر کردن مقصـود خودمان ، نـام دیگر یا شغـل و مقام یا نشـــانی دیگر اسم را بیان می کنیم.این توضیح اضافی که درباره ی اسم می دهیم «بدل»خوانده می شود . (خانلری ،94-93)

ویژگی های بدل:
ویژگی های بدل که ما آنها را با عنوان « راه های تشخیص بدل » می شناسیم عبارت اند از :

۱ – بدل و اسم قبل از آن باید در جمله ، یک نقش داشته باشند.
2 – بدل و اسم قبل از آن باید یک چیز یا یک شخص باشند و دو چیز یا دو کس مستقل از هم نباشند .
3 – بدل از جمله قابل حذف شدن باشد ؛بدون این که به معنی جمله آسیبی برسد .
4 –بعد از بدل فعل نیامده باشد .
5 – اسم قبل از بدل نباید کسره داشته باشد .
6 – بدل بین دو ویرگول قرار می گیرد .

مثال : فردوسی ، حماسه سرای بزرگ ایران ، سخن را به آسمان علیین برد .

که اگر این مثال را با روش ها یا همان ویژگی های شش گانه ی فوق بررسی کنیم ؛می بینیم که :
۱ – حماسه سرای بزرگ ایران  و فردوسی هر دو در جمله  نقش نهادی دارند .
2 – هر دو یک شخص هستند .یعنی فردوسی همان حماسه سرای بزرگ ایران  است و این ها دو شخص مستقل از هم نیستند .
3 – ما می توانیم بدل ( حماسه سرای بزرگ ایران ) را از جمله حذف کنیم ؛ بدون این که به معنی جمله آسیبی برسد .
4 – بعد از بدل ( حماسه سرای بزرگ ایران ) بلافاصله فعل نیامده است .
5 – اسم قبل از بدل ( فردوسی ) کسره ندارد .
6 – بدل ( حماسه سرای بزرگ ایران ) بین دو ویرگول قرار گرفته است .

فرق بدل با صفت و مضاف الیه:
فرق بدل با صفت ، آن است که موصوف با کسره به صفت اضافه می شود ، ولی مبدل منه ( اسم قبل از بدل ) با کسره به بدل اضافه نمی شود . ( انوری ، ۱28 )

فرق بدل با مضاف الیه :
آن است که:
اولا : مضــاف با کســره به مضاف الیـــه اضـــــافه می شود ،ولی مبدل منه ( اسم قبل از بدل ) به بدل اضـــافه نمی شود .

ثانیا : مضـــاف ومضاف الیه دو موجود مستقل وجداگانه اند ، در حالی که بدل و اسم قبل از آن هردو یکی هستند . ( انوری ، ۱28 )

منابع و ماخذ:
ا – انوری، حسن ، دستور زبان فارسی  ، جلد2 ، چاپ بیستم ، انتشارات فاطمی ،تهران ، ۱379

2 – ناتل خانلری ، پرویز ، دستور زبان فارسی ، چاپ هجدهم، انتشارات توس ، تهران ،۱380

3 – خیامپور ، عبدالرسول دستور زبان فارسی ، چاپ یازدهم ، انتشارات ستوده ،تبریز ، ۱382

 نویسنده ی مقاله : محمد حسین زاده

🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_آرایه_ی_ی
#لف_و_نشر

«لف» در لغت به معنی «پیچاندن» و «نشر» به معنی «آشکار کردن» و «لف و نشر»، بر روی هم به معنی «پیچاندن و آشکارکردن» است.

در اصطلاح ادبی، آن است که دو یا چند کلمه در بخشی از سخن به کار رفته باشد که با دو یا چند کلمه در بخش دیگری از سخن، ارتباط دستوری یا معنایی داشته باشند؛ کلمات بخش اوّل را «لف» و «کلمات» بخش دوم را «نشر» می‌گویند؛ چند نمونه:

افروختن و سوختن و جامه دریدن
پروانه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت

در مصراع اوّل، شاعر سه واژه‌ی «افروختن»، «سوختن» و «جامه‌دریدن» را به کار برده که با واژه‌های «شمع»، «پروانه» و «گل» در مصراع دوم، ارتباط دارند:

پروانه، سوختن را از من آموخت
شمع، افروختن (آتش گرفتن) را از من آموخت
گل، جامه دریدن (شکفتن) را از من آموخت

همچنین در بیت زیر لف و نشر دیده می‌شود:

گر دهدت روزگار، دست و زبان، زینهار
هرچه بدانی مگوی، هرچه توانی مکن

واژه‌ی «دست» با «هرچه توانی مکن» و «زبان» با «هرچه بدانی مگوی»، ارتباط دارد.

