کبوتر حرم
236 subscribers
834 photos
141 videos
26 files
930 links
خاطرات خدمت افتخاری در حرم امام‌رضا علیه‌السلام

khademaneh.ir

@ahmadmehneh
Download Telegram
#خاطرات_خدمت_افتخاری | ازطرف...

بعضی از آن پسربچه‌های وروجک دبستانی تا چشمشان به ما می‌افتاد، پا می‌کوبیدند و احترام نظامی می‌گذاشتند! گمان نمی‌کردند آن کلاه، نشان خادمی است و ما آمده‌ایم برای تقدیم کاپشن به دانش‌آموزان نیازمند؛ هدیه‌هایی فراهم‌شده به‌همت عزیزان هم‌کشیک.

امر فرمودند چند کلمه‌ای برای بچه‌ها صحبت کنم و یک دهان هم برایشان بخوانم:

«ما امروز ازطرفِ...» و بغض به گلویم چنگ انداخت: «نمی‌تونم بگم ازطرف امام‌رضا. ما امروز به‌اسم امام‌رضا براتون هدیه آورده‌یم.»

۱۵ بهمن ۱۴۰۲

#دبستان#کلاه#کاپشن#هدیه#نیکوکاری#هم‌کشیک

💠 | بفرمایید زیارت |

@kaboutarharam
نمی‌توانم غم خودم را از بازدید دیروز پنهان کنم. سرِ درددل مدیر و معلمان باز شد از نیازمندی‌های دبستانی در دل مشهد، ناحیۀ ۴ آموزش‌وپرورش: نبودِ رایانه و حقوق معلمان خریدخدمات و تجهیزات آزمایشگاه و حتی فلاش‌تانک!

این کانکس نمازخانه‌شان بود و تا چندی پیش، یکی از کلاس‌ها! این کمد سمت راست هم تخته‌شان!

و دهۀ فجر بود...😔

۱۵ بهمن ۱۴۰۲

@kaboutarharam
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
با این جوانان دندان‌پزشک خندان خوزستانی، روز میلاد امیرالمؤمنین علیه‌السلام آشنا شدم: روز جشن‌تولد خادمی‌ام؛ روز برف شادی.

یادم باشد هروقت رفتم خوزستان، بدهم دندان طمعم را بکشند!😅

۱۳ رجب ۱۴۴۵
۵ بهمن ۱۴۰۲

* عکس را با اجازۀ خودشان منتشر کردم.

@kaboutarharam
#خاطرات_خدمت_افتخاری | شیرینی!

در رواق امام‌خمینی نشسته بودیم تا نماز عشا تمام شود و شیرینیِ شب میلاد امام‌حسین علیه‌السلام را بین زائران توزیع کنیم.

دکتر، یکی از هم‌کشیک‌هام، با حالتی خیلی جدی به‌م گفت: «شیرینی بخور.»

- نمی‌خورم.

- چرا؟!

- می‌ترسم زائرا ببینن و بگن: «بفرما! شیرینی‌ها رو خودشون می‌خورن!»

- خب وقتی رفتند سجده بخور!

جواب دکترِ دندان‌پزشک دندان‌شکن بود و نمی‌شد کاریش کرد! هم‌زمان با سجدۀ زائران، شیرینی را به دهان گذاشتم که دکتر گفت: «از شانس بد ما سجده‌هاشون هم کوتاهه! زود بلند می‌شن آدم نمی‌تونه با خیال راحت بخوره!»😅

#امام‌حسین(ع) • #رواق_امام‌خمینی#شیرینی#سجده#نماز#دکتر#دندان‌پزشک

💠 | بفرمایید زیارت |

@kaboutarharam
#خاطرات_خدمت_افتخاری | عباسی!

در راه اولین پاس خدمت آن روز، هم‌کشیکم ازم پرسید:

- پاست کجاست؟
- [ایوان] عباسی. خدا منو نندازی!😅

۱۹ بهمن ۱۴۰۲

📷 مهدی جهانگیری

#ایوان_عباسی#بست_شیخ_طبرسی#شعر#شعر_کودکانه#کودکی

💠 | بفرمایید زیارت |

@kaboutarharam
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#خاطرات_خدمت_افتخاری | جدایی

کشیک منتهی به شب نیمۀ شعبان به پاس آخر رسیده بود. پای نقاره‌خانه در آستانۀ نقارۀ غروب‌گاهی، گرفتار این بودم که هرگونه جدایی چقدر برایم سخت است و تلخ. و چرا جدایی از امام زمانه آن مایه قلبم را نمی‌فشارد؟!😔

۵ اسفند ۱۴۰۲

📷 اثر استاد محمود فرشچیان

#امام‌زمان(عج) • #انتظار#موعود#نیمۀ_شعبان#نقاره‌خانه#نقاره#جدایی#محمود_فرشچیان

💠 | بفرمایید زیارت |

@kaboutarharam
#خاطرات_خدمت_افتخاری | کوکا!

