#خاطرات_خدمت_افتخاری | ازطرف...
بعضی از آن پسربچههای وروجک دبستانی تا چشمشان به ما میافتاد، پا میکوبیدند و احترام نظامی میگذاشتند! گمان نمیکردند آن کلاه، نشان خادمی است و ما آمدهایم برای تقدیم کاپشن به دانشآموزان نیازمند؛ هدیههایی فراهمشده بههمت عزیزان همکشیک.
امر فرمودند چند کلمهای برای بچهها صحبت کنم و یک دهان هم برایشان بخوانم:
«ما امروز ازطرفِ...» و بغض به گلویم چنگ انداخت: «نمیتونم بگم ازطرف امامرضا. ما امروز بهاسم امامرضا براتون هدیه آوردهیم.»
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
#دبستان • #کلاه • #کاپشن • #هدیه • #نیکوکاری • #همکشیک
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam
بعضی از آن پسربچههای وروجک دبستانی تا چشمشان به ما میافتاد، پا میکوبیدند و احترام نظامی میگذاشتند! گمان نمیکردند آن کلاه، نشان خادمی است و ما آمدهایم برای تقدیم کاپشن به دانشآموزان نیازمند؛ هدیههایی فراهمشده بههمت عزیزان همکشیک.
امر فرمودند چند کلمهای برای بچهها صحبت کنم و یک دهان هم برایشان بخوانم:
«ما امروز ازطرفِ...» و بغض به گلویم چنگ انداخت: «نمیتونم بگم ازطرف امامرضا. ما امروز بهاسم امامرضا براتون هدیه آوردهیم.»
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
#دبستان • #کلاه • #کاپشن • #هدیه • #نیکوکاری • #همکشیک
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam
نمیتوانم غم خودم را از بازدید دیروز پنهان کنم. سرِ درددل مدیر و معلمان باز شد از نیازمندیهای دبستانی در دل مشهد، ناحیۀ ۴ آموزشوپرورش: نبودِ رایانه و حقوق معلمان خریدخدمات و تجهیزات آزمایشگاه و حتی فلاشتانک!
این کانکس نمازخانهشان بود و تا چندی پیش، یکی از کلاسها! این کمد سمت راست هم تختهشان!
و دهۀ فجر بود...😔
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
@kaboutarharam
این کانکس نمازخانهشان بود و تا چندی پیش، یکی از کلاسها! این کمد سمت راست هم تختهشان!
و دهۀ فجر بود...😔
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
@kaboutarharam
با این جوانان دندانپزشک خندان خوزستانی، روز میلاد امیرالمؤمنین علیهالسلام آشنا شدم: روز جشنتولد خادمیام؛ روز برف شادی.
یادم باشد هروقت رفتم خوزستان، بدهم دندان طمعم را بکشند!😅
۱۳ رجب ۱۴۴۵
۵ بهمن ۱۴۰۲
* عکس را با اجازۀ خودشان منتشر کردم.
@kaboutarharam
یادم باشد هروقت رفتم خوزستان، بدهم دندان طمعم را بکشند!😅
۱۳ رجب ۱۴۴۵
۵ بهمن ۱۴۰۲
* عکس را با اجازۀ خودشان منتشر کردم.
@kaboutarharam
#خاطرات_خدمت_افتخاری | شیرینی!
در رواق امامخمینی نشسته بودیم تا نماز عشا تمام شود و شیرینیِ شب میلاد امامحسین علیهالسلام را بین زائران توزیع کنیم.
دکتر، یکی از همکشیکهام، با حالتی خیلی جدی بهم گفت: «شیرینی بخور.»
- نمیخورم.
- چرا؟!
- میترسم زائرا ببینن و بگن: «بفرما! شیرینیها رو خودشون میخورن!»
- خب وقتی رفتند سجده بخور!
جواب دکترِ دندانپزشک دندانشکن بود و نمیشد کاریش کرد! همزمان با سجدۀ زائران، شیرینی را به دهان گذاشتم که دکتر گفت: «از شانس بد ما سجدههاشون هم کوتاهه! زود بلند میشن آدم نمیتونه با خیال راحت بخوره!»😅
#امامحسین(ع) • #رواق_امامخمینی • #شیرینی • #سجده • #نماز • #دکتر • #دندانپزشک
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam
در رواق امامخمینی نشسته بودیم تا نماز عشا تمام شود و شیرینیِ شب میلاد امامحسین علیهالسلام را بین زائران توزیع کنیم.
دکتر، یکی از همکشیکهام، با حالتی خیلی جدی بهم گفت: «شیرینی بخور.»
- نمیخورم.
- چرا؟!
- میترسم زائرا ببینن و بگن: «بفرما! شیرینیها رو خودشون میخورن!»
- خب وقتی رفتند سجده بخور!
جواب دکترِ دندانپزشک دندانشکن بود و نمیشد کاریش کرد! همزمان با سجدۀ زائران، شیرینی را به دهان گذاشتم که دکتر گفت: «از شانس بد ما سجدههاشون هم کوتاهه! زود بلند میشن آدم نمیتونه با خیال راحت بخوره!»😅
#امامحسین(ع) • #رواق_امامخمینی • #شیرینی • #سجده • #نماز • #دکتر • #دندانپزشک
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam
#خاطرات_خدمت_افتخاری | عباسی!
در راه اولین پاس خدمت آن روز، همکشیکم ازم پرسید:
- پاست کجاست؟
- [ایوان] عباسی. خدا منو نندازی!😅
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
📷 مهدی جهانگیری
#ایوان_عباسی • #بست_شیخ_طبرسی • #شعر • #شعر_کودکانه • #کودکی
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam
در راه اولین پاس خدمت آن روز، همکشیکم ازم پرسید:
- پاست کجاست؟
- [ایوان] عباسی. خدا منو نندازی!😅
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
📷 مهدی جهانگیری
#ایوان_عباسی • #بست_شیخ_طبرسی • #شعر • #شعر_کودکانه • #کودکی
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam
#خاطرات_خدمت_افتخاری | جدایی
کشیک منتهی به شب نیمۀ شعبان به پاس آخر رسیده بود. پای نقارهخانه در آستانۀ نقارۀ غروبگاهی، گرفتار این بودم که هرگونه جدایی چقدر برایم سخت است و تلخ. و چرا جدایی از امام زمانه آن مایه قلبم را نمیفشارد؟!😔
۵ اسفند ۱۴۰۲
📷 اثر استاد محمود فرشچیان
#امامزمان(عج) • #انتظار • #موعود • #نیمۀ_شعبان • #نقارهخانه • #نقاره • #جدایی • #محمود_فرشچیان
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam
کشیک منتهی به شب نیمۀ شعبان به پاس آخر رسیده بود. پای نقارهخانه در آستانۀ نقارۀ غروبگاهی، گرفتار این بودم که هرگونه جدایی چقدر برایم سخت است و تلخ. و چرا جدایی از امام زمانه آن مایه قلبم را نمیفشارد؟!😔
۵ اسفند ۱۴۰۲
📷 اثر استاد محمود فرشچیان
#امامزمان(عج) • #انتظار • #موعود • #نیمۀ_شعبان • #نقارهخانه • #نقاره • #جدایی • #محمود_فرشچیان
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam
#خاطرات_خدمت_افتخاری | کوکا!
به پشتیِ آسایشگاه تکیه زدم تا با اشترودل رضوی و نوشابهمشهدی سحری کنم: برای روزهای واجب که بر گردنم بود و روز پیشواز، فرصتی طلایی که ادایش کنم.
دوست دیرینم در کشیک دوم شب که بیماری قند داشت و تعارف نوشابهام را رد کرد. مانده بود آن سید معمم که او هم داشت سحری میخورد:
- حاجآقا، بفرمِن نوشابه.
- ممنون آقا. هههههه!
- او خِنده یعنی مُخوام!
- نه. از اون جهت خندیدم که کوکا ضرر داره.
- دِگه حاجآقا، ما تفریحی غیر از کوکا که نِدِرِم!
- بله. انصافاً كوكا جایگزین نداره. ولی بالاخره آدم باید پا روی نفسش بذاره.
- دِگه ما قِراره یگ ماه پا رو نفسِما بِذِرِم! گفتِم قبلش خوب خودِما ره تحویل بیگیرِم!😅
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
#روزه • #پیشواز • #سحری • #ماه_رمضان • #شعبان • #آسایشگاه • #نوشابه • #نوشابهمشهدی • #کوکاکولا • #کوکا • #اشترودل • #اشترودل_رضوی
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam
به پشتیِ آسایشگاه تکیه زدم تا با اشترودل رضوی و نوشابهمشهدی سحری کنم: برای روزهای واجب که بر گردنم بود و روز پیشواز، فرصتی طلایی که ادایش کنم.
دوست دیرینم در کشیک دوم شب که بیماری قند داشت و تعارف نوشابهام را رد کرد. مانده بود آن سید معمم که او هم داشت سحری میخورد:
- حاجآقا، بفرمِن نوشابه.
- ممنون آقا. هههههه!
- او خِنده یعنی مُخوام!
- نه. از اون جهت خندیدم که کوکا ضرر داره.
- دِگه حاجآقا، ما تفریحی غیر از کوکا که نِدِرِم!
- بله. انصافاً كوكا جایگزین نداره. ولی بالاخره آدم باید پا روی نفسش بذاره.
- دِگه ما قِراره یگ ماه پا رو نفسِما بِذِرِم! گفتِم قبلش خوب خودِما ره تحویل بیگیرِم!😅
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
#روزه • #پیشواز • #سحری • #ماه_رمضان • #شعبان • #آسایشگاه • #نوشابه • #نوشابهمشهدی • #کوکاکولا • #کوکا • #اشترودل • #اشترودل_رضوی
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam
#خاطرات_خدمت_افتخاری | عزیزی
پس از نماز مغرب و عشای پایان کشیک در آسایشگاه، این بیت جامی دوید به دلم:
کنم از جیب نظر تا دامن
چه عزیزی که نکردی با من
و اشک نباید سرازیر میشد؟!
۱۳ اسفند ۱۴۰۳
* جامی این بیت را از زبان «خارکشْ پیری با دلق درشت» سروده. پیر شدم رفت!😅
#جامی • #شعر • #بیت • #آسایشگاه
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam
پس از نماز مغرب و عشای پایان کشیک در آسایشگاه، این بیت جامی دوید به دلم:
کنم از جیب نظر تا دامن
چه عزیزی که نکردی با من
و اشک نباید سرازیر میشد؟!
۱۳ اسفند ۱۴۰۳
* جامی این بیت را از زبان «خارکشْ پیری با دلق درشت» سروده. پیر شدم رفت!😅
#جامی • #شعر • #بیت • #آسایشگاه
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam
#خاطرات_خدمت_افتخاری | ویروس
من آدم کمتذکری هستم؛ ولی نمیشد از آن صحنه چشم پوشید: دختری جوان در دالان صحن نو (آزادی) به بست پایین، حجاب از سر برداشته بود. بهطرفش رفتم و محکم بهش تذکر دادم. روسریاش را جلو کشید. ناگهان جوان تنومندی که کنارش بود، حرکتی کرد که تصورش را هم نمیکردم: هر دو پاشنۀ پای دختر را گرفت، بهطرف دیوار فشارش داد و او را تا نزدیک سقف بالا برد! خواستم با مرد جوان درگیر شوم که پسرک همراه دختر یادآوری کرد که آن مرد هم از همراهانشان است.
دختر جوان به زمین برگشت و روسریاش هم دوباره بهروی شانهاش. این بار تا تذکر دادم، مرد جوان دیگری از همراهانش سرم را به پایین فشار داد و با دندانهای بههمفشرده تهدید کرد: «مگه یک بار تذکر ندادی؟!» و سوزنمانندی را به نیمرخ بینیام فرو کرد. دردی مینیاتوری حس کردم و حدس زدم که سوزن به ویروس آلوده است.
و از خواب پریدم!
حدود ساعت ۲:۳۰ بامداد
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
آخرین سحر ماه مبارک رمضان ۱۴۴۵
#صحن_نو • #صحن_آزادی • #بست_پایین • #حجاب • #سوزن • #ویروس
🔗 خواب خدمت • درشتی • تعبیر خواب
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam
من آدم کمتذکری هستم؛ ولی نمیشد از آن صحنه چشم پوشید: دختری جوان در دالان صحن نو (آزادی) به بست پایین، حجاب از سر برداشته بود. بهطرفش رفتم و محکم بهش تذکر دادم. روسریاش را جلو کشید. ناگهان جوان تنومندی که کنارش بود، حرکتی کرد که تصورش را هم نمیکردم: هر دو پاشنۀ پای دختر را گرفت، بهطرف دیوار فشارش داد و او را تا نزدیک سقف بالا برد! خواستم با مرد جوان درگیر شوم که پسرک همراه دختر یادآوری کرد که آن مرد هم از همراهانشان است.
دختر جوان به زمین برگشت و روسریاش هم دوباره بهروی شانهاش. این بار تا تذکر دادم، مرد جوان دیگری از همراهانش سرم را به پایین فشار داد و با دندانهای بههمفشرده تهدید کرد: «مگه یک بار تذکر ندادی؟!» و سوزنمانندی را به نیمرخ بینیام فرو کرد. دردی مینیاتوری حس کردم و حدس زدم که سوزن به ویروس آلوده است.
و از خواب پریدم!
حدود ساعت ۲:۳۰ بامداد
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
آخرین سحر ماه مبارک رمضان ۱۴۴۵
#صحن_نو • #صحن_آزادی • #بست_پایین • #حجاب • #سوزن • #ویروس
🔗 خواب خدمت • درشتی • تعبیر خواب
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam
#خاطرات_خدمت_افتخاری
درخواست
فقط چند دقیقه از شروع نقارۀ عصرگاهی گذشته بود که همکار کشیک شب آمد تا پاس پلهبرقی بست پایین را ازم تحویل بگیرد: چند دقیقه زودتر از ساعت مقرر، چند دقیقه به شش عصر. و درخواستی داشت که تا آن روز نشنیده بودم:
- ای چند دِقیقه ره بیزحمت مِشه شما سر او پلهبرقی واستِن؟
- ای به چَشم.
- مُخوام هم رو به قبله باشُم، هم رو به حضرت.
- بهبه! ما رم دعا کنِن.
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
#نقارهخانه • #نقاره • #نقارهخانه #بست_پایینخیابان • #بست_پایین • #بست_شیخ_حر_عاملی • #پلهبرقی • #قبله
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam
درخواست
فقط چند دقیقه از شروع نقارۀ عصرگاهی گذشته بود که همکار کشیک شب آمد تا پاس پلهبرقی بست پایین را ازم تحویل بگیرد: چند دقیقه زودتر از ساعت مقرر، چند دقیقه به شش عصر. و درخواستی داشت که تا آن روز نشنیده بودم:
- ای چند دِقیقه ره بیزحمت مِشه شما سر او پلهبرقی واستِن؟
- ای به چَشم.
- مُخوام هم رو به قبله باشُم، هم رو به حضرت.
- بهبه! ما رم دعا کنِن.
۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
#نقارهخانه • #نقاره • #نقارهخانه #بست_پایینخیابان • #بست_پایین • #بست_شیخ_حر_عاملی • #پلهبرقی • #قبله
💠 | بفرمایید زیارت |
@kaboutarharam