اگر کلمات بخش دوم، به همان ترتیبِ کلمات بخش اوّل، آمده باشند، لف و نشر را مرتّب می‌گویند؛ نمونه:

تا دهان و رخِ تو را دیدند
غنچه دل‌تنگ و ارغوان، خَجل است

می‌بینید که کلمات «دهان» و «رخ»، به ترتیب با «غنچه» و «ارغوان» ارتباط دارند؛ یعنی غنچه و ارغوان، به همان ترتیبِ دهان و رخ، آمده‌اند.
اما در بیت زیر:

اکنون نه مرا کشتی از آن ابرو و مژگان
دیری است که من، کشته‌ی آن تیر و کمانم

می‌بینیم که «ابرو» و «مژگان» (مژه‌ها) در مصراع اوّل، به «کمان» و «تیر» در مصراع دوم، تشبیه شده‌اند؛ امّا واژه‌های «تیر» و «کمان» به همان ترتیبِ «ابرو» و «مژگان» نیامده‌اند؛ این نوع لف و نشر را نامرتّب یا مشوّش می‌گویند.

اکنون نمونه‌های دیگری از لف و نشر مرتب و نامرتب را در بیت‌های زیر، بررسی کنید:

از درونِ سوزناک و چشمِ تر
نیمه‌ای در آتشم، نیمی در آب

درون سوزناک با آتش و چشم تر با آب ارتباط دارد.

آن نه زلف است و بناگوش که روز است و شب است
وآن نه بالای صنوبر که درخت رطب است

زلف در سیاهی به شب و بناگوش در سپیدی به روز تشبیه شده‌است.

🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_نگارشی
#جمله_معترضه_چیست_؟

جمله‌ای که در ضمنِ جمله اصلی می‌آید و اگر آن را حذف کنیم خللی در معنای جمله اصلی پدید نمی‌آید و در بین دو خط تیره می‌آید. جمله معترضه بر دو نوع است :
۱) دعایی. مانند: «جواد - خدا حفظش کند - جوان مؤدّبی است».
۲) توضیحی : سعدی - که بزرگترین سجع نویس ایرانی است - در قرن هفتم می‌زیست
*فرق جمله معترضه و بدل :
_جمله‌ معترضه جمله است ولی بدل جمله نیست .
_جمله معترضه بین دو خط فاصله می‌آید ولی بدل بین دو ویرگول .
*راه های تشخیص بدل عبارتند از :
۱ – بدل و اسم قبل از آن باید در جمله، یک نقش داشته باشند.
۲ – بدل و اسم قبل از آن باید یک چیز یا یک شخص باشند و دو چیز یا دو کس مستقل از هم نباشند.
۳– بدل از جمله قابل حذف شدن باشد؛ بدون این که به معنی جمله آسیبی برسد.
۴– اسم قبل از بدل نباید کسره داشته باشد.
۵– بدل بین دو ویرگول قرار می‌گیرد. مثال: فردوسی، حماسه سرای بزرگ ایران، سخن را به آسمان علیین برد.
*فرق بدل با صفت و مضاف‌الیه:فرق بدل با صفت، آن است که موصوف با کسره به صفت اضافه می‌شود ، ولی مبدل منه ( اسم قبل از بدل ) با کسره به بدل اضافه نمی‌شود .
*فرق بدل با مضاف‌الیه آن است که
نخست: مضــاف با کســره به مضاف‌الیـــه اضـــــافه می‌شود ، ولی مبدل منه ( اسم قبل از بدل ) به بدل اضـــافه نمی‌شود.
دوم: مضـــاف و مضاف‌الیه دو موجود مستقل و جداگانه‌اند ، در حالی که بدل و اسم قبل از آن هردو یکی هستند.

📕منابع و مآخذ:
‌‌‌ 1)انوری، حسن ، دستور زبان فارسی ، جلد۲ ، چاپ بیستم ، انتشارات فاطمی ،تهران.
2)ناتل خانلری ، پرویز ، دستور زبان فارسی ، چاپ هجدهم، انتشارات توس ، تهران.
3)خیامپور ، عبدالرسول دستور زبان فارسی ، چاپ یازدهم ، انتشارات ستوده ،
🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_دستوری
#انواع_جمله

جمله ی خبری:  در این جمله از وقوع کاری یا پذیرفتن حالتی خبر می دهیم .
در پایان جمله خبری باید نقطه بگذاریم.        مانند   :    امید بیمار است.

 جمله ی امری :  جمله ای که در آن انجام دادن یا ندادن  کاری و پذیرفتن یا عدم پذیرفتن حالتی را طلب می کند. در پایان جمله امری بایدنقطه بگذاریم .      مانند : به دنبال خواهرت برو.

نکته:اگر در جمله ای دستور به عدم انجام کاری باشد (فعل نهی) باز هم آن جمله را باید جمله امری به 
حساب آورد.  مانند : این گل را نچین.  امری منفی

 جمله ی عاطفی :  در این جمله ها یکی ازعواطف انسانی خود را ازقبیل ، تعجب ، خشنودی ، تاسف ، آرزو ، خشم، دعا و ..... )  را بیان می کند. 
مثال :   به به  چه هوای خوبی!

 جمله ی پرسشی: در این نوع جمله ها ، در باره ی کاری یا موضوعی  پرسشی به عمل می آید. 
در پایان جمله ی پرسشی علامت (؟) می گذاریم . مانند : آیا کتاب را خواندی؟

 شبه جمله 
کلمه یا عبارتی که شبیه به جمله بوده و در شمارش تعداد جمله یک جمله به حساب می آید.
شبه جمله ممکن است بدون فعل ویا فعل درآن مخفی باشد.
شبه جمله به دو قسمت تقسیم می شود که عبارتند از:

اصوات: به کلمه هایی می گویند که برای بیان یکی ازعواطف انسانی به کار می رود.
مثلا وقتی بیمار می گوید "آه" با همین یک کلمه همه ی درد خود را بیان می کند.

نکته:مهم ترین اصوات عبارتند از :
" به به،آه ، آفرین، دریغا، خوشا، افسوس، آخ، وای ، مرحبا”

 منادا: اسمی که مورد خطاب قرار بگیرد وغالبا بعد از نشانه ها وحروفی مانند :"ای ،یا ،آی " بیاید منادا نامیده می شود .ومی توان آن را یک جمله به حساب آورد . 
مثال:  ای یاران بیایید تا با هم برویم .         ای خدا !خودت کمکم کن .           خدایا !متشکرم

 نکته تیزهوشانی

روش تشخیص تعداد جمله ها :
تعدادجمله ازفرمول زیربه دست می اید .
تعداد فعل های ذکر شده + تعداد فعل های حذف شده + شبه جمله 
مثال : ای مردم ! بدانیدملتی که تلاش کند وپشتکار داشته باشد هم به برخورداری می رسد وهم به موفقیت .
ای مردم  + بدانید+ تلاش کند+ داشته باشد +می رسد +می رسد (که حذف شده )
شبه جمله   +   فعل  +   فعل      +    فعل       +     فعل  +(فعل  حذف شده)
گاهی در جمله عبارتی شبیه به فعل می آید که هرگز فعل نیست .مانند مصدر ها ،بنابراین، این گروه هرگز در شمارش، جمله محسوب نمی شوند.
مثال : هنگام رفت وآمد از خیابان احتیاط کن . ( یک جمله )
کار کردن وتلاش کردن رمز موفقیت است . ( یک جمله )
نکته :گاهی فعل ها به صورت مخفف می آیند .درشمارش جمله ها محسوب می شوند .
مثال :من آن نی ام که تورها نکنم .(من آن کسی
نیستم که تورارهانکنم

🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_های_نگارشی
#شیوه‌ی_عادی
#شیوه‌ی_بلاغی

ترتیب اجزای جمله در زبان عادی، معمولاً به صورت زیر است:
۱- نهاد + فعل
۲- نهاد+ مفعول + فعل
۳- نهاد + مسند + فعل
۴- نهاد + متمم + فعل
۵- نهاد + مفعول + متمم + فعل
و...

همان‌طور که می‌بینید، در زبان عادی همواره «نهاد» در آغاز جمله و «فعل» در پایان جمله، قرار می‌گیرد.
در شعر و نثر، هرگاه اجزای جمله به شیوه‌ی زبان عادی بیان شود، آن را شیوه‌ی عادی می‌گویند؛ ترتیب اجزای جمله در بیت زیر، به شیوه‌ی عادی است:

خدا کشتی آن‌جا که خواهد بَرَد
اگر ناخدا جامه بر تن درد

امّا در شعر یا نثر، هرگاه اجزای جمله به ضرورت رعایت وزن و قافیه یا برای تأکید و تأثیرگذاری بیشتر، جابه‌جا شوند، آن را «شیوه‌ی بلاغی» می‌گویند؛ مثلاً همان بیت بالا را می‌توان به شیوه‌ی بلاغی، این گونه بیان کرد:

بَرَد کشتی آن‌جا که خواهد خدا
اگر جامه بر تن دَرَد ناخدا

می‌بینیم که اجزای جمله جابه‌جا شده‌است؛ به این گونه بیان، شیوه‌ی بلاغی می‌گویند.

یعقوب کیانی شاهوندی
🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_دستوری
#انواع_تا_در_دستور_زبان_فارسی

برای پی بردن به معانی کلمات و به خصوص در شعر، نیازمند کنکاشی دقیق در کاربرد آن ها هستیم. در حقیقت برای فهم معنای یک کلمه ( اسم، فعل ، حرف، صفت ، قید و ...) باید بتوان زنجیره معنای موجود در جمله را درک کرد تا به وسیله فهم معنای کل جمله، کلمه مورد نظر هم معنا شود.

کلمه #تا در زبان فارسی بیش از بیست نوع و کارکرد دارد که البته ما در پایه ششم تنها با چند نمونه از آن آشنا می شویم.

1. تا می تواند به تنهایی به عنوان یک #شبه_جمله و در معنای آگاه باش ، هشدار و .... به کار رود.

ز صاحب غرض تا سخن نشنوی / که گر کار بندی پشیمان شوی ( اگاه باش که سخنی را از فرد دارای سوء نیت نشنوی که اگر بشنوی و به کار بگیری پشیمان خواهی شد)

2. به عنوان حرف بیان علت در معنای: برای اینکه – تا اینکه

زین دایره مینا خونین جگیرم، می ده / تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی ( تا: برای اینکه)
تا کمالِ علمِ او ظاهر شود / این همه اسرار در صحرا نهاد ( تا: برای اینکه)
دست از مسِ وجود چو مردانِ ره بشوی / تا کیمیایِ عشق بیابی و زر شوی ( تا: برای اینکه)

3. به معنای تا زمانیکه – مادامی که. در این صورت حرف تا، #حرف_ربط است.

تا جان در تن است امید صد هزار راحت است ( تا: تا زمانی که)
از دست غیبت تو شکایت نمیکنم / تا نیست غیبتی نبود لذت حضور

4. اگر حرف تا به معنی #که به کار رود باز هم #حرف_ربط است.

عمر گرانمایه در این صرف شد / تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا ( عمر ارزشمند بر این گذشت که ...)
عمری است تا به راه غمت رو نهاده ایم ( عمری است که....)

5. اگر #تا به معنای آغاز یک زمان باشد #حرف_ربط است

تا جهان بود از سر آدم فراز / کس نبود از راه دانش بی نیاز ( از زمانی که جهان بالای سر انسان بود...)
تا دل به مهرت داده ام در بحر غم افتاده ام ( از زمانی که ....)

6. اگر #تا به معنای پایان زمان و یا انتهای مسیری باشد #حرف_اضافه خواهد بود.

از دم صبح ازل تا آخر شامِ ابد / دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود ( اشاره به پایان زمان)
دوش در حلقه ما صحبت گیسوی تو بود / تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
نقش خیال تو تا وقت صبحدم / بر کارگاه دیده بی خواب می زدم
گفت می باید تو را تا خانه قاضی برم ( اشاره به مقصد ، پایان مسیر)
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت / رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
نذر کردم گر از این غم به در آیم روزی / تا در میکده شادان و غزلخوان بروم
با صبا افتان و خیزان میروم تا کوی دوست

🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_نگارشی
#بیاندیش_یا_بیندیش_؟
#نیافروزد_یا_نیفروزد_؟
#بیافتد_یا_بیفتد_؟

برخی مصدرها با الف آغاز می‌شود:
انداختن، انگاشتن، افتادن، آفریدن، ایستادن و... .
این الف همان آوای همزه است
یا به‌تعبیر آواشناسانه‌اش «انسدادیِ چاکنایی».

برای چگونگی املایش در حالت‌های صَرف فعل،
باید فرق بگذاریم بین دو الفِ آغاز مصدرِ فعل:
۱. آغاز با اَ اِ اُ
۲. آغاز با آ ای او

۱. الف + واکهٔ (مصوّت) کوتاه
«الفِ» مصدر تبدیل می‌شود به «ی‌»:
۱.۱. اَ: افروختن > بیفروخت
۲.۱. اِ: انگاشتن > بینگارد
۳.۱. اُ: افتادن > بیفتد

۲. الف + واکهٔ (مصوّت) بلند
«الفِ» مصدر باقی می‌ماند:
۱.۲. آ: با «ی» و «الف»: آراستن > بیاراید
۲‌.۲. ای: بدون تغییر: ایستادن > بایستد
۳.۲. او: مصدرِ آغازشده با «او» نیافته‌ایم.*

این قواعد در همهٔ حالت‌های زیر جاری است:
در «ب‍ـ» التزامی و امر و زینت (تأکید)
و در «ن‍ـ» نهی و نفی
و در زمان حال و گذشته:

بیفروزد، بیفروز، نَیفروز، مَیفروز، بیفروخت.
بیفکنَد، بیفکن، نَیفکن، مَیفکن، بیفکنْد.
بیاورَد، بیاور، نیاور، مَیاور، نیاورْد.
بایستاد، بایستد، بِایستی، نَایست، مَایست.

اگر «ب‍ـ» در کلام بیفتد،
نه «الف» لازم است، نه «ی»:
انگیختن: بربیَنگیز، برانگیز
آوردن: بیاور، آور، آر

چکیده
اَ اِ اُ: حذف «ا» و آمدن «ی»
آ: هم «ی» و هم «ا»
ای: بدون تغییر

* استاد پارسه‌دَوشتا:
برای او-، مصدر اوباردن یا اوباشتن (بلعیدن) هست. ظاهراً هر دو صورتِ بیوبارد و باوبارد در متون فارسی پیشینه‌ دارد. ممکن است این تفاوت ناشی از تلفظ متفاوت او- باشد (ow / ū) که نیاز به بررسی دارد.

🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_نگارشی
#بیاندیش_یا_بیندیش_؟
#نیافروزد_یا_نیفروزد_؟
#بیافتد_یا_بیفتد_؟

برخی مصدرها با الف آغاز می‌شود:
انداختن، انگاشتن، افتادن، آفریدن، ایستادن و... .
این الف همان آوای همزه است
یا به‌تعبیر آواشناسانه‌اش «انسدادیِ چاکنایی».

برای چگونگی املایش در حالت‌های صَرف فعل،
باید فرق بگذاریم بین دو الفِ آغاز مصدرِ فعل:
۱. آغاز با اَ اِ اُ
۲. آغاز با آ ای او

۱. الف + واکهٔ (مصوّت) کوتاه
«الفِ» مصدر تبدیل می‌شود به «ی‌»:
۱.۱. اَ: افروختن > بیفروخت
۲.۱. اِ: انگاشتن > بینگارد
۳.۱. اُ: افتادن > بیفتد

۲. الف + واکهٔ (مصوّت) بلند
«الفِ» مصدر باقی می‌ماند:
۱.۲. آ: با «ی» و «الف»: آراستن > بیاراید
۲‌.۲. ای: بدون تغییر: ایستادن > بایستد
۳.۲. او: مصدرِ آغازشده با «او» نیافته‌ایم.*

این قواعد در همهٔ حالت‌های زیر جاری است:
در «ب‍ـ» التزامی و امر و زینت (تأکید)
و در «ن‍ـ» نهی و نفی
و در زمان حال و گذشته:

بیفروزد، بیفروز، نَیفروز، مَیفروز، بیفروخت.
بیفکنَد، بیفکن، نَیفکن، مَیفکن، بیفکنْد.
بیاورَد، بیاور، نیاور، مَیاور، نیاورْد.
بایستاد، بایستد، بِایستی، نَایست، مَایست.

اگر «ب‍ـ» در کلام بیفتد،
نه «الف» لازم است، نه «ی»:
انگیختن: بربیَنگیز، برانگیز
آوردن: بیاور، آور، آر

چکیده
اَ اِ اُ: حذف «ا» و آمدن «ی»
آ: هم «ی» و هم «ا»
ای: بدون تغییر

* استاد پارسه‌دَوشتا:
برای او-، مصدر اوباردن یا اوباشتن (بلعیدن) هست. ظاهراً هر دو صورتِ بیوبارد و باوبارد در متون فارسی پیشینه‌ دارد. ممکن است این تفاوت ناشی از تلفظ متفاوت او- باشد (ow / ū) که نیاز به بررسی دارد.

🆔 @jamshidfarahmand
#نکته_ها_ی_دستوری
#انواع_جمله

جمله ی خبری:  در این جمله از وقوع کاری یا پذیرفتن حالتی خبر می دهیم .
در پایان جمله خبری باید نقطه بگذاریم.        مانند   :    امید بیمار است.

 جمله ی امری :  جمله ای که در آن انجام دادن یا ندادن  کاری و پذیرفتن یا عدم پذیرفتن حالتی را طلب می کند. در پایان جمله امری بایدنقطه بگذاریم .      مانند : به دنبال خواهرت برو.

نکته:اگر در جمله ای دستور به عدم انجام کاری باشد (فعل نهی) باز هم آن جمله را باید جمله امری به 
حساب آورد.  مانند : این گل را نچین.  امری منفی

 جمله ی عاطفی :  در این جمله ها یکی ازعواطف انسانی خود را ازقبیل ، تعجب ، خشنودی ، تاسف ، آرزو ، خشم، دعا و ..... )  را بیان می کند. 
مثال :   به به  چه هوای خوبی!

 جمله ی پرسشی: در این نوع جمله ها ، در باره ی کاری یا موضوعی  پرسشی به عمل می آید. 
در پایان جمله ی پرسشی علامت (؟) می گذاریم . مانند : آیا کتاب را خواندی؟

 شبه جمله 
کلمه یا عبارتی که شبیه به جمله بوده و در شمارش تعداد جمله یک جمله به حساب می آید.
شبه جمله ممکن است بدون فعل ویا فعل درآن مخفی باشد.
شبه جمله به دو قسمت تقسیم می شود که عبارتند از:

اصوات: به کلمه هایی می گویند که برای بیان یکی ازعواطف انسانی به کار می رود.
مثلا وقتی بیمار می گوید "آه" با همین یک کلمه همه ی درد خود را بیان می کند.

نکته:مهم ترین اصوات عبارتند از :
" به به،آه ، آفرین، دریغا، خوشا، افسوس، آخ، وای ، مرحبا”

 منادا: اسمی که مورد خطاب قرار بگیرد وغالبا بعد از نشانه ها وحروفی مانند :"ای ،یا ،آی " بیاید منادا نامیده می شود .ومی توان آن را یک جمله به حساب آورد . 
مثال:  ای یاران بیایید تا با هم برویم .         ای خدا !خودت کمکم کن .           خدایا !متشکرم

 نکته تیزهوشانی

روش تشخیص تعداد جمله ها :
تعدادجمله ازفرمول زیربه دست می اید .
تعداد فعل های ذکر شده + تعداد فعل های حذف شده + شبه جمله 
مثال : ای مردم ! بدانیدملتی که تلاش کند وپشتکار داشته باشد هم به برخورداری می رسد وهم به موفقیت .
ای مردم  + بدانید+ تلاش کند+ داشته باشد +می رسد +می رسد (که حذف شده )
شبه جمله   +   فعل  +   فعل      +    فعل       +     فعل  +(فعل  حذف شده)
گاهی در جمله عبارتی شبیه به فعل می آید که هرگز فعل نیست .مانند مصدر ها ،بنابراین، این گروه هرگز در شمارش، جمله محسوب نمی شوند.
مثال : هنگام رفت وآمد از خیابان احتیاط کن . ( یک جمله )
کار کردن وتلاش کردن رمز موفقیت است . ( یک جمله )
نکته :گاهی فعل ها به صورت مخفف می آیند .درشمارش جمله ها محسوب می شوند .
مثال :من آن نی ام که تورها نکنم .(من آن کسی
نیستم که تورارهانکنم

🆔 @jamshidfarahmand