به پشتیِ آسایشگاه تکیه زدم تا با اشترودل رضوی و نوشابه‌مشهدی سحری کنم: برای روزه‌ای واجب که بر گردنم بود و روز پیشواز، فرصتی طلایی که ادایش کنم.

دوست دیرینم در کشیک دوم شب که بیماری قند داشت و تعارف نوشابه‌ام را رد کرد. مانده بود آن سید معمم که او هم داشت سحری می‌خورد:

- حاج‌آقا، بفرمِن نوشابه.

- ممنون آقا. هه‌هه‌هه!

- او خِنده یعنی مُخوام!

- نه. از اون جهت خندیدم که کوکا ضرر داره.

- دِگه حاج‌آقا، ما تفریحی غیر از کوکا که نِدِرِم!

- بله. انصافاً كوكا جایگزین نداره. ولی بالاخره آدم باید پا روی نفسش بذاره.

- دِگه ما قِراره یگ ماه پا رو نفسِما بِذِرِم! گفتِم قبلش خوب خودِما ره تحویل بیگیرِم!😅

۲۱ اسفند ۱۴۰۲

#روزه#پیشواز#سحری#ماه_رمضان#شعبان#آسایشگاه#نوشابه#نوشابه‌مشهدی#کوکاکولا#کوکا#اشترودل#اشترودل_رضوی

💠 | بفرمایید زیارت |

@kaboutarharam
#خاطرات_خدمت_افتخاری | عزیزی

پس از نماز مغرب و عشای پایان کشیک در آسایشگاه، این بیت جامی دوید به دلم:

کنم از جیب نظر تا دامن
چه عزیزی که نکردی با من


و اشک نباید سرازیر می‌شد؟!

۱۳ اسفند ۱۴۰۳

* جامی این بیت را از زبان «خارکشْ پیری با دلق درشت» سروده. پیر شدم رفت!😅

#جامی#شعر#بیت#آسایشگاه

💠 | بفرمایید زیارت |

@kaboutarharam
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#خاطرات_خدمت_افتخاری | ویروس

من آدم کم‌تذکری هستم؛ ولی نمی‌شد از آن صحنه چشم پوشید: دختری جوان در دالان صحن نو (آزادی) به بست پایین، حجاب از سر برداشته بود. به‌طرفش رفتم و محکم به‌ش تذکر دادم. روسری‌اش را جلو کشید. ناگهان جوان تنومندی که کنارش بود، حرکتی کرد که تصورش را هم نمی‌کردم: هر دو پاشنۀ پای دختر را گرفت، به‌طرف دیوار فشارش داد و او را تا نزدیک سقف بالا برد! خواستم با مرد جوان درگیر شوم که پسرک همراه دختر یادآوری کرد که آن مرد هم از همراهانشان است.

دختر جوان به زمین برگشت و روسری‌اش هم دوباره به‌روی شانه‌اش. این بار تا تذکر دادم، مرد جوان دیگری از همراهانش سرم را به پایین فشار داد و با دندان‌های به‌هم‌فشرده تهدید کرد: «مگه یک بار تذکر ندادی؟!» و سوزن‌مانندی را به نیم‌رخ بینی‌ام فرو کرد. دردی مینیاتوری حس کردم و حدس زدم که سوزن به ویروس آلوده است.

و از خواب پریدم!

حدود ساعت ۲:۳۰ بامداد
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
آخرین سحر ماه مبارک رمضان ۱۴۴۵

#صحن_نو#صحن_آزادی#بست_پایین#حجاب#سوزن#ویروس

🔗 خواب خدمتدرشتیتعبیر خواب

💠 | بفرمایید زیارت |

@kaboutarharam
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
#خاطرات_خدمت_افتخاری

درخواست

فقط چند دقیقه از شروع نقارۀ عصرگاهی گذشته بود که همکار کشیک شب آمد تا پاس پله‌برقی بست پایین را ازم تحویل بگیرد: چند دقیقه زودتر از ساعت مقرر، چند دقیقه به شش عصر. و درخواستی داشت که تا آن روز نشنیده بودم:

- ای چند دِقیقه ره بی‌زحمت مِشه شما سر او پله‌برقی واستِن؟

- ای به چَشم.

- مُخوام هم رو به قبله باشُم، هم رو به حضرت.

- به‌به! ما رم دعا کنِن.

۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

#نقاره‌خانه#نقاره#نقاره‌خانه #بست_پایین‌خیابان#بست_پایین#بست_شیخ_حر_عاملی#پله‌برقی#قبله

💠 | بفرمایید زیارت |

@kaboutarharam
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM